UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

یادداشتی پیرامون نویسندگی خلاق

یادداشتی پیرامون نویسندگی خلاق

 

«داستان شما بسیار مزخرف بود. خواندنش چنان کار بیهوده‌ای بود که باعث شد چندین دقیقه از روزم را هدر بدهم. نویسندگی را به‌طور کلی کنار بگذارید.»

 

برای اولین بار وقتی تنها هفده سال داشتم، یک فصل از رمانی که آن زمان نوشته بودم را برای یک ناشر فرستادم تا درباره‌اش نظر بدهد. او نیز کم کاری نکرد و آن چند خط بالا را با خودکار قرمز بر روی صفحه‌ی اول رمان‌ام نوشت. این جملات در تک تک سلول‌هایم نفوذ پیدا کرد و همچون صدای زنگی، مدام در مغزم طنین انداز می‌شد، مرا چنان متأثر کرد که تا یک سال نوشتن را کنار گذاشته بودم. اما اکنون که چندین سال از آن واقعه‌ی هولناک می‌گذرد و چندین داستان کوتاه از من در نشریه‌ها به چاپ رسیده است، پی بردم آن زمان ناشر اینگونه نظرش را بیان کرده بود چون واقعا داستانم مزخرف بود. نوجوانی بیش نبودم و تحت تاثیر رمان‌های عاشقانه و بدون محتوایِ خاصی قرار گرفته‌بودم که شب و روز، گوشه‌ی حیاط خانه‌یمان زیر درخت انگور می‌نشستم و بی‌وقفه می‌خواندم. طبیعی بود که چنین داستان آب زیپویی تحویل یک ناشر داده بودم.

این خاطره را برایتان تعریف کردم‌ تا بگویم نویسنده‌شدن به دو بخش مهم تبدیل می‌شود. بخش اول فوت و فن و راه و رسم نوشتن است. یک مساله‌ی فنی است که شامل استفاده از کلمات و افعال درخور و در نتیجه ساختن جملاتِ ادبی و بدون غلط‌های نگارشی و دستوری است. اما بخش دوم است که باعث تمیز‌دادن نویسنده‌ها از هم می‌شود و نیز باعث جاودانه‌شدن نویسنده‌ای در دلِ تاریخِ ادبیات. آن‌هم طرز تفکر، اندیشه و عقاید هر نویسنده، به گونه‌ای منحصر به فرد و مختص به خود او است.

 نویسندگی خلاق از همین بخش سرچشمه می گیرد.

اگر داستانی که نوشته بودم برچسب مزخرف را گرفته بود به این معنا نبود که از لحاظ دستوری و نگارشی غلط‌هایی اندک و یا بی‌شمار داشت – که بی‌شک داشته است – به این خاطر بود که نوشته‌ام فاقد نگرش و زاویه‌ی دیدم نسبت به جهان هستی بود زیرا هنوز عقایدم شکلی مستقل به خود نگرفته بودند. در یک کلام، هیچ تفکری پشت داستان‌هایی که آن دوره می‌نوشتم، نبود.

 

نویسنده کیست؟!

نویسنده کسی است که قدرت و جادوی کلمات را در اختیار می‌گیرد و با تشبیهات و استعارات مناسب و نو، منظور خود را که همان طرز تفکر وی است را به بهترین شکل ممکن بیان می‌کند.

اینکه هر از گاهی در دفتر خاطرات‌تان وقایع همان روزتان را بنویسید و یا پشت سر هم برگه‌هایی را سیاه کنید و حتی جرأت این را نداشته باشید، به افرادی نشان دهید تا درموردش نظر بدهند، ‌نمی‌توان به طور یقین و حرفه‌ای نام‌تان را نویسنده گذاشت.

 خیلی‌ها می‌نویسند تا اینگونه افکار پریشان‌شان را از مغز به دست و از دست به کاغذ منتقل کنند. به گونه‌ای برایشان حالتِ روان-درمانی دارد. همان‌طور که نسیم نیکلاس طالب می‌گوید: بیشتر مردم می‌نویسند تا به خاطر بیاورند، من می‌نویسم تا فراموش کنم.

یک نویسنده باید هر روز بخشی از چیز‌هایی که می‌نویسد را به ورطه‌ی سنجیدن و قضاوت ببرد و نقد شدن وحشت‌زده‌اش نکند. برای مثال، مادامی که در هفده سالگی‌ام، یک ناشر چنین جملات ساعقه‌مانندی را پشتِ سرِ هم بر فرق سرم کوبید، طبعاً اینک، بیش از این چیز دیگری در مورد نقد نوشته‌هایم نمی‌تواند اندوهگین‌ام کند، چون بدترین‌اش را همان هفده سالگی شنیده‌ام.

نویسنده کسی است که هر روز بنویسد. مهم نیست چه چیز‌هایی، فقط بنویسد.

 قرار نیست هر روز اثری فاخر تحویل جامعه بدهید، همین که هر روز تعدادی کلمات و جملات را پشت سر هم قطار کنید و مدام حین نوشتن با خودتان زیر لب تکرار نکنید: (وقتی که تمام شد همه‌ی این کاغذ‌ها را می‌سوزانم تا مبادا دست کسی به آن‌ها برسد)، کفایت می کند. حتی اگر چرندیاتِ محضی بودند، باز هم اجازه دهید بر روی کاغذ جاری شوند.

به گونه‌ای بنویسید، گویی بعد‌ها خودتان هم قرار نیست هیچ وقت به سراغ‌شان بروید. آنگاه خواهید دید از میان همین دست نوشته‌هایی که آن‌ها را بی سر و ته می‌خواندید چه ایده‌های نابی بیرون خواهد زد. ایده‌ها از پسِ پرده‌ی زندگیِ روزمره‌ی ما بیرون می‌آیند. فقط باید هوشیار باشیم و شکارشان کنیم.

از جمله سوال‌هایی که هر کس باید قبلِ نویسنده شدن از خودش بپرسد این است که اصلا چرا می‌خواهد نویسنده شود؟!

 

چرا می‌خواهید نویسنده شوید؟!

قبل از هر چیز، پاسخ این سوال را برای خودتان واضح و روشن کنید بعد به سراغ نویسندگی بروید. من نویسندگی را از سنین پایین شروع کردم چون این روشی بود که در آن برحه‌ی زمانی می‌توانستم به وسیله‌اش ابرازِ وجود کنم و البته برای من نیز کمی نقشِ روان-درمانی داشت. البته این را بگویم یک نویسنده نمی‌تواند ننویسد. شاید مدتی از آن فاصله بگیرد اما هیچ گاه قادر نیست به طور کامل کنار بگذاردش.

شاید شما نیز هم‌عقیده با نیکلای گوگول باشید که می‌گوید: «نویسندگان نمی‌نویسند به این دلیل که می‌خواهند با کسی رقابت کنند، بلکه به این دلیل که روح، مشتاق بیرون ریختن احساسات است.»

برای من میل به نویسنده شدن زمانی طغیان کرد و شدت گرفت که کاملا به‌صورت تصادفی چشمم به این نوشته از بنجامین فرانکلین افتاد که می گفت:

«اگر می خواهی بعد از مرگ فراموش نشوی، چیزی بنویس که قابل خواندن باشد، یا کاری کن که قابل نوشتن باشد.»

این جملات چنان تا اعماق وجودم رخنه کرد که باعث شد تا به امروز ورد زبانم باشد.

 واقعا چرا میخواهید نویسنده شوید؟! برای شهرت؟! برای جاودانه شدن؟ برای پیدا کردن مخاطبانی که شما را بشنوند؟ برای بیان احساسات‌تان؟ یا اینکه شما هم همانند من اگر ننویسید خواهید مرد؟!

هر وقت توانستید پاسخ این سوال را پیدا کنید و از نتیجه‌اش راضی باشید، به سراغ نویسنده‌شدن گام بردارید. آن هم به صورت کاملاً جدی و راسخ.

 

نویسندگی چیست؟!

بلز پاسکال، فیزیکدان و فیلسوف فرانسوی می گوید: «نویسندگی، نوشتن مطالبی است که خواننده بدون زحمت آن را درک کند و به آن احساس عشق و علاقه داشته باشد.»

به‌طور کلی نویسندگی در معنای بی‌پیرایه‌اش به این معنا است که نویسنده می‌بایست قلمی شیوا و روان داشته باشد و خواننده را مجذوب نوشته‌هایش کند. چنان در قلب‌هایشان نفوذ کند که از یاد بردن جملاتش کاری صعب و دشوار باشد.

نویسندگی همچون رابطی است میان انسان‌ها، که از این طریق احساسات، عقاید و ایده‌هایشان را به یکدیگر، منتقل می‌کنند. آن هم به صورت هنرمندانه.

این را همیشه بخاطر بسپارید، در نگارشِ یک داستان و یا رمان و یا هر چه که می‌نویسید، کلماتی که به‌کار می‌گیرید، نماینده و بیان کننده‌ی شما هستند. با دانستن این موضوع اکنون تمایل دارید چگونه بنویسید؟!

 

نویسندگی خلاق

سالیان سال است که انسان، خط و نوشتن را کشف کرده‌است و از این طریق به نوعی ابراز وجود می‌کند. برای مثال در دوران نخستین با حکاکی بر روی دیواره‌های غار، زمانی که هنوز خط اختراع نشده بود، گونه‌ای از داستان را روایت می‌کردند.

 برای خلاقانه نوشتن باید اول بتوانید خوب بیاندیشید. هنر خوب اندیشیدن. باید نسبت به هر اتفاقِ حتی به ظاهر ساده‌ای که اطرافتان می‌افتد، هوشیار و آگاه باشید، آن‌ها را درک کنید تا در نهایت این توانایی را بیابید که زیبا بنویسید.

یک نویسنده‌ی خلاق، دیدگاه‌اش را در قالبی نو و نگرشی خلاقانه و با نگارشی نو و جذاب به رشته‌ی تحریر در می‌آورد و اینگونه خواننده را تا پایان نوشته‌اش، میخکوب خودش می‌کند. کاری می‌کند اگر غذای روی گاز در حال سوختن باشد و خواننده از بوی سوختگی که مشامش را اذیت می‌کند، متوجه‌ی ته گرفتن غذا بشود اما باز هم نتواند از روی مبل بلند شود و به خواندن داستان ادامه دهد.

تفکر خلاق موجب می‌شود در مقابله با وقایع و اتفاقات، ‌توانایی دیدنِ چیز‌هایی را پیدا کنید که دیگران قادر به دیدن‌شان نیستند.

 نویسندگی خلاق موجب می‌شود نویسنده قبل از هر چیز، خودش و عقایدش را کندوکاو کند. شما به عنوان یک نویسنده در نوشته‌های‌تان، عقایدتان را مطرح می‌کنید و باید گاهی بی پروا باشید. اگر اندیشه‌ای نداشته باشید از چه می‌خواهید صحبت کنید؟! آن هم به شیوه‌ای نو و خلاقانه.

در یک کلام، برای خلاقانه نوشتن، می‌بایست خلاقانه بیاندیشید . دنیا را از دریچه‌ای ببینید که تاکنون کسی از آن ننگریسته باشد و آن را به گونه‌ای بیان کنید که تاکنون نویسنده‌ای بیان‌اش نکرده باشد.

کتاب‌هایی چون آناکارنینا، غرور و تعصب، دختری که رهایش کردی و در جست و‌جوی زمان از دست رفته، کتاب‌هایی هستند که همگی با مضمونِ عشق به نگارش درآمده‌اند. اما نویسنده‌ی هر کدام از این کتاب‌ها عشق را از زاویه‌ی دید خودش و با روایتی متفاوت بیان کرده‌است که سبب تمایز و بی‌نظیر بودن این کتاب‌ها نسبت به دیگر کتاب‌های عاشقانه شده است.

ببینید رابرت برانینگ فقدان عشق را چگونه بیان می‌کند: «عشق را از زمین بگیرید، چه می‌ماند؟! به جز یک گور بزرگ برای دفن کردن همه‌ی ما.»

و یا درمورد موضوع فقر سالیان سال است که نویسنده‌های بی‌شماری درباره‌اش نوشته‌اند، می‌نویسند و خواهند نوشت. اما برای مثال ویکتور هوگو در بینوایان و یا گرسنگی اثر کنوت هامسون هر کدام به نوعی متمایز و به عبارتی با خلاقیتی متفاوت به نگارش در‌آمده‌اند.

آدام اسمیت می‌گوید‌:«مصیبت واقعی فقرا، فقر آرزوهایشان است.»

و مادر ترزا می‌گوید‌:«تنهایی و احساس اضافی بودن بزرگترین فقر است.»

چه عنصری این نوشته‌ها را ماندگار کرده است؟!

 درست است. بهره‌گیری مناسب از خلاقیت در تفکر، عنوان‌کردن زاویه‌ی شخصی منحصر به هر نویسنده و سپس خلاقیت در نوشتن.

شده‌است جمله‌ای از کتابی را بخوانید که در وجودتان رسوخ کند؟!  حتی با گذشت زمان زیادی همان جمله و یا نه عیناً همان را‌، بلکه کلیتی از آن را سالیان سال به یاد داشته باشید؟!

آن‌ها نتیجه‌ی تفکر خلاق نویسنده هستند که با پرواز بر بال واژه‌ها و تکان دادن قلم جادویی‌شان مخاطب را با سحر و جادوی کلمات، افسون می‌کنند و باعث می‌شوند مخاطب با نوشته‌هایشان هم‌ذات پنداری کند و در نتیجه برای همیشه پَس ذهن‌شان جا‌خوش کنند. اگر می‌خواهید همچون من صفحه‌ی اول رمان‌تان ننویسند مزخرف، سعی کنید خلاقیت در نویسندگی را بیاموزید و پیوسته تمرین و ممارست داشته باشید.

 

راهکار‌هایی برای نویسنده‌ی خلاق شدن

شاید این جمله که هر روز بنویسید را هزار جای دیگر خوانده‌باشید. ولی جداً باید هر روز بنویسید. این را به یک وظیفه تبدیل کنید نه اینکه هر وقت ایده‌ای به سرتان زد یا حوصله‌اش را داشتید، به سراغش بروید. حقیقتاً اگر یک نویسنده منتظر بماند هروقت حوصله پیدا کرد و تمام شرایط برایش مهیا شد، آنگاه اقدام به نوشتن کند آیا واقعاً نویسنده‌ای حرفه‌ای خواهد شد؟!

یک اصل بسیار مهم را هیچگاه از خاطر نبرید و آن خودتان هستید. فردیت و آنچه که اکنون هستید و یا سابقا بودید، همان اتفاقات خوشایند و تلخی که در کودکی تجربه کردید و سال‌ها مثل خوره به جانتان افتادند و روح‌تان را ذره ذره متلاشی کردند، ‌می‌توانند، سر منشا ایده‌های خلاقانه باشند. پس اول از هرچیزی سعی کنید خودتان را بهتر بشناسید. برای شناخت جهان هستی ابتدا می‌بایست شناخت عمیقی نسبت به وجودیت خودمان داشته باشیم.

برای خلاقانه نوشتن ذهن‌تان را آزاد بگذارید و اجازه دهید بی‌هیچ قید و شرطی خودشان را بر روی کاغذ رها و بی‌پروا جاری کنند.

سعی کنید این بار به اطراف‌تان و هر آنچه که می‌نگرید، بینشی متفاوت داشته باشید. همانند کودکِ خردسالی باشید که همواره به دنبال کشفِ پیرامون‌اش است. درباره‌ی هر چه که می‌بیند کنجکاو می‌شود و در ذهن‌اش علامت سوال بزرگی ایجاد می‌شود. گاهی باید خیلی چیز‌ها را از کودکان آموخت.

چیزی‌هایی که هر روز به نگارش در‌می‌آورید، می‌تواند خاطره و یا رویایی باشد. اینکه امروز گربه‌ات مرد و آن‌چنان گریستی که چشمانت تار می‌دید و اشتباهی مقداری از چای را به جای لیوان، پشت دستت خالی کردی و یا سه صفحه پشت و رو را با جمله‌ی چیزی به ذهنم نمی‌رسد ، سیاه کرده باشید‌. فرقی نمی‌کند. فقط بنویسید و برای این هر روز مرتب نوشتن، برنامه ریزیِ مستمر داشته باشید و جدی‌اش بگیرید. این قدمی بسیار مهم برایِ نویسنده‌ای حرفه‌ای شدن است. باید بسیار بنویسید.

اکنون سه یادداشت روزانه از سه نویسنده‌ی مطرح را اینجا بازگو می‌کنم.

گزیده‌ای از دفتر خاطرات:

لئو تولستوی؛ «تمام روز را در حال گول زدن خودم بودم. نمی‌توانم بر تنبلی غلبه کنم. شیرینی خوردم، نشستم و حرف زدم.»

آنتوان چخوف؛ «من شاداب و سالم و با نشاط‌ام‌. امروز یاد گرفتم چگونه قهوه درست کنم.»

فرانتس کافکا؛ «‌خوابیدم، بیدار شدم. خوابیدم، بیدار شدم‌. زندگی فلاکت بار»

اگر می خواهی خلاق بنویسی ذهنت را همیشه به‌حالت آماده باش نگه دار. هر لحظه پذیرای این باشید تا از لابه لای بی‌اهمیت‌ترین چیز‌هایی که در طول روز اتفاق می‌افتد، ایده‌ای نو بیرون بکشید.

 سریعاً آن‌ها را یادداشت کنید و هیچ‌گاه به حافظه‌تان که می‌گوید: (یادم می‌ماند) اعتماد نکنید.

ذهن‌تان را که آماده نگه دارید به زودی ایده‌های نابی به آن خطور خواهد کرد.

اگر در کودکی‌تان و یا در نوجوانی دوستی خیالی داشتید و با او صحبت می‌کردید، خودتان را سرزنش و از بقیه پنهانش نکنید. این‌گونه نیاندیشید که ممکن بود در آخر دچار مالیخولیایی می‌شدید . خودِ من در کودکی یک دوست خیالی داشتم. در راه بازگشت از مدرسه به خانه با هیچ کدام از دوستانم همراه نمی‌شدم چون می‌خواستم با دوست خیالی‌ام صحبت کنم.

در طول روز وقت‌هایی که بی‌کار می‌شدم، گوشه‌ای دراز می کشیدم، چشمانم را می‌بستم و انواع سناریو‌ها را در مغزم می‌ساختم. حتی یکبار در آب‌خوری مدرسه وقتی با همکلاسی‌ام در حال شستن دست‌هایمان بودیم به او گفتم من تاکنون موفق شده‌ام سوار بر یک توده‌ی ابر بشوم و پرواز کنم. گفت چنین چیزی امکان ندارد و مرا دروغ‌گو خواند و رفت. این روش برای من واقعا کارساز بود. کمک شایانی کرد تا ذهنِ من ناخواسته، ذهنی خلاق بار بیاید.

کتاب زیاد بخوانید‌.

به‌نظرتان اگر نویسنده‌ای، وقتی برای خواندن در طول روز پیدا نکند، وقتی برای نوشتن پیدا می‌کند؟! آن هم نوشتنِ حرفه‌ای و خلاق؟!

 این جمله‌ی آنی پرولکس را بخاطر بسپارید که می‌گوید‌: «خواندن بهترین معلم نویسنده است.»

وقتی کتابی را می‌خوانید، کلمات و جملاتی که برایتان جالب است را یادداشت کنید. من هر‌گاه کتابی می‌خوانم. به اینکه نویسنده آن را با چه جمله‌ای شروع کرده است، داستان را چگونه پیش می‌برد، چگونه جمله می‌سازد، چگونه و به چه‌روشی مقصودش را بیان می‌کند، شخصیت‌ها را چگونه پردازش می‌کند و ده‌ها چگونه‌های دیگر، دقتِ بسیاری می‌کنم. در واقع می بایست نوشته‌ای را که می‌خوانید، همچون معادله‌ی شیمی تحلیل و بررسی کنید.

جی کی رولینگ در مورد اهمیت کتاب خواندن می‌گوید «مهم‌ترین چیز این است که به‌هر اندازه که می‌توانید کتاب بخوانید، مثل من. این کار به شما نحوه‌ی نوشتن خوب را می‌آموزد و دامنه‌ی واژگان شما را گسترش می‌دهد.»

 فقط به مطالعه‌ی داستان و رمان بسنده نکنید. مطالب غیر مرتبط با آنچه که می‌نویسید ازجمله روزنامه، اخبار اجتماعی-سیاسی، شعر و اینکه اخیرا بشر موفق شده دست به چه اکتشافاتی بزند، را در برنامه‌ی مطالعاتی خود قرار دهید. حتی همان وقت‌هایی که در فضای مجازی می‌چرخید سعی کنید ایده‌های جالبی که از آنجا می‌گیرید را یادداشت کنید.

ارنست همینگوی می‌گوید: «همانقدر از نقاشان، نوشتن یاد می‌گیرم که از نویسندگان.»

یک نویسنده‌ی خلاق می‌بایست در مورد چیزی که می‌خواهد بنویسد، تسلط پیدا کند. کاملا درک‌اش کرده باشد و در موردش زیاد مطالعه کرده‌باشد. باید کاری کند که خواننده بتواند دنیا را از زاویه‌ی دید او و با مردمک چشمان او ببیند. به‌گونه‌ای دلنشین و گیرا احساساتش را بیان کند تا خواننده آنچه را که نویسنده به‌خوبی حس و درک کرده است، او نیز به همان اندازه به خوبی احساس کند.

برای مثال اگر می‌خواهی درباره‌ی مرگ بنویسید، اگر واقعا این واژه را درک نکرده باشید، در نهایت چیزی خواهید نوشت کلیشه‌ای و تقریبا نسخه‌ای کپی شده از تمام چیز‌هایی که تاکنون از مرگ نوشته شده است. اگر در مرگ زیاد تأمل کرده باشید و حتی مدتی هنگام اندیشیدن درباره‌اش به خلسه رفته باشید، آن وقت می‌توانید همانطور که صد‌ها نفر دیگر نوشته‌اند، بنویسید و باز هم خلاقانه و نو باشد و حرف تازه‌ای برای زدن داشته باشید.

باید این اصل را به یاد داشته باشید با نوشتن در واقع قرار است احساسات‌تان را به مخاطب منتقل کنید.

از جمله مشکلات من در اوایل کار این بود که بسیار ساده می‌نوشتم. اما حتما این را می‌دانید اگر نویسنده‌ای بتواند، مقصود و فلسفه‌ی سخنان‌اش را ساده و گیرا به گونه‌ای که هر مخاطبی آن را بفهمد و در نظرش دلربا باشد‌، بیان کند به یکی از شاخص ترین ویژگی‌های یک نویسنده‌ی موفق دست یافته است.

با این حال هنگام بازنویسی تلاش کنید از کلمات و افعال متفاوتی استفاده کنید. برای این کار می‌توانید از لغت نامه‌های فارسی زبان کمک بگیرید تا جمله‌هایتان از حالت ابتدایی بودن خارج شوند.

 

چند باید و نباید در نویسندگی

 

باید زیاد بخوانید

باید زیاد بنویسید

باید زیاد در همه‌چیز تفکر و تعقل کنید

باید کتاب‌هایی در مورد فلسفه و روان شناسی، تاریخ و … بخوانید

باید ریسک پذیر و ماجراجو باشید

باید به نویسنده‌ای تمام وقت تبدیل شوید

باید به جزئیات، دقتِ بسیار داشته باشید

باید رویا پرداز باشید و دامنه‌ی نگرش خود را نسبت به هر موضوعی گسترش دهید

باید ثابت قدم و منضبط باشید

باید این را در وجودتان پرورش دهید که هر روز بنویسید، نه گاه و بی گاه و این را بدانید هیچ عذر و بهانه‌ای قابل قبول نیست

باید ذهنتان را در همه‌ی جهات پرورش دهید

باید از انتقاد شدن نوشته‌هایتان و یا حتی خودتان، واهمه‌ای نداشته باشید. پیوسته آمادگی این را داشته باشید، گاهی چیز‌هایی که می نویسید، هر چند که دوستشان دارید، را مچاله و در سطل زباله بیاندازید.

باید این حقیقت را بپذیرید که فقط تعداد معدودی از افراد، از طریق نویسندگی امرار معاش می‌کنند.

نباید نسبت به بعضی نوشته‌هایتان تعصب بی‌جا داشته باشید.

نباید هیچ گاه تسلیم شکست شوید

نباید به نویسندگی فقط به عنوان تفریح و سرگرمی بنگرید

نباید روی احساسات و افکار پریشان‌‌تان درپوش بگذارید و از بیان‌شان بیم داشته باشید

نباید فقط به خواندن کتاب‌های فارسی‌زبان و یا فقط خارجی‌زبان اکتفا کنید. اگر برادران کارامازوف از داستایفسکی را می‌خوانید، ‌جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی را نیز بخوانید.

و نباید هرگز این را فراموش کنید که شما یک نابغه هستید

در پایان چند جمله از کتاب تماماً مخصوص اثر عباس معروفی را ضمیمه‌ی نوشته‌ام کردم تا اندکی درباره‌ی این‌که یک نویسنده چگونه مقصودش را آنگونه که دلش می‌خواهد، بیان می‌کند، کمی تأمل کنید.

 امید است به خواندن این کتاب مشتاق شوید.

«از مرگ نمی‌ترسیدم، از گیر‌افتادن می‌ترسیدم. دم را که فرو می‌دادم تا بازدم نمی‌دانستم چه بلایی سرم می‌آید. در هراس این بی خبری می‌خواستم از مرگ فرار کنم. می‌خواستم پر باز کنم و به ‌یک‌باره بگریزم. اما توی تنم گیر‌افتاده‌بودم.»

«آسمان پر از ستاره بود و بوی خاک تفته از زمین بالا می‌خزید، در آخرین پناهگاه زمین، در انتهای جایی که روزی وطنم بود، دنیا یک کفش بود و من آن را از پا در آورده بودم.»

«همه می‌دانستند که با کوچک‌ترین اشتباهی کارشان را از دست می‌دهند. وحشتی به مثابه‌ی تیر خلاص، بوی مشمئز‌کننده‌ی ترس، ترس از بیکار شدن در هوا معلق بود.»

شما اگر جایِ عباس معروفی بودید، چه جملات و عباراتی برای بیان مقصودتان خلق می کردید؟!

——————-

بهار، ۱۴۰۲

#الهام شهیری پارسا

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: