شعری از مریم موفقی
پوستم را بکن
آویزان کن از درخت انجیر
مرا ببر بدون بدن به عقوبت
خواب یک بید مجنون
عاشقان بدون تنپوش جنون
هم آشیانه با کدام پرندهاند
مرا تبدیل کن
به حنجرهی یک جیرجیرک
لب مرگ
که به پابوسی
خانهی ناشنوایان
دهکدهای سرسبز
دعوت شده
ببین آرزوهای کوچک
سلولهای خاکستری ام را
دور زده
سر در آورده از
کابوسهای زنی مرده
سر درآورده از سردخانهای بدون برق
بوی تعفن مرگ را هم گیج میکند
عشق را هم کور
دستان سردم
را از عصای موسی جدا کنید
این بار معجزه منم که مردهام