
معنی نام نیشابور

سبئوس مورخ ارمنی ابر شهر را کنار نیشابور ذکر کرده است لذا اَبَر شهر (شهر عالی) مطابق قصبۀ ریوند (با شکوه) کنار نیشابور است که این دو در سکه های ساسانی-عرب و نوشته های بطلمیوس به صورت اپرشه (محل عالی) و میسیا (محل استراحت) یاد شده اند. لذا نیشابور و اَبَر شهر (اَپَرشه، جایگاه عالی) پیشتر از ساسانیان هم وجود داشته اند. بنا بر این در اساس انتساب نیشابور به شاپورهای ساسانی درست نیست. نامهای پرتو نیسایه در خبر پلینی (دارای نیسای پرتوان یا نیسای سرزمین راه) و سمنگور نیسایه (دارای نیسای کامل) در خبر یاقوت حموی که متعلق به نیشابور (نیسابور) هستند، نشان میدهند که آن در اصل نیسا- بوئیری (دارای محل پُر استراحتگاه، دارای کاروانسرای پر مسافر) بوده است. نی-سای به قول استاد پورداود به معنی محل پایین آسودن (محل دارای استراحتگاه) نام شهرهای باستانی چندی از جمله نهاوند (نیهاوند= نیساوند) بوده است. به نظر می رسد شکل نیشاپور آن را به تأسّی از نام شاپور ساسانی از هیئت اوستایی نیسا- بوئیری پدید آورده و رسمیت داده اند:
शय्या f. shayyA bed, place
समङ्ग adj. samanga complete
هیئت دندی شاپور شهر نیشابور هم که درمنابع عهد اسلامی یاد شده مترادف با معنی متداول نیشابور به معنی شهر زیبای ساختۀ شاپور(همراهی کنندۀ شهروندان) است:
नयति {नी} verb nayati {ni} bring [into any state or condition]
सपौर adj. sapaura accompanied by citizens
दान्त m. dAnta giving, giver
सपौर adj. sapaura accompanied by citizens
दण्ड m. daNDa fine
सपौर adj. sapaura accompanied by citizens
نام نیشابور در نقشه های بطلمیوسی به شکل میسیا آمده است که می توان آن را به شکل اوستایی میثیا به معنی محل دارای اقامتگاه و استراحتگاه، از واژۀ میث (اقامت کردن) گرفت. واژۀ میهمان نیز بر گرفته از این کلمه به نظر می رسد. در آغاز کتاب تاریخ نیشابور تألیف ابوعبدالله حاکم شیرازی نیز نیشابور و نیسا ضمن روایتی مطابقت یافته اند. و نام ابرشهر در سکه های عهد ساسانی-اعراب به صورت اپرشه آمده است که مترادف با ریوند به معنی جایگاه عالی می باشد.
صور نامگذاری نیشابور (نتایجی که پیشتر بدان رسیده اند.)
فریدون گرایلی
«نام نيشابور به گونه گون صوری در تاريخ آمده است. به شهادت نامه ی پهلوی شهرستانهای ايرانشهر (شترستان های ايران) در اسناد جغرافيایی ايران کهن شاهپور اول زاده ی اردشير درخراسان پادشاهی تورانی بنام (پهليزک، پالزهاک، پالچيهاک) را شکست داد و کشت و در همان آوردگاه نيوه شاهپور (کار نيک ِ شاهپور) را بنيان نهاد که قله ی فرمانروايی ولايت ابرشهر يا سرزمين اپرنها(1) که طايفه ای کوه نشين و چادرزی از سلاله داهه بودند(2) گرديد.
فراچنگ آمدن سکههايی که از روزگار ساسانيان در کاوشها و پژوهشهای علمی در خاک نيشابور بدست آمده نمايانگر آنست که اين شهر در آن دوران ارج و اعتبار ويژهای داشته است(3). گفتهاند شکل ديرين واژهی نيشابور (نيو شاه پوهر) به مفهوم کار نيک يا جای نيک شاهپور بوده است به پاسِ بستگی به شاهپور دوم ساسانی که آن را در قرن چهارم ميلادی دوباره بنا کرد از آن پس، به نام او خوانده شد. گر چه بنای اصلی آن را به شاهپور اول پسر اردشير بابکان نسبت داده اند(4) و نيشابور را شاهپور بنا کرد و در آغاز «بنا شاهپور» بود پس «با» و «الف» بيفکندند و الف به «يا» بدل کردند و نيشابور شد.
فرزند هرمزد پادشاه استخر (شاپور دوم) که از ملوک بلند همت و با تدبير و آگاه دل بود و سايهی همای دولتش بر تارک شرق و غرب گسترده بود، شهر نيشابور را در کران مرز کهن دژ (قهندز) بنا نمود و به اطراف شهر خندقی حفر کرد و اين شهر را با قهندز به هم پيوند کرد.
نيشابورِ زمان او را چهار دروازه به گونهای بود که خورشيد از هر چهار به بامدادان درون میشد و در شامگاه بيرون میرفت. امام حاکم فرموده و آن بناست که تا ابد پايدار است. هنگام حفر خندق گنجی پيدا شد که هشتاد خروار زر بود بر عامه تفقد کردند(5). از اين جاست که میتوان پذيرفت شهری در اين ديار پيش از هرمزد هم وجود داشته است. چه گنج بازمانده تمدن و فرهنگ کهن تری است.
و باز آمده است که شاهپور به آن سامان گذشت نيزاری وسيع ديد(6)، در خاطرش گذشت که اين ديار شايان ساختن شهری بزرگ است، فرمان داد آن نيزار را تراشيدند و بر جای آن شهری بنياد کردند. اختر شماران شاپور را گفتند: در سلطنت بشکوه او زوالی پديد خواهد شد. در هنگام تولد مصيبت و بلا از مردم و مملکت گريخت بزرگان و نجبا به جستجوی او بر آمدند. چون به خطه ی نيشابور رسيدند از بنيانگذارِ شهر پرسيدند و مردم از شاهپور نشان دادند. پس نام اين شهر را «شاپور خواست» ناميدند. و پس از شاهپور، «دندی شاپور» خوانده شد(7).
گر چه صورتی ديگر هم هست و آن اين که نيشابور را ترکيبی از نه شاپور دانسته (نه) را در واژهنامهها به معنی ده گرفته و نه شاپور را «ده شاپور» گفتهاند.
نيشابور را مادر شهرهای خراسان از اقليم چهارم میدانند. و شاپور پسر اردشير(8) که والی خراسان بود از پدر آن شهر را در خواست کرد(9). اما پدرش آرزوی او را اجابت نکرد. بر شاپور غيرتمند اين گران آمد و آن شهر را دگرباره ساخت و نه شاپور نام نهادند که نيشابور شد و عرب آن را «نيسابور» خواندند. حيطهی بارويش پانزده هزار گام و بر شيوهی رقعه شطرنج هشت قطعه در هشت قطعه نهادهاند. و جانشينان ساسان مغ بد را عادت چنان بود که شهرها را به هيئت و هيبت اشياء و جانوران میساختند و شاپور ذوالاکتاف در عمارت آن شهر سعی کرد(10). مشهور شهريست نيشابور در دشتی گسترده يک فرسنگ در يک فرسنگ از آنجا تا طوس سه منزل فاصله است. بيشتر آب آن از قنات ها تامين میگردد و هوای مطبوع و فرح فزايش سالم است.
در اللباب آمده که نيشابور پرنعمتترين و آبادترين و خرمترين شهر خراسان بوده(11)، و چون شاپور بدانجا رسيد گفت نيکو جايی است. شايسته است شهری شود و در آن زمان آنجا نيزاری بود(12). پس واژه مرکب از دو کلمهی (نی) و شاهپور میباشد و نيز محققان (نی) را به معنی بنا، يا ساختمان فرض کردهاند و نيشابور را بنای شاهپور شمردهاند(13). بعدها نيشابور، قلب تجارت خاوران و مقصد بازررگانان شد. امروزه نيز به نشاور معروف است. بديهی است اين نشاور با شهری که در فارس در کُوَرَه دارابجرد و جهرم قرار داشته کاملا متفاوت است و بايد آن را نيشابور گفت تا نشابور و نشاور(14). و نيشابور کفن پوش فراموشی شده است.
و بفرمودهی شاپور، در خاک خراسان شهری ساختند که آن را نيشابور ناميدند و در شمار شهرستانهای ايران درآمد. پارهای تذکرهنويسان و تاريخی مردان را گمان رفته است که تنديسی ستبر پيکر از شاپور اول در نيشابور وجود داشته است. همسان پيکرهای که از وی در کازرون فارس بپای بوده است (مجسمهای از شاپور در نيشابور بود که اعراب خراب کردند)(15). چنين مینمايد که شايد نشان گونهای چون سنگ تراشيده شاپور نمای کازرون در اين شهر وجود داشته است و آنها که بیذوق و جشن بودند و از تمدن و هنر، مايهای نداشتند اين تنواره را نيز مانند پيکرهی کازرون شکسته باشند تا شهر و مردم نواعتقاد آن را (به زعم خويش) از شر شيطان آدمیزاده ای که از فرط گناه و خطا مورد خشم و نفرت خدا قرار گفته و سنگ شده است برهانند.
چنان که اشارت رفت شهر نشاور فارس را که به قولی طهمورث ديوبند ساخته و شاپور اول آن را پس از ويرانی اسکندر دگرباره رونق و آبادی بخشيده با نيشابور خراسان عوضی گرفتهاند و مجسمه و داستان طهمورث را به نيشابور نسبت داده اند(16). در خرده اوستا هنگام مراسم عقد از زر ِ سرخ نيشابور سخن به ميان میآيد و ابن فندق درباره قطع سرو کاشمر می گويد:
زرتشتيان حاضر به پرداخت پنجاه هزار دينار زر نيشابوری در مقابل از پای نينداختن آن حاضر شدند بپردازند. به هر حال آنان که نيشابور را زادهی نيزار دانسته، يا نشست و شاپور را به هم پيوند کرده، به خطا رفتهاند. در گويش اعراب به نيسافور، نيساور و نبسابور بدل شده است. نيسافور به معنی سايه سار است (17) و شايد در آنجا درختهايی وجود داشته که سايهگستر تارکِ خستگان بوده است.
پارهای از مورخان آن را (نيسايا) يا نسايا، می دانند و در ونديداد که از کتب پنجگانهی اوستاست از شانزده سرزمين نام برده است، از پنجمين اقليم آن، نيسايه است که پنداشتهاند حوالی نيشابور تا سرخس امروز است(18). اگر حدود دولت پارت را که در زمان هخامنشی که در اوستا (ورنه) و در سنگنبشتهی داريوش پرثوا، و در نامههای تاريخی هرودت (پارتر، و در کتاب استرابون (پارتی به) آمده است، در نظر آوريم نيشابور را نگين تاج ِ اين خشترپاون میبينيم(19). پوشيده مباد که نيشابور، را ترکيبی از دو واژه ی (نو) و (شاهپور) هم که به معنی شهر زيبای شاهپور است آوردهاند(20).
در ضمن، مسکوکاتی از سلسلهی باکتريان در بلخ و افغانستان بجای مانده است که از پادشاهانی بنام، نيکه فور، ياد و گفتگو میکند و اينان دامنهی فرمانروایيشان تا نيشابور گسترش داشته، که اين شهر نيکه فور را بنياد کردند که بعد ها نيسه فور، نيسافور و نيشابور شده است(21). و طبق فرهنگ پهلوی از دو کلمهی نشست و شاپور به معنای جای نشستن آمده و مسکن و مسند هم گفته شده است(*).
نام ديگر نيشابور را ابر شهر ضبط کردهاند، چنان که اشارت رفت، از اپرنها شهرت قوم داهه مشتق گرفتهاند. و باز آمده است که نام ابر شهر بدان خاطر به نيشابور دادهاند که به ابرهای آسمان نزديک بود! و بر فراز بلند پايگاهی ساخته شده بود، و اعتدال هوای آن نيز به همان سبب بوده است(22).
و گويند: پيش از شاپور دوم به گمان قوی اين شهر بنام به شهر مشهور بوده است، چرا که شهری عمده در يک نوار مرزی مهم به همين نام بوده و حاکم اين خطه مرزبانی معروف به کنارنک بوده و چون اين منطقه در معرض يورشِ وحشیها قرار داشته است؛ وظيفهی اين حاکم بيشتر گشودن دشواريهای نظامی بوده است تا امر مملکتی و اداری (حتی بعد از شاپور دوم نيز اين بنام ابه شهر خوانده میشده است)(23).
نيشابور که از شهرهای ديرسال و باستانی خراسان میباشد معروف به ابرشهر و ايرانشهر است(**). در آغاز اسلام حتی در عهد عباسيان هنوز نام نيشابور را ابرشهر مینگاشتهاند.
مسيو شفر، مترجم سفرنامه ناصر خسرو قباديانی (حجت) گويد: من سکهای دارم از عهد هارون الرشيد که در يک روی آن به خط کوفی به سه سطر نقش شده است (لااله الا الله وحده لا شريک له) در سواد آن نوشتهاند (بسم الله ضرب هذه الدر هم بمدينة ابرشهر سنة اثنين و تسعين و مائه)، در طرف ديگر آن، در سه سطر: محمد رسول الله، و در حاشيه: (محمد رسول الله ارسل بالهدی المشرکون)(24). هم چنين بر اساس سکههايی که از خلفای بعد از هارون الرشيد پيدا شده باز نام ابرشهر ذکر شده است.
شهر زيبای نشابور را که بر دشتی وسيع بنيان نهاده شده است؛ ابرشهر خواندهاند(25). از نامهای ديرين نيشابور، ابرشهر يا ايرانشهر، ليکن صحيحتر آن نمايد که نام «ايران شهر» به تمامت مملکت بين جيحون (آمودريا و رود خشاب يا اگزوس) تا دشت قادسيه اطلاق میشده است. و ياقوت حموی، ايرانشهر را به معنای همهی خاک ايران گرفته است(26). از اشتباهات وی به شمار است، ليکن جای خردهگيری بر او نيست.
مقدسی میگويد: ايرانشهر تمام زابلستان و سيستان و اطراف نيشابور میشده است و برخی نيز اين نام را اختصاصاً به نيشابور اطلاق کردهاند. و ما نيز اين عقيده را میپذيريم چرا که مورد اتفاق مورخان است و به دستاويز و دليل ديگری نياز نيست(27).
و باز در تواريخ آمده است: در سدهی پنجم آلب ارسلان سلجوقی به سال (466 ه. ق.) جشن شکوهمندی برای ازدواج دختر قاآن و پسرش ترتيب داد و شاه قصری برای آنها ساخت بنام شادکاخ که بعدها به شادياخ تغيير نام يافت(28). گرچه طاهر که قبل بود و دستنشاندهی مامون (205 ه.ق.)، در مشرق حکومت میکرد به همت او و فرزندانش خراسان استقلال يافت که نيشابور در زمان طاهريان پايتخت شد و عبدالله بن طاهر باغ معروفی بنام شادياخ بساخت. عبدالله بن طاهر در بيرون شهر سرایی بساخت که دارالامانش نام کردند. و لشکريان هر يک بر گرد آن بنائی نهادند و شهری پديد آمد که «شادياخ» خوانده شد. بعد آلب ارسلان آن را مرمت کرد و بر پای ماند تا پايان سلطنت سنجر به دست غزان ويران شد به هر حال زمانی نيشابور را بنام شادياخ هم میگفتند. شادياخ، اول، محله يا دهی بود چنانکه ابوالفداء گويد: (از جمله آنچه به نيشابور منسوب است شادياخ است بر در نيشابور چون ديهی است که به شهر پيوسته باشد و دارالسلطنه آنجاست) (29)
و سوگمندانه امروز اثری از شادياخ نيست. اما آرامگاه پير بزرگ خانقاه عرفان ايران، عطار و بربت کمال المللک در همان نقطه ايست که در قديم بدين نام خوانده میشده است و در جنوب شرقی نيشابور امروزيست که روزگاری نوشاپور، نيوشاپور، نيوشاه پوهر، دندی شاپور، نيسافور، نسافور، نشاور، نشابور، نشايا، نيسايا، نيسه فور، نيکه فور، ابرشهر، اپر شهر، بر شهر، ابه شهر، شادکاخ، شادياخ و سمن جور و در زبان عربی، سمنگور ناميده میشده و امروز در گستره جغرافيائی به نام نيشابور خودنمايی میکند.»
پانوشتها و منابع:
- 1. نقل از سفر نامه فريه ص 104 از شهرستانهای ايران.
.2 جواد مشکور، ايران باستان.
.3 لسترنج، خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان بنگاه ترجمه و نشر کتاب، سال 1335، ص 408 به بعد.
.4حمدالله مستوفی، نزهة القلوب؛ به کوشش دبير سياقی ص 182 و لسترنج خلافت های شرقی ص412 به بعد و تاريخ ابن فندق، تاريخ بيهق ص43.
.5 ابو عبدالله الحاکم، تاريخ نيشابور ص 118.
- 6. عزالدين اثير: اللباب فی تهذيب الانساب چاپ قاهره ج 3 ص252.
- 7. حمد الله مستوفی: نزهة القلوب چاپ 1336 دبير سياقی ص181.
- 8. صنيع الدوله (اعتماد السلطنه): مطلع الشمس، ج 3، ص213، چاپ سنگی.
- 9. قاضی احمد غفاری تروينی: تاريخ جهان آرا، از روی عکسی استانبول، به سعی استاد مينوی، ص 31.
- 10. حمد الله مستوفی: نزهة القلوب چاپ 1336 دبير سياقی ص182.
- 11. عزالدين اثيد: اللباب فی تهذيب الانساب (به زبان عربی)، چاپ قاهره، ج 3، ص251.
- 12. مجدالدين محمد حسينی: زينت المجالس از انتشارات کتابخانه ی سنائی، سال 1342، ص801.
- 13. ابوافداء: تقويم البلدان، ترجمه ی عبدالمحمد آيتی از انتشارات بنياد فرهنگ ايران، ص512.
- 14. مجدالدين محمد حسينی: زينت المجالس، ص 795.
- 15. معتمدالسطان: گنج دانش، چاپ سنگی، ص496.
- 16. مجدالدين محمد حسينی: زينت المجالس، ص795.
- 17. صنيع الدوله (اعتماد السلطنه): مطلع الشمس، ج 3، صفحات مربوط به نيشابور.
- 18. جواد مشکور: ايران باستان، ص 149.
- 19. جواد مشکور: ايران باستان.
- 20. ابوالقاسم طاهری: جغرافيای تاريخ خراسان از نظر جهانگردان، انتشارات جشن های شاهنشانی، ص 171.
- 21. صنيع الدوله (اعتماد السلطنه): مطلع الشمس، ج 3، صفحات مربوط به نيشابور.
- 22. الحاکم: تاريخ نيشابور، ص120.
- 23. لارنس لکهارت به نقل از نيشابور: مجله ی دانشکده ادبيات مشهد، ترجمه عباس سعيدی، ص239.
- 24. صنيع الدوله (اعتماد السلطنه): مطلع الشمس، ج 3، ص109، چاپ سنگی.
- 25. استخری: المسالک و الممالک، به کوشش ايرج افشار، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص204و 205.
- 26. معتمدالسطان: گنج دانش، چاپ سنگی، ص493.
- 27. مقدسی: احست التقاسيم فی معرفة الاقاليم، به زبان عربی، چاپ ليدن، 1960، ص 299 و 300.
.28 صنيع الدوله (اعتماد السلطنه): مطلع الشمس، ج 3، صفحات مربوط به نيشابور.
- 29. ابوافداء: تقويم البلدان، ترجمه ی عبدالمحمد آيتی از انتشارات بنياد فرهنگ ايران، ص511.
* بهرام فره وشی: فرهنگ پهلوی، ص 329.
** حافظ ابرو: تاريخ حافظ ابرو، ص 271.
منبع: گرایلی، فریدون.«نيشابور؛ شهر فيروزه»، 1375، ص3-10. به کوشش ققنوس شرق، «نام های نیشابور در گذر تاریخ؛ ریشهیابی و سبب نامگذاری»، وبنوشت ابرشهر، اسفند 1384.
جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطیری ایران