شعری از زهرا جلالی
کلبهای متروک
در کوره راهی تاریک
میان دامون جنگلی سرد
پنجرهای در انتهای غروب
با صدای لولاهای دردناکش
با صدای شیشههای نیمشکستهی قلبش در باد
و مسافری که ریشه زدهاست
پاهایش در خاک
با چمدانی باز شده بر سینهی چمن
گلریز
در قاب کهنهی چشمانم اینگونه هر روز
تصویری از انتظارت را کشیدهام
…برگرد!
#زهرا-رمضاننژادجلالی