UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

آنچه آقای سحرخیز ۳۰ سال پس از کشتار جمعی زندانیان باید بدانند!

آنچه آقای سحرخیز ۳۰ سال پس از کشتار جمعی زندانیان باید بدانند!

به عنوان یک جان به‌در برده از آن تابستان شوم،‌ شهادت می‌دهم آنچه در سال ۶۷ رخ داد نه تنها یک شبه و اتفاقی بر اثر حمله “فروغ جاودان” مجاهدین، نبوده بلکه با برنامه‌ریزی دقیق رخ داده است. از اوایل سال ۶۶ تا آذر ماه ۶۷، شکنجه و بازجویی زندانیان قدم به قدم با برنامه پیش رفت و اجرای اصلی آن برنامه یعنی اعدام‌ها را هم‌زمان با سوم و چهارم مرداد ماه و حضور مجاهدین در غرب کشور، و با فرمان آیت‌الله خمینی تنظیم کردند …

سی سال پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی تابستان ۶۷، حقایق هم چنان در پس پرده آمرین و عاملین آن مسکوت مانده است. پرونده کشتار بزرگ زندانیان سیاسی ایران پرونده‌ای گشوده است. هنوز بسیاری از ابعاد فاجعه برای همگان روشن نشده است. هنوز میلیون‌ها نفر از مردم ایران از فجایع تابستان ۶۷، جنایاتی که به‌درستی و بر طبق قوانین بین‌المللی مصداق جنایت علیه بشریت است، در زندان‌های ایران بی‌اطلاع‌اند.
تلاش‌های آیت‌الله منتظری در سال ۶۷ و بعدها چاپ کتاب خاطرات او و همچنین پخش فایل صوتی اظهارات آیت‌الله که در آن به روشنی خطاب به هیئت مرگ در مرداد ۱۳۶۷می‌گوید: «به نظر من بزرگترین جنایت که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما رو محکوم می‌کنن به دست شما انجام شده و شما را در آینده جزو جنایتکاران توی تاریخ می‌نویسند» ابعاد تازه‌ای به این فجایع داد.
انتشار این فایل صوتی توسط احمد منتظری در تاریخ ۱۹ مرداد ۱۳۹۵، در سایت آیت‌الله منتظری کمک ویژه‌ای به افکار عمومی نمود و آن‌گونه که امروز در ایران صحبت از فاجعه ۶۷ در میان مردم دیگر تابو نیست. و سببی شد برخی از اصلاح طلبان، افراد دست اندرکار دولتی سابق مانند مصطفی تاج‌زاده از مسئولیت خود عذرخواهی کرده‌اند. علی مطهری، نائب رئیس مجلس نیز مکرراً خواهان توضیح مقام‌های قضایی وقت درباره اعدام‌ها شده است. و یا شاید سببی که در سی‌امین سال این فاجعه، آقای عیسی سحرخیز روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی در ایران، در وبسایت دویچه‌وله در باره این جنایت هولناک مطلبی بنویسند. در نوشته آقای سحرخیز- که دوره‌ای در این نظام زندانی سیاسی هم بوده‌اند- مطالبی بیان شده که به برخی از آن‌ها در اینجا می‌پردازم:

تیتر مقاله این است:«دلیل اعدام ها، انتقام جویی کور به بهانه یک عملیات نظامی ناموفق»
در مقاله ایشان آمده است:
«ماجرا با یک زیاده‌خواهی و قدرت‌طلبی آشکار آغاز شد. یک لشکرکشی تمام عیار با نام “فروغ جاویدان” که چند روز پس از پذیرش قطعنامه ۵٩٨ سازمان ملل توسط جمهوری اسلامی و برقراری آتش بس، در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۶۷ توسط قوای مسلح رجوی، با همکاری تنگاتنگ ارتش عراق به ایران تحمیل شد…
… عملیات مرصاد در تاریخ جمعه ۷مرداد پایان یافت…

تا اینجای ماجرا، شاید همه چیز روال طبیعی داشته باشد، اما در روزهای اول این عملیات و تا یک دو ماهی پس از آن، بر اساس پاره‌ای احکام و فتوای حکومتی صادره، هزاران نفر کشته و اعدام شدند. کاری که از یک‌سو بحث شرعی، قانونی و حقوق بشری دنباله‌داری را شکل داد و از سوی دیگر، در دل خود یک زلزلهٔ سیاسی به وجود آورد که پس از سه دهه، هنوز پس‌لرزه‌های آن جمهوری اسلامی و مردم ایران را می‌لرزاند».
این تیتر و تقریبا کل مطلب آقای سحرخیز اینگونه القا می‌کند که در این فاجعه تنها مجاهدین خلق اعدام شده‌اند. در اینجا پرسشی که ایجاد می‌شود پس از چه رو افرادی را که نه خود، نه سازمان‌شان هیچ‌گاه دست به سلاح نبردند تنها به جرم عقیده اعدام کردند؟
مگر نه اینکه تاکنون همه مسئولین حکومتی پاسخ شان این بوده است که ما تنها مجاهدین را اعدام کردیم آنهم به دلایل مسلحانه، آنها کل سازمان‌های سیاسی چپ مسلح و غیرمسلح را با عنوان مجاهدین تعریف کردند تا به کشتارشان مشروعیت بیشتر دهند هر‌چند این استدلال حتی برای مجاهدین هم درست نیست.
ادامه مقاله همان موضع آقای سحرخیز را تاکید می‌کند:
…«همان‌گونه که در مورد وقوع لشگرکشی رجوی نمی‌توان شک و تردید به دل راه داد، در این خصوص هم نمی‌توان شک کرد که یک انتقام‌جویی پشت اعدام‌های سال ۶٧ قرار داشت که عمدتا ریشه در دل اختلاف‌های دهه ۵٠، در درون زندان‌های رژیم پهلوی داشته است؛ به ویژه پس از کودتای خونین درون سازمان مجاهدین خلق ایران و بالا گرفتن دعوای اسلام‌گرایان متعصب و مارکسیست‌های دگم‌اندیش. خلاصه، پیامد این دعوا، شد یک انتقام‌جویی کور به بهانه یک عملیات نظامی ناموفق.»

پرسش من از آقای سحرخیر این است آیا گفتار مسئولین حکومتی به شکل روزنامه‌نگارانه و با فرمول‌بندی تازه‌تری بیان نمی‌شود؟

ایشان در ادامه می‌گویند‌:‌
«بدبینانه‌ترین فرضیه این است که در مراحل اولیه، جمعی خوش خیال که از اوائل دهه ۶٠ به دلیل ترور، بمب‌گذاری، فعالیت نظامی یا اقدام سیاسی دستگیر شده بودند، با دل بستن به پیروزی و آزادی و احیاناً کسب پست و مقام، در زندان‌های جمهوری اسلامی به نفع قوای مهاجم وارد کار تبلیغاتی شده، شادی کرده و شعار داده باشند. این حرکت احساسی و تا حدی بچگانه – با هدف قدرت نمایی یا زهرچشم گرفتن از ماموران امنیتی و زندانبانان- با برگشتن ورق به نفع جمهوری اسلامی، چیزی در بر نداشت جز اعدام اسیران جنگی با حکم دادگاه‌های نظامی در مناطق عملیاتی و شکل‌گیری جوخه‌های مرگ، برپا کردن طناب‌های دار و یک سلسله اعدام دسته جمعی طرفداران مسعود رجوی در زندان‌های مختلف ایران از ۶ مرداد ۶٧».

آقای سحرخیز شما با استناد به کدام اسناد می‌گوئید زندانیان مجاهد در زندان «وارد کارزار تبلیغاتی شده، شادی کرده و شعار داده باشند» و یا… – با هدف قدرت‌نمایی یا زهرچشم گرفتن از ماموران امنیتی و زندانبانان-»
این جملات تداعی‌کننده شایعاتی است که در زمان کشتار، مسئولین زندان در بیرون زندان در بین خانوادهٔ زندانیان به راه انداخته بودند که «زندانیان در زندان شورش راه انداختند و قصد کشتن پاسداران را داشتند و…!»
آیا اصولاً زندانیان در زندان، آنهم در شرایط دشوار سال ۶۷ امکان حرکتی حتی جزئی را داشتند؟ جز این بود که تفنگ و شلاق دست زندانبان بود و زندانی – جز مقاومت با جسم و روحش- در چاردیواری سلول و بند عمومی شب و روز از همه طرف با تهدید و شکنجه روبرو می‌شد و حتی امکان شادی هم از او دریغ می‌شد؟
آقای سحر خیز واقعا آیا اینگونه است؟ شما به‌عنوان یک روزنامه‌نگار قدیمی و به عنوان کسی که در دوره‌ای مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بودید، به عنوان مدیر مسوول چند روزنامه و به عنوان زندانی سیاسی آیا اطلاعات‌تان از کشتار ۶۷ تا این حد است؟
آیا شما از کتاب‌ها و مقالاتی که جان به‌در‌بردگان آن فاجعه – مجموعه ادبیات زندان- نوشته‌اند* و کوشیده‌اند به گوش افکار عمومی برسانند بی اطلاع هستید؟ – امر بعیدی بنظر می‌رسد – اما اگر در این حد است، پس از گذشت سی سال از فاجعه، قصد‌تان از این نوشتار چیست؟
آیا این اعدام‌ها به ورود مجاهدین به مرزهای ایران ارتباط داشت؟ پس چگونه آزاده طبیب دانش‌آموز مجاهدی که در کودکی در خیابان دستگیر شد و حتی دپیلم‌اش را در زندان گرفته، و حکم‌اش را سپری می‌‌کرده‌است و زنان دیگری چون او که هیچگاه مبارزه مسلحانه نداشته‌اند، اعدام شدند؟
به عنوان یک جان‌به‌در برده از آن تابستان شوم،‌ شهادت می‌دهم آنچه در سال ۶۷ رخ داد نه تنها یک شبه و اتفاقی بر اثر حمله «فروغ جاودان» مجاهدین، نبوده بلکه با برنامه‌ریزی دقیق رخ داده است. ازاوایل سال ۶۶ تا آذر ماه ۶۷، شکنجه و بازجویی زندانیان قدم به قدم با برنامه پیش رفت و اجرای اصلی آن برنامه یعنی اعدام‌ها را هم‌زمان با سوم و چهارم مرداد ماه و حضور مجاهدین در غرب کشور، و با فرمان آیت‌الله خمینی تنظیم کردند.*

آقای سحرخیز می‌نویسند:
«اندکی بعد، در شهریور ماه دایره اعدام‌ها از مجاهدین فراتر می‌رود و نوبت می‌رسد به مارکسیست‌ها و طرفداران گروه‌های چپ و در نهایت، هر زندانی دارای حکم و بدون حکم که حاضر نیست توبه کند…»
ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: «همچنین، بازداشت‌شدگان پیش از عملیات مرصاد؛ چندهزار نفری که هنوز دادگاه‌شان برگزار و محکوم نشده بودند، اما چون طرفدار یا سمپات «سازمان مجاهدین خلق ایران»، گروه‌های مارکسیستی چون «سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران» یا حتی «حزب توده» بودند، عفریت مرگ ناغافل نیمه شب به سراغ‌شان آمد».

آقای سحرخیز باید بدانید که اعدام زندانیان سیاسی، از قبل با برنامه‌ریزی دقیق صورت‌گرفته بود. در نتیجه عفریت مرگ ناغافل به سراغ‌شان نیامده است. از همان چهارم مرداد، نه شهریور ماه، هم‌زمان با اعدام مجاهدین، کشتن چپ‌های زندانی در اوین آغاز می‌شود.

به عنوان نمونه:
در پنج مرداد ماه در زندان اوین، همسرم علیرضا اسکندری (شاپور) و بسیار از هم‌فکران و هم بندان او که از گروهای مختلف چپ بودند، جزو اولین سری اعدام‌های جمعی سال ۶۷ بودند. «گواهی فوتی» را که مسئولین زندان به خانواده همسرم دادند، پنج مرداد ماه نوشته شده است. صدای تیرباران زندانیان در سالن اموزشگاه شب هنگام شنیده شد گواه دیگری است»*.
«آخرین ملاقات من با همسرم (شاپور) از فدائیان اکثریت، هفت تیر ۶۷ بود. می‌دانستیم آخرین ملاقات است. آخرین ملاقات شاپور با خانوداده‌اش ۲۳ تیر ۶۷ بود.
در اخرین ملاقات من با همسرم، چند زندانی دیگر از بند مردان با همسران‌شان ملاقات داخلی داشتند. از جمله رحمت فتحی همسر مریم نوری از چریک‌های فدایی اقلیت حکمش ده سال بود. محمدعلی پرتوی از گروه سهند  و علیرضا تشید از سازمان راه کارگر، حکم ابد داشتند. به نقل از زندانیان جان به‌دربرده در بند مردان زندان اوین، که در کنار همسرم بودند، در هفت تیر ۶۷ در بند مردان، به همه افراد زیر حکمی، با خانواده‌هایشان ملاقات دادند. سپس زندان‌بان همه کسانی که بالای ده سال حکم داشتند همچون رحمت فتحی از سازمان فدایی اقلیت ده سال، محمدعلی پرتوی از گروه سهند، علیرضا تشید از سازمان راه کارگر، حکم ابد، را از بند ۲۱۶ به سلول‌های انفرادی می‌برند و سرنوشت همه آن‌ها را بعد از جریان حمله «فروغ جاویدان» مجاهدین، و یا «مرصاد» روشن می‌کنند. بسیاری از این افراد در همان شب حمله، یعنی پنجم مرداد ماه اعدام شدند.»
(کتاب فراموشم مکن )

پرسش‌ام این است: مسئولین وقت زندان‌ها، از کجا می‌دانستند مرصاد در پیش است؟! از کجا پیش‌بینی حکم ویژهٔ آیت‌الله خمینی را داشتند که این افراد را یک ماه قبل دست‌چین کردند، ملاقات دادند و سپس به انفرادی فرستادند!؟ چرا زندان اوین در سال‌های ۶۶ تا ۶۷ در شرایط ویژه قرار داشت؟!
در حالیکه حکم اعدام زنان از سال ۱۳۶۳ بنا به‌در خواست آیت‌الله منتظری و به دستور آیت‌الله خمینی لغو شده بود. زندان‌بانان از کجا می‌دانستند حکم ویژه‌ای برای اعدام زنان داده خواهد شد که در طی یک سال هربار بازجویان با تحکم و در بازجویی‌ها به زنان مجاهد می‌گفتند اعدام‌تان خواهیم کرد؟ *
متاسفانه غیراز خاطرات زندان و حکایت‌های مادران و خانواده زندانیان، تاکنون اسنادی که این حقایق را مستندتر کند هنوز منتشر نشده‌اند اما روایت‌های این‌گونه که حتی همین اندک اسناد هم مورد بررسی قرار نداده‌اند، می‌تواند به‌شکلی خاک‌پاشیدن به‌روی حقایق باشد.
آقای محمدرضا نیک‌فرد اندیشمند معاصر در باره خط مشی پاک‌کردن حافظه می‌گویند: «حکومت در نبرد بر سر یاد و آرشیو دو خط مشی دارد: از یک طرف می‌کوشد آرشیو مقابل را از بین ببرد؛ امکان‌های یادآوری را معدوم کند − حال چه قبرستان باشد، چه کتاب − و در مقابل آرشیو خودش را برپا سازد. فیلم درست می‌کند، کتاب و مقاله چاپ می‌کند، و انبوهی موسسه تشکیل داده که کارشان جعل تاریخ است. دستگاه ایدئولوژیک آموزش و پرورش، تبلیغات، رادیو و تلویزیون و دیگر نهادها همه در خدمت جعل هستند، برای اینکه مردم فراموش کنند و نوعی دیگر به خاطر آورند، نوعی که رژیم می‌خواهد.

شهریور ۱٣۹۷

[email protected]
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
زیرنویس:

۱ – با استناد به کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری

۲- حمله مجاهدین به غرب کشور در سال ۶۷. مجاهدین نامش را “فروغ جاودان”، گفتند و حکومتیان “مرصاد”،
اواخر سال ۱٣۶۴ و اوایل سال ۱٣۶۵ آیت‌الله منتظری بر اساس آیات قرآن، از آیت‌الله خمینی می خواهد که زنان را اعدام نکند. طبق این دستور زنان زندانی را از سال ۱٣۶۴ تا تابستان ۱٣۶۷ اعدام نکردند. سال ۱٣۶۷ با حکم ویژه آیت اله خمینی، زنان مجاهد و از زندانیان چپ زن، فاطمه مدرسی تهرانی (فردین) عضو مشاور کمیته مرکزی حزب توده ایران را در تاریخ فروردین ماه سال ۱٣۶٨ اعدام کردند.
بعدها خبررسید. در آن شب بیش از صد نفر از زندانیان چپ را اعدام کرده اند.
و وقتی که در سال ۱۳۷۰ به خانواده شاپور همسرم، گواهی فوت فرزندشان را دادند پنجم مرداد ماه ۱۳۶۷ اعلام شده بود. تاریخ مذکور با تاریخ آن شب، صدای رگبارها و تک تیرها مطابقت دارد.
شکنجه نماز در شهریور ۱۳۶۷در بند سه زنان آموزشگاه با دستور قاضی شرع برزنان از فدائیان خلق اکثریت و حزب توده ایران اعمال شد که نماز نمی‌خواندند. این زندانیان به دستور قاضی شرع روزی پنج بار در وعده‌های نماز شلاق می‌خوردند. شکنجه نماز اثرات روحی و روانی سختی بر زندانیان باقی می‌گذاشت

* یادداشت عیسی سحرخیز: دلیل اعدام ها، انتقام جویی کور به بهانه یک عملیات نظامی ناموفق
https://www.dw.com/fa-ir/summer67/a-45328283

پنج «نسل» ادبیات زندان، مربوط به دوران معاصرایران منیره برادران:
https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/ketabshenasi-monire-baradaran.pdf ”

امید منتظری: گفت‌وگو با محمدرضا نیکفر درباره سرکوب‌گری و اعدام‌های دهه ۱۳۶۰

پس از آن تابستان. پاییز فراموشی؟

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: