UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

شعری از آفاق شوهانی

شعری از آفاق شوهانی

 


پلک‌های خیابان افتاده 
بر ارتکاب قتل‌های زنجیره‌ای‌ام
به تنهایی‌ام تیپا می‌زنم
تن می‌کشم از این صفحه به آن صفحه‌ی مانیتور
کافه‌ها خاموش
موزه‌ها در خواب
واق‌واق سگ ها از عبورم ذوب می‌شود
ستونی از تنم رخنه می‌کند در شاه‌عباس
ستونی از تنم تلپ می‌شود بر دوش ناصرالدین‌شاه
پارچه‌ی ابریشمی می‌افتد بر عصای میرزاملکم‌خان
هشدار پیامی گیجم می‌کند
چند تکه از پوستم را تایپ می‌کنم
چین می‌دهم تاب می‌دهم به لب
دوباره موزه سر برمی‌آوَرَد
روی لپ‌تاپ لبخند مونالیزا پهن می‌شود
سایه‌ام تقسیم شده بین تابلوها
درست سر وعده‌ی شام آخر رسیده‌ام
از فین کاشان رد می‌شوم
لب می‌گیرد از من مرگ
آغشته به خون امیرکبیر
نطفه برمی‌دارم از مرگ
هوا آلوده به بوی باروت است
انگار کسی از تاریکی‌ام پرده برمی‌دارد
ارتکابِ مرا تایپ می‌کند، ارتکاب به قتل در شام آخر
شاید شهوت کنیزکان ناصرالدین‌شاه را فاش کرده‌ام
شلیک می‌کنم به هوای شبانه
شلیک می‌کنم به فاحشه‌خانه‌ها
شلیک می‌کنم به شلیک
و به اختگی آقامحمدخان پناه می‌برم
سینه‌چاکی زبانم
لال، محو، خاموش
با پریدن هر واج از کیبورد
قرائت قتل را نامگذاری می‌کنم
چنگ می‌زنم به شمشیر و سپر ناپلئون
و فرومی‌روم در اعماق بیلبوردها
ریسمانی از خطوط را در فضا می‌پاشم
بوی گندِ نمای بیرونِ این جنایت در فضا می‌پیچد
دسترسی‌ام دیلیت می‌شود
برمی‌گردم و جسد نیمه‌جانم را لگدمال می‌کنم
کنار سطل آشغال موزه
کنار تاریکی تن‌کشیده بر خیابان.

#آفاق_شوهانی

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: