UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

آتش بازی در چند خیابان

آتش بازی در چند خیابان


آتش بازی-۱

 

قسم به حال خرابی که به تدریج  بیرون می زند

به سنگ ها و خیابان هایی که سرخ می شوند

و صاحب خاص خودشان را طلب می کنند

قسم به این هیاهو

و جاذبه ی محشر

که بمیرم

که پوست و گوشت  صدها شکل دارد چرا؟

می پذیرم تکه تکه و جایزه می گیرم نازنینم

به سینه و پهلوی زبان آوری که و گلو ودهانی که

مدد می کند و چه گناهی داریم امشب

وکار کشته ی این جماعت  کلافه و به روز

به هر شکل و صورتم مثل همیشه

وقت اقرار رسیده است و رحم نمی کنند

به معصومیت اعضا ی در زنجیر اما زلزله

ونرگس ها ی تازه و جا به جا که خودمانیم

با چندین جانور قاطی شده آندو بی ترس و لرز

در تهران و جنگ مغلوبه شده !

-به زیبایی اطراف آزادی هم توجه کنید

-به دمای بالای انقلاب هم فکر کنید

تیرباران تورا بغل کنیم و ببوسیم ساعت ها

من به شعرت نزدیک ترم لمسم کن دوباره

هوس هوس هوس

بریز

و صحنه خالی نیست

از نقش های احساسی  وجنجالی و بی پرده

نفس به نفس بریده شوند زیر باران تند 

و چند ساعت عاشق پیشه گی  پوست کنده

تا دلت بخواهد    آدم و عالم را دچار کند

به شرط  پاک باختن ها و فرض های دیگر

در شعر امروز  و صحنه های پر از غل و زنجیر

و زخم زبان اساسی  که دیگر عجیب نیست

که ضربه ی کاری بخواهند  حاضرم و سینه چاک

جلوتر بیا  

دیگر مشکلی نیست 

بفرمایید

قسم به طغیان کلمات و چه قدرهم سرخوش

که برای هماغوشی فرصت داریم

بیا چیزی بگو راضی ام بیا قسم به؟

  

آتش بازی-۲

 

می خواهم  جوانی ام را برگردانم جنجالی ست

وزیبا باشی با هر نام و نشان که با هر تکه تکه تکه ات بمیرم و متقاعد کنم که آتش بازی اصل است

و در شعر امروز  رابطه ام را عوض کنی مشکلی نیست عیار باشی با هر علامت و کاری تر بعدا”

چاک چاک سینه بریده بریده های گلو بهتر ازاین؟

سرفرصت در اطراف آزادی  غریبه نباشیم

شب از تو بگذرد زیر همین باران اساسی

کلمات  آزاد

و بی شرط

و شلاقی

دستت را بده   برای عاشقی و معشوقی

بده برای حق حیات در همین اجتماع درهرصورت

می خواهم به هر شکل جدیدی خودم را اضافه کنم

به این ماجراتا معنای گلوله ها و چاقو ها

و ماموران شخصی را بدانی مختلف و سابقه دار

شکارچیان مشکوک هم البته که خودمانی تراند

وبه کشتن ات عادت می کنند این بیرون

خاک و خل به هم ریخته  وجورواجور را دارید؟

به مردن ات مشغول می شوند

برمی گردم  دست بکش در این همه تاریکی

-طبیعی ست در این همه صدا وشلوغی

بکش در سطرهای شرم و شرارت های عده ای

می خواهم بغل نرگس هاباشم

یک تنه

در جوانی ام

با همین سربه هوایی

و صورت ام که دل کندن نداشته / ندارد

و برسیم به قاتل و مقتول قابل تشخیص

که باز خواندن و نوشتن دارند حق و ناحق!

با این همه فکروذکر  درست  پخش و پلا باشیم

وتکلیف مان را با شعر روشن کنیم

همین حالا

و مست   در آزادی

و خوش ترم

باضربه ها از اول جوانی خیلی کاری بوده

جلو دوربین  و مجازات ها ادامه دارند این بیرون

حالا که وارد بازی می شویم و عاقبت مان البته 

امشب قابل پیش بینی ست.

 

آتش بازی-۳

 

ازتمام دل داده گی ات تعریف کرده ام وگزارش می دهم ازعاشق چه قدر بوده ای در آزادی وپی گرفته ای که خواندن نامت را تا کجا ادامه بدهم

ومستی ات را در خیابان های تهران نفله

جار زده ام

و حلال می کنم

وبه جا می آورم

تا صدا های مشترک و البته مشروع  هر شب

جا باز کنند زیر باران به این تندی

و احساسات جماعتی را تحریک کنند قبول؟

از پوست و گوشت گذشته و به استخوان رسیده

مخصوصا” صداهای بلبل زبانی و دلبری مفصل

ومطبوع

و انفجاری

و انتحاری

خودمانیم همبن طور جلو می رویم حق است

که زبان سرخوشی بیاورد امروز

هرچه قدر نفس ها بگویی بریده بریده باشند

از تمام دل سپردن ات تعریف می کنم

راحت باش باهرچه گر گرفته اعضای مان حالا

همین حالا که بیرون زده ایم و می زنیم و باز

صحنه های محشر را عوض می کنیم

خلاص ام اجازه بده فرصت کم است

از خلاصه ی زنده گی ات بنویسم و دستکاری کنم

به شاکی پرونده ات چیزی بگو!

و زیبایی های مانده در شعر را   مرمت کنیم

دستت را بده تا به خیابان بهتری برویم

و زیرباران تند شاعرانه تر باشیم

تباه شدن نداریم رفیق  ساعت های دیلمانم

سقوط هم نکرده ایم رفیق  جنون و بازی گوشی دارم   تعریف کرده ام از تمام شب هایم بوده ای

با تو خیلی هم آرامم وهوایم را عوض می کنم

اثرات را باز  با چندین دعاونیاز جا می گذاری

محرم اوقات خیره سری هایم نیز بوده ای

فکرش را بکن با این همه قصاص وجنایت که

مشت مشت

قطعی تر

وبی تاخیر اند

اعتماد به نفس را ببین لازم است و خیلی روشن!

درابتدای آزادی   دستت را بده گناه نیست در این ماجرا   واجرایی که البته سابقه دارد/ ندارد؟

خودمانیم    در این برافروخته گی بی حساب

در روابطی هنوز جنجالی و قاطی

که گزارش می دهم و شاهد می آورم چه قدر جاذبه دارند آزادیم آره انسان تازه ای می شویم آره

بیا چیزی بگو با سیامستی ات   تا کی تا کجا ؟

فاصله بگیرید خلاف نیست   زیر باران به این تندی

با این همه غل و زنجیر

و بگیروببند  

و انگیزه هایی برای چه طور سینه چاک باشیم فلانی.

 

۲۹-آذرماه-۱۴۰۲

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: