
یک شعر از علیاکبر جانوند
تجربهی بی بارانی بود و سراب سرد؛ رویای بهار! برملا شدن کذاب، با برآمدن آفتاب...
بیشتر بخوانیدصفحه را انتخاب کنید
علیاکبر جانوند | ۱۴ آبان ۱۴۰۱
تجربهی بی بارانی بود و سراب سرد؛ رویای بهار! برملا شدن کذاب، با برآمدن آفتاب...
بیشتر بخوانیدعلیاکبر جانوند | ۱۶ مهر ۱۴۰۱
های شهریبان! اسمر! گلرو! همایون! ترانهی ما را ندیدهاید؟ گماش کردهایم مادرم ایران شادی...
بیشتر بخوانیدعلیاکبر جانوند | ۱۳ تیر ۱۴۰۱
“ربطی ندارد به جنگ جدید قرن” ۱ تنها مهاجر زمستان نهال گردویی است، نرسیده به...
بیشتر بخوانیدعلیاکبر جانوند | ۲۸ خرداد ۱۴۰۱
در فصل آخر زمستان هزار و چهارصد، نشر داستان هفتمین مجموعه شعر فرهاد احمد خان با عنوان”...
بیشتر بخوانید