UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

«کلمه‌ای هستم که از شاخه‌های حرف افتاده‌ام»

«کلمه‌ای هستم که از شاخه‌های حرف افتاده‌ام»

«کلمه‌ای هستم که از شاخه‌های حرف افتاده‌ام»

ببین؟

مثلِ چشمی که درگوشه‌ی اشک

جاری‌های جنوب را ساری می‌کند

مثلِ گریه‌ای که

به احترامِ تبسم رژه می‌رود

می‌خواهم خودت را مثلِ خودم نقاشی‌ کنم

مثل خودشیفتگی که به جیب‌های خودش فکر می‌کند

پائین را برای چه کسانی تعریف کنم

وقتی پائین‌تر از سیاهی بلندی چشمانِ توست!

مرگ مانند موهای تو، من و او

و شبیه موهای یک زن در کوتاهی خود بلند است!

این دست‌ها

صدای هاها های های  چندی از چند صدایی‌اند!

نویدی از یک مُشت که بی پُشت در دامانِ انقلاب خیز برمی‌دارند

باور کنید

هیچ چیز در خیابان اتفاقی اتفاق نمی‌افتد!

حتا کسی دستِ جوانی کوچه را نمی‌گیرد

کسی پا به پای بن بست‌ها لبخند را قدم نمی‌زند!

رسیده‌ام

به گاهی که در آهی به راهی، فصلِ اسفند دود می‌کند

تا که شاید اضافه‌های روز شامِ شبِ تاریکی باشند

نهارِ فروردینی که فرِ خود را از دین جدا می‌داند!

من عاشقِ انگشت‌های خون‌ام که

 جنون‌وار در میدانِ آزادی عطسه می‌کنند!

عاشقِ عصایی که اومانیسمِ خود را فدای چشم‌های پیر می‌کند

این روزها

تمامِ روباه‌ها حیله‌های گرگ را به پدر‌خواندگی قبول کرده‌اند!

قبول

یک واژه از جنسِ فاشیست‌ها که هر قبولی را قبول نمی‌کنند!

زمستان است

و به مقدارِ کافی چشم‌ها از صندلی خود گریزانند

و دیگر نمی‌شود

به اتفاقِ پائیز به جنگِ لبریزرفت

من عاشقِ دستی‌ام که بر دست‌کِش خود مهربانانه دست می‌کِشد

می‌کشد

تیغ می‌کِشد بر موهای مرگی که بر موهای زندگی تیغ می‌کِشد!

گاهی فکر می‌کنم

کلمه ای هستم که از شاخه‌های حرف افتاده‌ام

سیبی که درخت اش یک گام جلوتر از باد از یاد می‌رود!

من به تنهایی عادت دارم

آنگاه که قبرها پُر می‌شوند از تن‌ها

و این یعنی دمکراسی واژِگانی که

صد سال از تن‌ها را تنها می‌رقصانند!

هر دستی به تنهایی یکتا نیست

هر انگشتی با تن‌ها تنها می‌شود!

دست‌ها را باید به یکتا سپرد

به یک‌هایی که در مُشت تا می‌شوند!

من به ویرگولِ سطرها اعتماد دارم

و دوست ندارم نقطه‌ها به دست و پای کلمات بیفتند

گریه مالِ فصل‌هایی است که

تاری از موهای سفید را به هیچ آذری نمی‌دهند

می‌خواهم برموهای کهنه‌ی این سال حنا بگذارم

شاید مادربزرگِ نوروزی شدم

که

در اردی ‌بهشت خود سفید‌های بهمن را نقاشی می‌کند!

 

۴/۶/۱۴۰۲

 

#عابدین پاپی(آرام)

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: