UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

نگاهی به داستان «راهبه» اثر «دنیس دیدرو»

نگاهی به داستان «راهبه» اثر «دنیس دیدرو»

 

چکیده داستان

رمان «راهبه» یک سری نامه بر اساس خاطرات راهبه‌ای است که از صومعه فرار کرده و از یک اشراف‌زاده خوشنام به نام «مارکی دی کرایسمر[۱]» درخواست کمک دارد. رمان به زبان فرانسه توسط «دنیس دیدرو» نوشته شد و در سال۱۷۹۶ منتشر شد. او نامه‌ها را به یک «سرگذشتنامه»  تبدیل کرد و در حالی که برای «سوزان» اشک می‌ریخت این رمان غمگین را به تاریخ ادبیات فرانسه افزود.  

داستان در باره زن جوانی به نام «سوزان سیمونین» است که با فشار مادر و پدرش به صومعه سنت ماری فرستاده می‌شود تا که راهبه شود. خاطرات او جنبه تاریک زندگی در صومعه را در فرانسه قرن هجدهم بازگو می‌کند. شخصیت اصلی داستان است و ثمره رابطه خارج از ازدواج مادرش که او را به صومعه ای کاتولیک می‌سپرد و نمی‌خواهد میراث دختران دیگرش را با او تقسیم کند. از سویی سوزان باید گناه جنسی مادرش را با وقف خود در زندگی مذهبی جبران کند.

سوزان موسیقی می‌داند و صدای خوشی دارد و با پدر وکیل و مادر و دو خواهرش زندگی مرفه و سطح بالایی دارد. ولی احساس می‌کند که پدر و مادرش او را به اندازه خواهرانش دوست ندارند. هنگامی که برای خواهرانش خواستگار می‌آید و آن‌ها به او بیشتر از خواهران توجه نشان می‌دهند، موضوع را به مادرش می‌گوید و او هم در پاسخ، سوزان را به صومعه می‌فرستد و خواهران با خواستگاران‌شان ازدواج می‌کنند.

سوزان که از این تصمیم راضی نیست،  فکر می‌کند این وضعیت موقتی است و به‌زودی از صومعه به خانه فرستاده خواهد شد. به‌همین دلیل هم خیلی محکم اعتراض نمی‌کند و به مرور زمان می‌فهمد که همه خانواده می‌خواهند که او راهبه شود. او هر چقدر دست و پا می‌زند اجازه نمی یابد که نه بگوید و کسی به خواسته‌اش وقعی نمی‌گذارد. «پدر سرافین» در صومعه به او می‌گوید که او باید یک راهبه شود تا به آمرزش گناه مادرش کمک کند و این راز را هم باید پیش خودش نگه دارد. با این وجود سوزان نمی‌خواهد راهبه شود. مادرش سعی دارد که او را متقاعد کند و می‌گوید که هیچ‌کسی نمی‌تواند با او ازدواج کند زیرا جهیزیه‌ای ندارد و هیچ‌کسی هم به خاطر او از ارث خود نمی‌گذرد و تنها گزینه این است که راهبه شود یا به شوهرش بگوید که نامشروع است. مادر روحانی صومعه سنت ماری او را دوست دارد و ازش می‌پرسد که می‌خواهد در زندگی‌اش چه شود. او پاسخ می‌دهد: «همه چیز، به جز یک راهبه.» مادر روحانی تلاش می‌کند تا او بپذیرد که سرنوشت این راه را جلوی پاش قرار داده  است. می‌گوید: «این کلمات ممکن است شما را شگفت زده کند. باشد که خدا شما را حفظ کند تا بفهمید چقدر آن‌ها درست هستند. خواهر سوزان، راهبه خوب کسی است که با خود گناه آورده باشد و کفاره آن را بپردازد.»

البته در اینجا، برای خواننده سوال پیش می‌آید که آیا سوزان گناه کرده است؟ او که بی‌هیچ‌ حق انتخابی از رابطه خارج از ازدواج مادرش متولد شده؟ نکته این است که جامعه به جای مادر، دختر را که قربانی است با ربودن آزادی فردی‌اش مجازات می‌کند و به جای آن که دختر از مادرش انتظار درک شرایط را داشته باشد، این مادراست که از دخترش انتظار دارد رنج و درد او را درک کند و گناه او را با فدا کردن زندگی‌اش در راه دین جبران کند. می‌گوید: «مادر در حال مرگت را رنج نده، بگذار با آرامش به گوربرود تا در برابر قاضی که قرار است همه چیز آشکار شود، تا آن‌جا که می‌توانسته کفاره گناهش را داده باشد.» در ضمن او می‌خواهد مطمئن شود که پس از مرگش، سوزان، خانواده  را به دردسر نمی‌اندازد و ادعایی بر حقوقی که مال او نیست، ندارد. البته این منطق بی‌رحمانه خواننده را از مادر سوزان متنفر می‌کند.  

در آخر سوزان موافقت می‌کند که راهبه شود، ولی بیزاریش نسبت به زندگی مذهبی بیش از آن است که برای آزادیش، دست به هیچ‌کاری نزند و در آخر هم به قسم و تعهدش برای تبدیل شدن به یک راهبه رسمی، نه می‌گوید. متاسفانه، مادر روحانی صومعه می میرد و مادر روحانی جانشین فکر می‌کند که سوزان در دیوانگی مادر روحانی قبلی که منجر به مرگش شده، دست داشته. از سویی وقتی سوزان رو به خانواده و صومعه  می‌آورد تا از عهد خود آزاد شود، هیچ‌کس کمکش نمی‌کند و او به‌ناچار به دادگاه شکایت می‌برد که آن هم با دلایلی نامربوط  رد می‌شود. در این هنگام مادر روحانی جانشین از این موضوع باخبر می‌شود و به شدت عصبانی. سوزان را شکنجه می‌کند. در اتاق خواب را به رویش قفل می‌کند و اجازه نمی‌دهد که لباس خود را بپوشد و با یاری دیگر راهبه‌ها زیر پاش خرده شیشه می‌ریزد. سوزان نزدیک به مرگ است و در نهایت به لطف تلاش‌های وکیلی که عموما یاور اوست،  به صومعه ای جدید منتقل می‌شود.  

در صومعه جدید او با مادر روحانی جدید که لزبین است و به او جذب شده، رو به‌رو می‌شود. سوزان حتی زمانی که مادر روحانی به تختش می‌آید و نوازشش می‌کند و گردن و سینه هاش را می‌بوسد ، متوجه این موضوع  نمی‌شود. در نهایت او از این صومعه فرار می‌کند. می‌گوید: «پوست پاهای من در سقوطم هنگام ترک صومعه پاره شده است.» سپس به خانه ای می‌رود  که از آن‌جا نیز فرارمی‌کند. در آخر او به خدمت یک زن رختشوی در می‌آید و در این‌جاست که شروع به نامه‌نگاری با مارکی دی کرایسمر می‌کند. او می‌نویسد: «آقای من، مطمئنا از صد راهبه‌ای که قبل از پنجاه سالگی می‌میرند، دقیقا صد نفر هم هستند که لعنت شده‌اند البته بی‌درنظر گرفتن آن‌هایی که دیوانه و وحشی شده‌اند یا در روند دیوانگی هستند.» او در طول تجربیات خود در صومعه‌های مختلف، راهبه‌ها را می‌بیند که در مواقعی چقدر بی‌رحمانه، دیوانه‌وار و بیمارگونه رفتار می‌کنند. او می‌گوید که این زندگی بهتر از زندگی در صومعه است، حتی اگر دشوار باشد. سوزان منتظر می‌ماند تا از مارکی بشنود. اگر چه مارکی موقعیت بهتری را به او ارائه می‌دهد، ولی زمانی که نامه به او می‌رسد، دیگر در این دنیا نیست و از شدت بیماری درگذشته است. داستان «راهبه» زندگی در صومعه را با تاریک‌ترین سایه‌ها به تصویر می‌کشد و نیز به سرنوشت کسانی که فاقد کار و حرفه در جامعه هستند، نیز نگاهی دارد. این داستان نابودی انسان به دست بی‌عدالتی و بی‌تفاوتی نهادهای دینی را نشان می‌دهد.

ژانر

به نوعی یک رمان تاریخی در ژانر رئالیسم است که روح مذهب را در قرن هیژدهم فرانسه به تصویر می‌کشد.

موضوع

گناه، آزار و اذیت، انزوا و حبس، صادق بودن با خود، جایگاه اجتماعی- طبقاتی، اخلاق، اقتدار مذهب در مناسبات اجتماعی و قانونی، جایگاه زن و صمیمیت همجنس خواهانه .   

گناه: سوزان وقتی توجه خواستگاران خواهرانش را به خود، به گوش مادر می‌رساند، با واکنش طرد خود از خانواده روبه رو می‌شود. در داستان اشاره‌هایی است که نشان می‌دهد از نظر ذهنی و زیبایی ظاهری از خواهرانش برتر است، ولی همین برتری پدر و مادرش را ناراحت می‌کند و به نوعی تخم احساس گناه از برتر بودن در او کاشته می‌شود. از سویی او مجبور به تحمل موقعیت‌هایی است که برای یک صومعه «گناه» محسوب می‌شود. مثلا برخورد فیزیکی با مافوق که در یکی از صومعه‌ها با آن رو به‌رو می‌شود، یا با این‌که او بارها و بارها تاکید می‌کند که بی‌گناه است، هیچ‌کس توجهی به او نمی‌کند. البته به نظر می‌آید که خود سوزان هم خیلی متوجه مفهوم گناه یا ارتکاب گناه دیگران در مقابل خودش نیست. از سویی چون فرزند نامشروع مادرش است، حق ندارد بر ثروت خانواده ادعایی کند. فرستادن او به یک صومعه نیز بیشتر بر اساس دلایل مذهبی است. چنانچه کشیش می‌گوید که از طریق فرزند، گناه زنای مادر می‌تواند جبران شود. به بیانی راهبه شدن سوزان کفاره گناه مادر در کلیسای کاتولیک محسوب می‌شود و برای خانم سیمونین ترس از قضاوت خدا مهم‌تر از شادی دخترش است. از سویی سوزان خودش اعتراف می کند که «تردیدهای مذهبی» بود که او را از عشق مادرانه محروم کرد و علت واقعی بدبختی‌های او شد. چنانچه موافقت می‌کند که درخواست مادرش را براورده کند و وارد صومعه شود.   

در اینجا باز هم سایه احساس گناه را در روح سوزان می‌بینیم. البته در دیگر راهبه‌ها و راهبان نیز که همگی در محراب به نفع روح خود در برزخ دعا می‌کنند، هم این احساس گناه دیده می‌شود.

مادر دی مونی نیز که به آرامی تحت تاثیر بی‌میلی سوزان نسبت به حرفه آینده خود قرار می‌گیرد، می‌گوید: «در ابتدا دیدن من، او (سوزان) را دچار سردرگمی کرد، زیرا به روشنی می‌توانست در چشمان من و در کل شخص من بخواند که احساسات عمیق درون من فراتر از قدرت درک اوست و او بی‌هیچ اطمینانی از پیروزی مبارزه می‌کرد.» مادرروحانی عزم سوزان را برای خروج از صومعه حس می‌کند و به اراده او احترام می‌گذارد، اگر چه فردی عمیقا مذهبی است. در تصور سوزان، او یک شخصیت مقدس است که با خدا ارتباط معنوی واقعی دارد. سوزان توضیح می‌دهد که چگونه او با صدای بلند دعا می‌خواند و در صدایش شیرینی و فصاحت، ملایمت، ستایش و قدرتی است که گویی از روح خدا الهام گرفته است.

با این وجود، مادر روحانی به تدریج در یک آشفتگی معنوی غرق می‌شود و از توانایی دعا محروم. او این فقدان را مجازات خدا در نظر می‌گیرد: «اوه خدایا، اگر به خاطر گناهی که مرتکب شده ام مرا ترک کرده‌ای، مرا ببخش.» او اغلب به سوزان اظهار می‌کند که «راهبه خوب کسی است که با خود گناه به صومعه می آورد تا کفاره آن را بدهد.»  

مادر روحانی سنت کریستین هم  ظاهرا باور دارد که تنها سلاحی که می‌تواند ذهنیت سوزان را تغییر بدهد، ترس از مجازات خدا در مورد گناه او است. وقتی با مقاومت سوزان روبه‌رو می‌شود، او را تسخیر شده توسط شیطان می‌بیند که به اراده خداوند احترام نمی‌گذارد. اگر چه در پشت همه این کینه‌ورزی‌ها تمایل شدید مادر روحانی به تسلط بر صومعه هم نهفته، ولی در نهایت سوزان مجبور به اعتراف عمومی به گناه خود می‌شود. روشن است که مفهوم گناه سلاحی قدرتمند برای تقویت جهل و تعصب و ترس از مجازات الهی است.

سوزان تحت تاثیر حرف‌های کشیش پیر لموین مصمم می‌شود که از مادر روحانی اوتروپ دوری گزیند. این رفتار او باعث ویرانی مادر روحانی می‌شود و باور می کند که مرتکب گناه شده است. به بیانی بی تفاوتی سوزان، ماهیت واقعی خواسته‌های نابه جای او را تایید می‌کند. او سوزان را قربانی صداقت خود می‌بیند و ناخوداگاه گناهی را که دیگران به او اعطا می‌کنند، می‌پذیرد. تحمیل احساس گناه از روش اعمال تحقیرباعث می شود که وقتی سوزان یک شب پابرهنه با لباس خوابش پایین می‌رود مادر روحانی را روی زمین در حالی که دستانش را دراز کرده و صورتش رو به زمین است ببیند. مادر روحانی به او می‌گوید: «بیا، بیا و مرا زیر پا لگدمال کن. من سزاوار رفتار دیگری نیستم.»

آزار و اذیت: آزار و اذیت واقعی سوزان نه با جدایی از خانواده بلکه با خصومتی که در روند راهبگی تجربه می‌کند، گره می‌خورد. نشان داده می‌شود که مذهب چگونه ذهن را دستکاری می‌کند و اساسا چیزی به نام اراده آزاد وجود ندارد و اقدامات صومعه نیز مانند هرجای دیگری تابع محیط و کدهایی اخلاقی- اعتقادیش است. کاملا آشکار است که فضیلت با روش‌های (آزار و ترس و اذیت و تنبیه) انتقال داده نمی‌شود.  

انزوا و حبس: سوزان در صومعه گیر کرده است و بهای تسلیم نشدنش حبس و انزوا و شکنجه است. تاثیرات حبس در زنان دیگر هم مشاهده می‌شود. برخی‌شان می‌میرند، برخی جنون می‌گیرند، برخی بی‌رحم می‌شوند و هم‌دست مادر روحانی به اذیت و آزار دیگر راهبه‌ها می‌پردازند و برخی هم مورد سوء استفاده های جنسی قرار می‌گیرند.

صادق بودن با خود:  سوزان برای صادق بودن با خودش باید بجنگد و مبارزه کند. او می‌داند که صومعه جای او نیست حتی پیش از آن که سوء استفاده جنسی و روانی‌اش شروع شود. چنانچه اولین صومعه او محلی امن بود ولی دوست نداشت که راهبه شود. او بی‌هیچ‌ خجالتی می‌فهمد که برای این کار ساخته نشده است و برای وفادار بودن به خودش از دوران بسیار سختی عبور می‌کند. چنانچه مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرد و حتی یک کشیش بی‌پروا او را به خانه ای نامناسب هدایت می‌کند.

جایگاه اجتماعی- طبقاتی: با همه فشار‌ها سوزان فرار می‌کند و آسیبی جدی به پاهاش وارد می‌شود وبه کار رختشویی می‌پردازد. او می‌داند که این کار از نظر طبقاتی مناسب حال او نیست، ولی از بودن در صومعه خوشحال‌تر است و در آن‌جاست که به دنبال موقعیت بهتر برای مارکی نامه می‌نویسد و داستان خود را بازگو می‌کند و چشم امید به او می‌دوزد تا از این وضعیت در بیاید.

اخلاق: اخلاق نیز تحت تاثیر جایگاه اجتماعی- طبقاتی است. احتمالا اگر سوزان از یک طبقه اجتماعی پایین‌تر بود، تحت تاثیر رابطه خارج از ازدواج مادرش قرار نمی‌گرفت، ولی از آن‌جایی که مادر و پدرش افراد برجسته‌ای بودند و می‌خواستند حیثیت و میراث دو دختر دیگرشان حفظ شود، ترجیح دادند که او در صومعه بماند. از سویی از نظر اخلاقی هیچ‌کس در این صومعه‌ها بر اثر تجربه زندگی رشد نمی‌کند بلکه پایین‌تر هم می‌آید وهمه  یکدیگر را قربانی می‌کنند. این نکته هم قابل توجه است که نداشتن سکس یک کد اخلاقی مسیحی در صومعه است.  به بیانی می توان گفت که در این کد اخلاقی یک اخلاق غیر طبیعی را با تحقیر و سرکوب جایگزین یک اخلاق طبیعی می کنند.    

اقتدار مذهب در مناسبات اجتماعی و قانونی: سوزان با دلایل مادرش و کشیش متقاعد می‌شود که در صومعه بماند. آن‌ها توضیح می‌دهند که چون او نمی‌تواند پولی را که توسط شوهر مادرش نگهداری می‌شود، دریافت کند، صومعه به او فرصتی برای درامد متوسط و زندگی امن می‌دهد. کشیش به او می‌گوید که به شوهران خواهرانش تکیه نکند، زیرا بعید است که به او کمک کنند. در این دوران کلیسای کاتولیک بر ازدواج و حق ارث و آهنگ زندگی سلطه دارد واز طریق  سوء استفاده از قدرت و گسترش ترس و تعصب در مقابل پیشرفت و بهبود به اقتدارش ادامه می‌دهد.   

جایگاه زن: دختر جوانی ناخواسته وارد دنیای بی‌رحم و خشن و غیرانسانی مذهب می‌شود و توسط روش تربیتی کلیسا ضربه می‌خورد. البته نه تنها او که بیشتر دختران جوان به شکلی ضربه می‌خورند. از سویی زنان، شهروند درجه دو محسوب می‌شوند و زیردست نهادهای خانواده و مذهب و اجتماع له می‌شوند و سرکوب می‌شوند و مجبورند که به خاطر جایگاه ضعیف‌شان به تفاوت‌های جنسیتی و طبقاتی گردن بگذارند. زنان طبقات فرودست، وارد بازار کار می‌شوند و مورد تعرض و خشونت قرار می‌گیرند و زنان طبقات بالای فرانسه که محصول روابط خارج از ازدواج‌اند با زور و فشار به صومعه فرستاده می‌شوند. شخصیت زنانی چون مادر روحانی سنت کریستین، هم می‌تواند نتیجه ای از سیستم صومعه و جامعه باشد که علاقه وافری به خرافات دارند و هم شخصیتی فردی باشد انباشته از لذت‌های سادیستی.

رابطه جنسی و صمیمیت همجنس‌خواهانه: ظاهرا رابطه جنسی در دین کاتولیک گناه محسوب می‌شود و کار شیطان است، اما در صومعه حضوری بسیار آشکار دارد. چنانچه سوزان توصیف می کند که تمایلات جنسی انسان نمی تواند توسط هیچ شکلی از نهاد مهار شود و این در اخلاق متظاهرانه خود مادرروحانی سنت اوتروپ روشن است. سوزان در صومعه قرار می‌گیرد تا مادرش را از گناه جنسی خود آزاد کند و همان دینی که عمل مادرش را گناه تفسیر می کند، نمی تواند مادرش را قادر به درک گناه بزرگتری که علیه فرزندش مرتکب شده، بکند.

از سویی واضح است که سوزان در صومعه به دنبال یک رابطه محبت آمیز است که به نوعی جایگزین نبود عشق مادرانه بکند. چنانچه با مادام دی مونی دراولین صومعه این رابطه برقرار شد. در جایی از کتاب می‌گوید: «مادام دی مونی، مادر همه راهبه‌های جوان است.» در صومعه ی بعدی با مادر روحانی سنت اوتروپ روبه‌رو می‌شود و همان اول متوجه می‌شود که مادرروحانی رابطه‌ای بسیار صمیمی با یک کشیش جوان دارد و برخی از خواهران همکارش نیز در این اقدام (بگویید جنسی) شریک اند.

 البته سوزان هیچ تصوری از رابطه مادر روحانی با خودش ندارد و در اینجا دیدرو، به یکی از وجوه پنهان‌جامعه، یعنی «صمیمیت همجنس‌خواهانه» با دیدگاهی لیبرال، بی‌آن‌که به لزبینیسم حمله‌ای کند می‌پردازد. اوج‌های جنسی مادر روحانی، ظریف و دلسوزانه توصیف شده‌اند. آشکار است که دیدرو مخالف عفت یا پرهیز جنسی است و آگاه است که پرهیز جنسی برای فرد و جامعه مضر است.

البته زمانی می‌رسد که سوزان تحت تاثیر سخنان کشیش از این ابراز احساسات جنسی منزجر می‌شود. او می‌گوید: «اوه! مسیو، شما به سادگی نمی‌توانید تصور کنید که این مادران روحانی چقدر فریبنده هستند. هستند!»

مکان

صومعه‌ها هستند. نهادهایی مذهبی که تقوای قابل توجهی در آن دیده نمی‌شود و بی‌رحمانه و غیرانسانی رفتار می‌کنند. زندگی‌ها را به زندگی پر اندوه تنزل می‌دهند و بدبختی‌ها را با وعده پاداش در زندگی پس از مرگ می‌آرایند. خواسته‌های طبیعی انسان را مهار می‌کنند و به جاش رنج روانی و جسمانی می‌آفرینند. آن‌ها قدرت و سلطه زیادی دارند واگر چه که پناهگاهی در برابر دنیای واقعی پنداشته می‌شوند، ولی در حقیقت «چیزی جز یک جهان کوچک از خود جامعه نیستند.» {سوزان در کتاب مرتب از خطرات «لو موند» هشدار می‌دهد که به همین معناست.} در واقع مینیاتوری خطرناک تر از خود جامعه اند که با انزوا و سرکوب و بی عدالتی و بی تفاوتی فساد را با سهولت بیشتری رواج می‌دهند. به بیانی صومعه فضایی است که با تظاهر و ریا و قدرت و قانون اداره می‌شود و تجلی اخلاق متظاهرانه و فریبنده برای کنترل و دستکاری انسان از طریق ترس و گناه است. بر اساس تعصبات مذهبی دست به استثمار انسان‌ها می‌زنند و همان‌ها که طرف داران اخلاق اند در مقابل زشت‌کاری‌هایی که در داخل صومعه انجام می‌شوند کورند و حتی شهادت دروغ می‌دهند. 

 شخصیت‌ها

 سوزانا سیمونین: او شخصیت اصلی و قهرمان داستان است. کوچک‌ترین دختر یک خانواده مرفه با موقعیت اجتماعی است. زیبا و جذاب و معصوم است و توسط کلیسای خشن و غیرانسانی خرد می‌شود و در نهایت می‌میرد. به بیانی زیبایی و معصومیت است که می‌میرد. جوانی و تلاش و تغییر است که درد می‌کشد و می‌میرد.

 مارکی دی کرایسمر: او اشراف‌زاده ایست که سوزان با این‌که هرگزاو را  ندیده، ولی چون شهرتش را به نیکی شنیده برایش نامه می‌نویسد و تقاضای کمک می‌کند و امیدوار است که او موقعیتش را درک کند. در آخر مارکی کمک خود را به او پیشنهاد می‌دهد، ولی دیگر دیر است و او از بیماری درگذشته است.  کرایسمر (۱۷۷۲-۱۶۹۴) در دنیای واقعی از یک خانواده لرد قدیمی نرماندی بود که در دربار سلطنتی خدمت می‌کرد. او در جوانی با سمت کاپیتان در هنگ پیاده نظام پادشاه خدمت کرد، ولی چون علاقه‌ای به درج رتبه‌های بالاتر نداشت پس از دریافت نشان صلیب سنت لوپیس خدمت را ترک کرد. به او نام مستعارفیلسوف داده بودند در قرن هجدهم، این صفت به معنای مرد اندیشه و عمل و عامل احتمالی تغییر اجتماعی و سیاسی و پیشرفت بوده است. او بسیار مذهبی بود با ذهنیتی استوار و تغییر ناپذیر، ولی عاشق دختری پروتستان به نام «سوزان دیوی» شد و از جایگاهش سقوط کرد. چون در سال ۱۷۳۴ از دین کاتولیک دست شست و به دین سوزان (پروتستان) درآمد. او پس از درگذشت زنش، پر از غم و اندوه شد و در نرماندی ماند.  دیدرو و دوستانش که مشتاق بودند او را به پاریس برگردانند با الهام از زندگی واقعی یک راهبه به نام «مارگریت دلامار» که در عهد و پیمان خود به کلیسا تجدید نظر کرده بود، به او حقه زدند که راهبه به کمک او واقعا نیاز دارد. البته این ترفند موثر واقع نشد و مارکی به پاریس بازنگشت و فقط به راهبه خیالی در خانه‌اش در نرماندی پناه داد.   

خانم سیمونین : مادر سوزان است. او سوزان را متقاعد می‌کند که اگر راهبه شود و به تعهد خود عمل کند گناه وفادار نبودن او نیز  پاک می‌شود. در واقع سوزان یاداور رابطه او و چگونگی خیانت به شوهرش است. چنانچه در جایی از داستان می‌گوید: «تو چنان خیانتی را به یاد من می‌آوری، چنان ناسپاسی نفرت انگیزی را از سوی دیگری به یادم می‌آوری که نمی‌توانم فکرش را هم تحمل کنم. این مرد همیشه بین من و تو قرار دارد و فکر کردن به او مرا تحریک می‌کند.» او سوزان را تشویق می‌کند تا به صومعه بپیوندد تا دست کم از لحاظ مالی حمایت شود. او می‌گوید: «فرزندم، تو هیچ چیز نداری و هرگز نخواهی داشت. تنها چیزی که من می توانم به تو بدهم اندکی از حق قانونی خواهرانت است. این ازعواقب حماقت است.»

آقای سیمونین: او وکیل است و پدر سوزان. به نظر می‌رسد او و زنش،  سوزان را به اندازه دیگر دختران‌شان دوست ندارند.

پدر سرافین: رئیس اولین صومعه‌ای است که سوزان به آن‌جا می‌رود . زمانی که سوزان در روند راهبه شدن، از عهد خود سر باز می‌زند، او در مورد مادرش و رابطه خارج از ازدواج او با سوزان حرف می‌زند.

مادموازل دی مونی: رئیس اولین صومعه سوزان است. عارف است و سوزان را دوست دارد. در نهایت تلاش‌های عرفانی او برای نزدیک شدن به خدا منجر به جنون و مرگش می‌شود.

خواهر سنت کریستین: او پس از مرگ مادموازل دی مونی ریاست صومعه را به عهده می‌گیرد و  هیچ وجه اشتراکی با شخصیت دوست داشتنی و دلسوز او ندارد. از سوزان متنفر است و شخصیتی پست با ذهنیتی محدود و پر از خرافات دارد. او با انداختن سوزان در اتاق و امتناع از غذا دادن و لباس، مورد آزار و اذیتش قرار می‌دهد. او را از روی خرده شیشه‌ها عبور می‌دهد و منزویش می‌کند تا هیچ‌کس با او حرف نزند. سوزان را حتی از دعا کردن هم منع می‌کند. زیرا او را شایسته برقراری ارتباط با خدا نمی‌داند و باور دارد که حتی لیاقت فرصتی برای تسلی راهم  ندارد. ظاهرا معتقد است که تنها سلاحی که می‌تواند ذهن سوزان را تغییر بدهد، ترس از مجازات خدا در مورد گناه او است. او شکنجه هایی را که با خود دین در تضاد است به سوزان تحمیل می‌کند و مراسمی به نام «پاکسازی» را اجرا می‌کند. به سوزان کفن می‌پوشاند و در تابوتی در وسط گروه کر قرارش می‌دهد. در دو طرف او شمع می‌افروزد و از دیگر راهبه‌ها می‌خواهد که نماز میت بخوانند. سپس هر راهبه به او آب مقدس می‌پاشد.  

آقای مانوری: وکیلی است که سوزان به او نامه می‌نویسد تا ازش کمک بگیرد و از راهبگی خارج شود. او به سوزان  کمک می‌کند تا از دست خواهر سنت کریستین فرار کند و در پایان رمان هم او به مارکی دی کرایسمر نامه می‌نویسد تا در مورد وضعیت سوزان گفتگو کند.

مادر سنت اوتروپ : او مادر روحانی آخرین صومعه‌ای است که سوزان در آن به سر می‌برد. لزبین است و سوزان را نوازش می‌کند و می‌بوسد و از بی‌گناهی سوزان سوء استفاده می‌کند. او در آخر از یک بیماری می‌میرد. در جایی از سوزان می‌پرسد که آیا او به درستی رفتار می‌کند؟ در حقیقت سوالات او پیش زمینه اقدامات بعدی اوست. زمانی که او با سوزان به رختخواب می‌رود  و نوازشش می‌کند، می‌گوید: «شما هرگز به این فکر نکرده‌اید که دست‌های خود را بر روی سینه‌های دوست داشتنی خود، بر روی بدن خود، گوشت خود که بسیار محکم و نرم و سفید است، بگذارید؟»

دام مورل: کشیشی است که نزد سوزان اعتراف می‌کند که مردم در زندگی مذهبی تنها تا آن‌جا خوشبخت اند که صلیب خود را در چشم خدا شایسته بدانند. سپس شادی را در آن پیدا می‌کنند، آن‌ها به دنبال تحقیر اند و هر چه تلخ‌تر و تکرای‌تر باشد، بیشتر احساس غرور می‌کنند. آن‌ها خوشبختی فعلی خود را با شادی در آخرت مبادله می‌کنند، آن‌ها عمدا با قربانی کردن وضعیت اولی از دومی اطمینان حاصل می‌کنند.

سوزان با کمک همین کشیش فرار می کند و کشیش پس از فرار به او حمله جنسی می کند. البته سوزان او را متهم نمی کند بلکه او را یکی دیگر از قربانیان سیستمی که او را قربانی کرده می بیند.

تحلیل

با توجه به تمام این حوادثی که دیدرو به تصویر کشیده است، خواننده درمیابد که زنان سقوط کرده‌ای مانند سوزان از هر نظر آسیب پذیرند. با توجه به این‌که رمان‌های ادبی‌درقرن ۱۸ و ۱۹ میلادی بیشتر اجتماعی مذهبی بودند، این رمان با به تصویر کشیدن بخش تاریک مذهب، واقعیتی را نشان می‌دهد که بسیاری از آن بی‌خبر بودند. از سویی با بیان واقعیات، تخم بی‌اعتمادی به مذهب و سلسله مراتب کلیسا را نیز در اذهان می‌پاشد.

در قرن هجدهم تغییرات گسترده اقتصادی در جامعه فرانسه رخ می‌دهد. طبقه ثروتمند قدرتمندی در فرانسه متولد می‌شود که انحصار فرهنگی و اجتماعی اشراف را به چالش می‌کشد. امپریالیسم اشرافی و مذهبی به دلیل گسترش تجارت با مستعمرات فرانسه و انقلاب فرانسه که در سال ۱۷۸۹ رخ داد تا حد زیادی در معرض تهدید قرارمی‌گیرد. از طرفی سلسله مراتب کلیسا با یک نبرد مداوم روبرو بود چون کلیسای کاتولیک به دلیل درگیری روحانیون دست بالا و پایین تضعیف شده بود. درگیری‌های ایالتی و یسوعیان (ژزوئیت ها) هم به‌جای خود بود و زنان همچنان جنس ضعیف تلقی می‌شدند و مردان و جامعه و مذهب بر زندگی آن‌ها قدرت داشتند. این تبعیض جنسیتی نه تنها در کشورهای اروپایی، بلکه در سرتاسر جهان گسترده بود. مثلا اکثر روحانیون مکزیک از زنان متنفر بودند و آن‌ها کمترین حقوق را در جامعه داشتند. انسان‌شناس مکزیکی، فرناندو بنیتز، در کتاب خود، «شیاطین در صومعه» اظهار می‌کند که زنان در حضور اسقف اعظم مکزیک، «فرانسیسکو دو آگویار ای سیخاس»  (۱۶۹۸-) اجازه حضور در کلیسا یا صومعه را نداشتند و او از زنان به شدت منزجر بود.

از سویی بیشتر زنان فرانسوی به دلایل مختلف از ورود به صومعه‌ محروم می‌شدند. خانواده‌های اشراف و بورژوا هم هرگز حاضر نبودند برای دختران نامشروع خود یا دخترانی که به دلیل شخصیت بیش از حد مستقل و سرکش نمی‌توانستند ازدواج کنند، جهیزیه تهیه کنند. بنابراین، آن‌ها را به صومعه می‌فرستادند چون نتیجه مثبتی در ازدواج فرزندان دیگرشان داشت.

این بی‌عدالتی بود، ولی حداکثر عدالتی بود که والدین می‌توانستند در مورد دختران مشابه انجام دهند و صومعه‌ها آماده بودند تا پناهگاهی برای زنانی باشند که آن‌قدر خوش‌اقبال نبودند که گوهر دوران جوانی خود را تجربه کنند.

نویسنده ای مانند دنیس دیدرو قاطعانه نابرابری جنسیتی و «نیت طبیعت» را رد می‌کرد و گفت که علت این تبعیض شدید جنسیتی در جامعه چیزی جز خود نهادهای مذهبی نیست. البته وضعیت زنان اشراف در جامعه بهتر بود و از استقلال و آزادی و قدرت بیشتری نسبت به زنان طبقه متوسط و پایین برخوردار بودند. برای زنان طبقه بالا ازدواج هدف اصلی زندگی بود تا که بتوانند پول و مقام و موقعیت خود را حفظ کنند.

این رمان مرا به فکر واداشت که زندگی یک زن ایرانی، همین امروز در قرن ۲۱ تا چه حد  می‌تواند مال خودش باشد؟ از حق انتخاب پوشش، دوست پسر، همسر، پارتنر( شریک زندگی بی ازدواج)  یا داشتن فرزندی خارج از ازدواج برخوردار است؟ جامعه و سنت و مذهب و قانون چقدر در این تصمیم‌گیری‌ها دخیل اند؟ آیا زن ایرانی هنوز هم شهروند درجه دو است؟ آیا امروزه در کشور ما زنان حق انتخاب رشته تحصیلی، شغلی، شهر یا کشور مورد علاقه خودشان را دارند؟ اصلا ما تا چه حد حق انتخاب داریم؟ چه حدش را مردان تعیین می‌کنند و چه حدش را سنت و فرهنگ و مذهب؟

منابع:

Sabaragamuwa University Journa/ Indiwaree Wickramasinghe  

WWW.e Notes.com

Pateas Elentina: Paris and the European Enlightenment University of Kent

———————–

پی‌نوشت:

[۱] Marquis de Croismare

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: