UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

گفتگوی اختصاصی شهرگان با دکتر اسماعیل یوردشاهیان، شاعر، نویسنده و پژوهشگر

گفتگوی اختصاصی شهرگان با دکتر اسماعیل یوردشاهیان، شاعر، نویسنده و پژوهشگر

دکتر یوردشاهیان فارغ‌التحصیل فرهنگ و تمدن و علوم اجتماعی است، در دانشگاه های مختلف ایران و خارج از ایران فلسفه و ادبیات شرق اصول و متدلوژی تحقیق را تدریس کرده است و همکار پژوهشی چند نهاد بین‌المللی ست. از او دوازده مجموعه شعر، هفت رمان‌، سه اثرپژوهشی و مقالات بسیاری در نقد شعر و رمان و مسائل اجتماعی و زبان و فلسفه منتشر شده است.  کتاب تبارشناسی قومی و حیات ملی او در دانشگاه‌های مختلف ایران و منطقه تدریس می‌شود و چند اثر او به زبان‌های مختلف ترجمه شده است. با ایشان در مورد آثارش و مسائل ادبیات بخصوص رمان وشعر به گفتگو  نشستیم که در ادامه‌ می‌خوانید.

بخش نخست: “ارومیه” آرمان شهر من و نماد ایران در آثار من است

آقای یوردشاهیان در کدام یک از آثارشما ‌می‌توانیم به جهانی که ‌می‌خواهید ترسیم کنید بیشتر نزدیک بشویم و اصولا این جهان چگونه جهانی ست؟

در تمام  آثارم چون جهانی که ترسیم ‌می‌کنم‌. جهانی پراز عشق‌، سوال و  فکر است‌، هر روز که وارد کلاس درس در دانشگاه  ‌می‌شوم  این سه مورد تفکر برانگیز و زندگی ساز را  به دانشجویان  به تاکید وتکرار گوش زد ‌می‌کنم‌. سوال از چرایی مسائل طرح ‌می‌شود و تفکر در خصوص هر مسئله علت ومعلولها را مشخص ‌می‌کند  اما مورد مهم عشق است که  مدتهاست وشاید بهتر است بگویم قرنهاست از جامعه  ما ایران رخت بر بسته است‌. اگر بگوئید نه هست وبسیار هم هست  .خواهم گفت‌. دوست داشتن است  و دوست داشتن فرق دارد با عشق‌. در عشق زلالی حسی دیگر است که انسان را به حضور ذهن وآگاهی و فدا شدن ‌می‌رساند و جهان آثارمن چنین مفهوم‌هایی را ‌می‌طلب‌.  چه در کتابهای شعر و چه در رمان‌هایم ‌. من در آثارم بخصوص در پنج رمان‌ام که به پنجگانه اورمیه معروف شده‌اند بر عکس نویسندگان دیگر ضمن حفظ اصالت رمان به بیان جریان دگرگونی وتحول جامعه ایران پرداخته ام. فکر و سوالها مطرح نموده‌ام و از عشق گفته‌ام‌. رمان (‌آن جا که زاده‌ام ) در بیان ورود علم و تمدن مدرن به ایران است‌. رمان سامانچی قیزی  در بیان فروپاشی مدنیت شهری وبی سامانی کشور‌، رمان رای ورعنا در مخالفت با جنگ وقرار دادن عشق در برابر جنگ است‌. رمان شکار آهوان به شامگاه در بیان مهاجرت و اثرات ویرانگرآن در میان مهاجرین ومردم ایران است و رمان دلباختگان بی نام شهر من  در بیان تحول جامعه ایران در طی صد سال و مفهوم دلباختگی مردم ایران است  که همه شیفته و دلباخته اند نه عاشق واین سرشت بیخته تاریخی ماست.

واگر بپرسید جهان خصوصی وفردی و تنهائیم چگونه وچطور است‌؟ باید بگویم من انسان عصر  خودم هستم.  البته در تمام دوران انسان‌هایی چون من وامثال من بوده اند در تاریخ و فرهنگ ایران اگر تامل کنید ‌می‌بینید بسیاری از دانشمندان هم شاعر بوده اند هم فیلسوف وهم طبیب‌. درفرهنگ سرزمین ما به این افراد حکیم و یا استاد ‌می‌گفتند و ‌می‌گویند در غرب فیلسوف و نظریه پرداز اما بیاد داشته باشید ما در دوران انفجار اطلاعات و انسان چند ساختی وساحتی هستیم‌. دیگر یک شاعر ویک هنرمند ‌نمی‌‌تواند یک بعدی بوده وفقط در یک زمینه فعال باشد .برای جهانی بودن باید جهانی اندیشید. دانایی و نگاه و فعالیت چند بعدی و فراگستر داشت‌. من  شاعر ونویسنده عصر حاضرم که شغلم در سطح دانشگاهی وبین الملی پژوهشگر است  و در شکل فردی وخصوصی شاعر ونویسنده ‌،  حال شما  هرچه خواستید مرا بنامید اما دکتر نگویید. چون از القاب و تیترها گریزانم‌. چرا که مرا از من ‌می‌دزدند. 

زادگاه شما و شهری که در آن بزرگ شده اید، اگر چه محل سکونت ترک‌های آذربایجانی است، اما این جغرافیا در طول تاریخ میزبان ادیان، نژادها و زبان‌های مختلفی بوده، که در آن ساکن هستند. و هم اکنون نیز ادیان مختلف و زبان های مختلف در این شهر در کنار هم زندگی می‌کنند. این تعامل و همزیستی چقدر در آثار شما نمود پیدا کرده است و آیا همنشینی با این تنوع فرهنگی در آثار شما تاثیر مثبتی داشته است؟

‌می‌دانید زادگاه من اورمیه جزء پانزده شهر فرهنگی تحمل ومدارا میان اقوام‌، ادیان‌، مذاهب در جهان است  .من از روزی که خودم را شناختم .همسایه هایمان از قوم وادیان مختلف بودند‌. همسایه دیوار به دیوار خانه مان در سمت راست ارمنی ودر سمت دیگر کرد بود و پائینتر ها  آشوری و کلیم  قرار داشتند و هنگام بازی در کوچه دوستانم از هر دین ومذهب وقوم بودند و ما تنها چیزی که توجه نداشتیم واهمیت نداشت همین  تفاوتها بود که متاسفانه بعداز انقلاب وتحولات سال ۵۷  این مسائل وتفاوتها پررنگ وتفرق بیشتر شد اما اورمیه براساس فرهنگ سترگ مدارا وآرامشش هم چنان اورمیه مانده وهست  و من در آثارم  بخصوص در رمان‌هایم اورمیه را بعنوان آرمان شهر و نماد ایران و شهر رمان‌هایم  قرار داده‌ام‌.  البته بسیاری از نویسندگان در جهان چنین ‌می‌کنند وچنین حس وعلاقه بر شهر وزادگاهشان داشته اند  و دارند .کمی ‌تامل کنید در انعکاس مسائل شهر پاریس در اثر سترگ ماسل پروست‌، ویا حضور شهر استانبول در بسیاری از آثار اورهان پاموک نویسنده ترکیه و یا دوبلین در آثار جویس و انعکاس شهرها در آثاردیگر نویسنده ها.

رمان “آن‌جا که زاده شدم” سرگذشت دکتر “ژوزف پلمب کاکران” اثری ماندگاری از شماست که پس از ایران در آمریکا نیز در پنجاه هزار نسخه به چاپ رسیده است‌. این رمان آیا تماما بر اساس تاریخ است یا آغشته به روایت های داستانی؟ و اساسا چه ضرورتی شما را به نوشتن این کتاب و این سرگذشت سوق داده است.؟

رمان ( آن جا که زاده شدم )  دومین رمان من است که در سال ۱۳۸۴ منتشر شد و در این مدت  به چاپ های متعدد رسید‌. نوشتن  آن  براساس یک  حس  وپاسخ به یک نیاز تاریخی بود‌. ‌می‌دانید  نخستین دانشکده پزشکی وبیمارستان  مدرن در ایران وخاورمیانه  در ۱۸۷۸ در اورمیه تاسیس شده وبیش از آن از ۱۸۳۵ درمانگاه مدرن  ومدارس مدرن آموزشی به تعداد پانصد دستگاه در شهر وروستاهای اورمیه تاسیس شده بود  ومردم با زبانهای فرانسه وانگلیسی آشنا وفرهنگ مدرن وغربی نفوذ کرده بود   ساختمان دانشکده پزشکی و ساختمانهای بیمارستان که به وست منیستر معروف بود  در باغ بزرگی بنا شده بودکه اکنون دانشگاه اورمیه است  وساختمان دانشکده پزشکی  همان ساختمان چوبی معروف است  ودرختان چنار کاشته شده توسط دکتر کاکران موسسه دانشکده پزشکی وکاترین زنش  چنارها کهن سال کنونی  دانشگاه اورمیه هستند .در سال ۱۳۷۴ که مدیر پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی اورمیه بودم در  دهکده سیر بالای کوهستان سیر مشرف به اورمیه بدیدار قبرستات مسیون امریکایی رفتم‌. وقتی در بالای سنگ قبر دکتر کاکران وزنش کاترین که در جوانی فوت کرده اند  ایستادم‌. احساس کردم یک چیز یک زندگی ویک حسی از انسانیت بی صدا وبی انعکاس مانده‌. تصمیم  گرفتم که زندگی و کار وفداکاری آنها را که زندگی راحت خودرا در امریکا در شهری مثل نیویورک رها کرده  و در آن زمان به اورمیه ‌می‌آیند وساکن یک روستا در دل کوهستان ‌می‌شوند و مدرسه ودرمانگاه وبیمارستان ‌می‌سازند ودانشکده طب تاسیس ودانشجوی پزشکی تربیت ‌می‌کنند‌. بنویسم وانعکاس دهم‌. هر چه جستم   جز اطلاعاتی محدود هیچ نیافتم‌. حتا خانواده دکترکاکران   یعنی نوادگانش در امریکا اسناد ومدارک زیادی که فرستادند ودر کتابهایی که خواندم جز شرح کوتاهی از زندگی دکتر کاکران وزنش که در فلان تاریخ بدنیا آمده  فلان جا درس خوانده و مشغول طبابت بوده واین تعداد مریض را درمان کرده ودر فلان تاریخ فوت کرده چیزی نیافتم‌. هیچ سند  که بازگوی وضع حال و احساس و تفکر تنهایی آنها باشد  که چگونه با زنش آشنا شده‌. کجا رفتند با چه کسانی دیدار داشتند و؟…  نبود ونیافتم‌. پس تصمیم گرفتم خودم بیافرینم و بنویسم ‌. پس شرح کوتاه زندگی دکتر کارکران را دستمایه قراردادم ورمان آن جا که زاده شدم را نوشتم‌. مثلا  برای او مباشر ودرشکه رانی آفریدم بنام ایوان وقبر ایوان را در نزدیکی قبر دکتر کاکران زیر سنگ آسیابی قرار دادم‌. دکتر کاکران را به ترابزان ترکیه  بردم‌. به تهران بدیدار ناصرالدین شاه بردم وافسانه ای از زندگی وخانواده اش ساختم که اکنون وقتی ‌می‌گویم که شخصیتی بنام ایوان ساخته ذهن من است کسی باور ندارد‌.  این رمان که بالاتر از حقیقت زندگی دکترکاکران قرار گرفته   سه سال پیش ترجمه آن در امریکا منتشر شد و در اول اکتبر همین امسال  ترجمه آن به زبان فرانسه در پاریس همراه با ترجمه رمان دیگر (نجوای ناتمام ادل) که الهام گرفته از حادثه تروریستی پاتاکلان پاریس است‌. منتشر خواهد شد.

[divider style=”double” top=”20″ bottom=”20″]

ادبیات بیان زندگی‌ست. ادبیات هر کشوری بیان فرهنگ و زندگی مردم آن کشور است . مردم هرکشوری اگر به ادبیات و آثار شاعران و نویسندگانش توجه و اهمیت بدهند، به خودشان و زندگی‌شان اهمیت داده‌اند

[divider style=”double” top=”20″ bottom=”20″]

مولفه های داستانی در رمان‌های شما متنوع و پیرو یک زبان خاص نیستند و در هر رمان شما، با زبانی متفاوت مواجه هستیم‌. آیا این تعمدی ست و یا بر حسب موقعیت‌های زمانی و مکانی این زبان و نحوه ی روایت  تغییر کرده است؟ به نظر می‌رسد که شما در رمان های خود در پی زبانی خاص و نوع جدیدی از رمان ایرانی هستید آیا این صحت دارد؟

انتخاب زبان رمان در هر متن وروایتی اختیاری نیست‌. هر متن براساس ساختار و نظم درون‌، پیرنگ وموضوع ‌، زبان خاصی را طلب وتحمیل ‌می‌کند  و تفاوت زبان در رمان های من به همین دلیل است  اما موردی که همیشه ذهن مرا ‌می‌کاوید.  داشتن سبکی مشخص بنام رمان محض ایرانی  و همچنین نزدیک نمودن شعر به رمان بر اساس ساختار فکر واحساس مردم وادبیات ایران بود‌. ما  فرهنگ وبخصوص ادبیات غنی وسترگی داریم اما رمان نداریم‌. رمان محصول غرب است‌. ما بدلیل مسائل تاریخی وحاکم بودن شعر بر   دیگر مولفه های ادبیات منظومه داشتیم‌. چون  داستانهای منظوم شاهنامه که حماسی ست‌، لیلی ومجنون‌، شیرین وفرهاد‌، ویس ورامین و… ودر شکل نثر جدا از حکایات سعدی وغیره   متونی چون   سمک عیار‌،  هزار ویک شب و بخصوص کلیله ودمنه  را داریم که ساختاری تو در تو،  لایه به لایه‌، حکایت در حکایت است‌. من که سالها در جستجوی استقلال رمان ایرانی بودم.  بعد از کنکاشهای بسیار وتمرین در چند رمان  پیشین‌. سبک و ساختار رمان محض ایرانی را با  الهام گرفتن از سبک وساختار متن کلیله ودمنه و متحول ومدرن نمودن آن  با نوشتن رمان دلباختگان بینام شهرمن‌. رمان محض ایرانی را مطرح کردم‌. این رمان  مورد توجه  زنده یاد استادم دکتر داریوش شایگان و بسیار از استادان واهل کتاب و مراکز فرهنگی قرار گرفت و زنده یاد دکتر داریوش شایگان  آن را در مقایسه با در جستجوی زمان از دست رفته پروست قرار داد وستایش نمود و در دو رمان دیگرم ( رای ورعنا) و ( نجوای ناتمام ادل )  که  در سبک  سیال ذهن است‌. رمان شعر را مطرح نمودم که مورد بحث فراوان قرار گرفتند.

شما به ادبیات و فولکلور اقوام و ادیان زادگاه‌تان توجه ویژه‌ای دارید، از جمله می‌توان به رمان سامانچی قیزی که گویا دختری ارمنی بوده و در آن حوالی به زیبایی مشهور و یا رمان آن جا که زاده شدم که باز حکایتی از اقلیت های دینی و سرگذشت دکتر کاکران آمریکایی و بخصوص رمان دلباختگان بی نام شهر من  که حکایت در حکایت از عاشقان گمنام یک شهر  ودر نهایت داستان زندگی یک فرد در گذر زمان است  اشاره کرد  آیا رمان های شما را ‌می‌توان جزو ادبیات اقلیمی دسته بندی نمود؟ تعریف شما از رمان و رمان های اقلیمی که ادبیات غالب آمریکای جنوبی ست چیست؟

عده ای چنین ‌می‌گویند و رمانهای مرا اقلیمی  معرفی ‌می‌کنند‌. من  اما  چشم به منطقه زیستی خود نهاده با الهام از آن جهانی عمل ‌می‌کنم و برای همین  است که آثارم مورد پذیرش  در دیگر کشورها قرار گرفته‌. یادمان باشد‌.  قصه ها  وافسانه های قومی  وملی هر ملتی جزیی از فرهنگ وحیات زیستی آن ملت است‌. من با الهام از این افسانه ها  متنی نو ارائه ‌می‌دهم‌. هم چنان که با الهام از  اسطوره زنبق های بنفش کنار دریاچه اورمیه وداستان لب دوخته وکشته شدن دختر اورمیه  کنار دریاچه اورمیه بدست سرگون دوم پادشاه آشور در سه هزار سال پیش ‌. تراژدی ( اورمیای بنفش) را آفریدم که مورد استقبال قرار گرفت‌. ترجمه و در وین اجرا شد‌. رمان سامانچی قیزی را هم با الهام از یک اسطوره و تابلوی نقاشی دختر کاه فروش نوشتم ‌. حقیقت این است اگر تعریفی از رمان بخواهیم ارائه دهیم  من خواهم گفت :

رمان  آفرینش جهانی موازی با جهان حقیقی با کلمه  است  و من چنین ‌می‌کنم    با این تاکید که همیشه به مسائل سرزمینی واقلیمی توجه نداشته ام‌. بلکه نگاهم به مسائل بین المللی و دیگر کشورها هم بوده وهست‌. نمونه اش با نوشتن رمان ( نجوای ناتمام ادل ) با الهام از حادثه تروریستی پاتاکلان پاریس که  موضوع وتمام حوادث آن در پاریس و اروپا ‌می‌گذرد و اکثر شخصیتهای آن اروپایی هستند‌. این مرز سرزمینی و اقلیمی را شکستم و حرفم را بشکل جهانی بیان کردم‌. اکنون این رمان ترجمه شده وبه زودی در پاریس منتشر ‌می‌شود‌. ‌نمی‌‌دانم داوری در مورد آن هم اقلیمی خواهد بود.

دکتر اسماعیل یوردشاهیان، شاعر، نویسنده و پژوهشگر

بخش دوم و پایانی: مشکل جامعه و مردم ما گذشته نگری و توقف در گذشته و در تعدادی نام است

در برنامه کوتاهی که در کمبریج داشتم از شکوه فرهنگ، فلسفه وادبیات ایران و دگرسانی آن گفتم. در پایان دوره یکی از دانشجویان که با تاریخ وفرهنگ وادبیات ایران آشنایی داشت گفت: شما مردم ایران در گذشته به سر می برید.  برای اکنون وآینده حرفی ندارید. او راست می گفت. اگرچه من در هنگام تدریس از نویسندگان وشاعران واندیشمندان معاصر ایران بسیار گفته و یاد کرده بودم اما صدای من کوتاه بود. عمل کرد کل جامعه من و نخبگان درون وخارج از کشور من،  چنین نکرده بودند و نمی‌کنند.  سخن وصحبت و افتخار همه از گذشته و از شاعران وحکیمان گذشته است و اگر هم از معاصران یاد کنند، بسیار اندک ومحدود است وهیچ برنامه و کار و نظریه و محصولی فکری وهنری برای آینده وگذر از در‌وازه تمدن برای زیستن در آینده ندارند و همه نگاهشان به بیرون بخصوص به غرب به اروپا وامریکاست. دریغا ما کی هستیم؟ بله! آن دانشجو راست می گفت؛ ما گذشته‌نگریم … مشکل جامعه ومردم ما گذشته‌نگری و توقف در گذشته و در تعدادی نام است. از شعر وادبیات گذشته جز مولانا وحافظ وسعدی واندکی نظامی. کمتر شعر دیگر شاعران را می‌خوانند و در ادبیات و شعر معاصر فقط توجه به نیما و شاملو وفروغ.  صادق هدایت، سیمین دانشور، گلشیری و… تعداد دیگر دارند و این در حالی‌ست که ما  در دورانی به سر می برند که زمان فرصت‌های کوتاه است‌.

به رغم انتشار بیش از سی کتاب از شما و رمان‌های موفقی که داشته‌اید هنوز به آن جایگاهی که مابین مردم ایران باید دست می‌یافتین، نیافته‌اید و شاید بتوان گفت معروفیت شما در خارج از ایران بیشتر از داخل است آیا این به انزوا طلبی و سکوت معنی دار شما بر می گردد یا آنکه برای دیده شدن در ایران به غیر از آثار ارزشمند مولفه های دیگری باید داشت؟ و نقش ناشران را در این زمینه چگونه ارزیابی می فرمایید؟

جایگاه هر نویسنده وشاعر را  با توجه به آثار او تاریخ تعین می کند .  مارسل پروست  مدتها مطرح نبود .برای معرفی اثر سترگش ناگزیر در روزنامه آگهی می داد و خودش نقد می نوشت  و برای چندین سال دیده نشد اما در نهایت جایگاه حقیقیش را یافت واثرش جاودانه شد  ویا جیمزجویس از ایرلند اخراج شده بود  و به مدت بیست سال یولیس  شاهکار او  ممنوع بود اما جایگاهش را بعداز مرگش یافت وستایش شد .و یا  در ایران در دورانی  که حسینقلی مستعان بسیار مطرح بود حتا ته سیگارش را به تبرک ویادگار می بردند . هدایت مطرح نبود و جایگاهی نداشت   و اثر ماندگارش بوف کور را در هند در تعداد محدود چاپ کرد . اکنون مستعان کجاست هدایت کجا ؟  و یا جلال آل احمد که روزی بسیار مطرح بود ونوچه پروری می کرد و حرفش حرف بسیاری از نویسندگان بود . اکنون مورد نقد است و محو شده است .  پس بگذارید زمان وتاریخ داوری کند. من به آثارم معتقدم  و به اصالت آنها که در طول زمان جایگاه خودرا یافته اند ومی یابند ایمان دارم . نمونه اش ترجمه آنها در سطح جهان است. البته فضای وسیاست حاکم بر مملکت هم در مطرح وخوانده شدن تاثیر دارد  . می دانید که کارهای جدی  فلسفی وادبی وفکر برانگیز خوانندگان خاص خود را دارند .هم اکنون در حال نوشتن رمانی بسیار متفاوت بنام ( مردگان باغ غبار ) هستم که بسیار پر معنا ، فلسفی و در بیان زندگی ومشکل تاریخی و وضعیت کنون جامعه گرفتار ماست . نمی دانم اجازه چاپ خواهد گرفت و یانه واگر چاپ شد . مورد استقبال قرار خواهد گرفت یانه . من به وظیقه ادبی وفکری ومسئولیت نویسندگی وهنری خودم عمل می کنم . تاریخ داوری می کند که چقدر موفق بوده ام . البته به این نکته مهم هم  باید  اشاره کنم .  دوری من از ایران وتهران  آسیب زابوده . من اکنون در اورمیه زندگی می کنم که زبان فارسی یکی از پنج زبان مطرح در شهر است و این  مسئله ای تاثیر گذار است و در کنار این موارد همانطور که اشاره کردید  عملکرد ناشران  و تنوع گسترده کتابها و بخصوص ترجمه ها   و فعالیت باندها در اطراف مجله و ناشرها که گروه خودرا مطرح می کنند در دیده شدن وخوانده شدن هر اثری موثر است.  اما من وجود آنها را چندان تاثر گذار نمی‌دانم و به اصالت و قدرت اثر هر نویسنده وشاعر معتقدم.  اگر برای دیده شدن این عوامل تاثیرگذار بودند.  من نباید مطرح و دیده می‌شدم  در این  سالی که به سر می بریم در طول این شش، هشت ماه، شما هفتمین رسانه هستید که برای گفتگو با من تماس گرفته‌اید‌. علاوه بر بی بی سی  و رادیو بین المللی فرانسه وتلویزیون ایران انترنشنال ومجله وزن دنیا . مجله ادبیات سراسری ترکیه هم با من گفتگو داشت و این جایگاه من است

 چقدر سانسور و ممیزی نهادهای ناظر، درکیفیت آثار شما تاثیر داشته است؟ و آیا در نوشتن رمان های خود دست به خود سانسوری برای گذشتن از سد ممیزی هم می زنید یا نه؟ و اساسا نگاه شما به امر ممیزی و سانسور برای نشر آثار هنری چیست؟

ما دو نوع ممیزی داریم . یکی اخلاق  وتابوهای سنتی وفکری وفرهنگی نهادینه شده مردم وجامعه است  که غیر رسمی ست  اما بسیار تاثیر گذارند وهر نویسنده ایرانی نا خودگاه  تابع واجرا کننده آن است چرا که هم جامعه مقاوت می کند وهم بیخته شده در ضمیر نویسنده است وناخودآگاه آن تابوها را رعایت می کند . دوم ممیزی رسمی ست که  بررس های کتاب در هنگام اخذ  مجوز اعمال می کنند . من آن قسم از تابوهای فرهنگی وسنتی آسیب زا را شکسته ام ومعتقدم باید از آنها عبور کرد و کنارشان نهاد اما ممیزی رسمی  قسمتهای کوتاهی از هر کتابم رامثلا در یک مجوعه شعر به تمام ویا  چندسطر از یک شعر ویا در یک رمان به چند سطر  ویا یک فصل ویا یک داستان از یک مجموعه داستان را  حذف وسانسور کرده اند   ولی کل اثر هویتش را  حفظ کرده . چرا که من  ایده و موضوعیت را به تمام اثر پاشیده ام  و معتقدم که باید نوشت وحضورداشت و تمام سدها را کنار زد

شما از شاگردان دکتر پرویز ناتل خانلری هستید و حدود  چهارده  کتاب شعر به چاپ رسانده‌اید و کتابی نیز در مبانی حسی زبان و شعر هم از شما چاپ شده است . ابتدا بفرمایید شعر امروز ایران را چگونه می بینید؟ و سپس بفرمایید در دسته بندی شعر معاصر شما در کدام طیف قرار می گیرید؟

شعر امروز ایران متاسفانه  در چالش غریبی قرار گرفته که من در مقدمه مجموعه شعرم آوازهای اورمیا وسپس در  مقاله  تحلیلی وفلسفی  (  مرگ شعر در زبان شکسته ومعرفت پنهان شده )  به تحلیل آن پرداخته ام .  می دانید ما با جمعیت گسترده ای از  شاعران ونویسندگان  جوان وتحصیلکرده که به اینترنت دست رسی دارند و در شبکه های مجازی فعالند مواجهیم . این گروه با احساس رقیق اما با پشتوانه کم ادبی در صحنه شعر ورمان وارد فعایت شده اند  و بصورت جدی و علمی ودانشگاهی نقد نمی شوند. من با گروهی از آن ها که صحبت می کردم متوجه شدم نه ادبیات گذشته حتا شعر شاعران معاصر را  هم درست ودقیق مطالعه نکرده اند و نمی کنند ونداشتن کلمه و عدم آگاهی از فنون و مبانی حسی شعر به نوشته های آنها آسیب زده  و شعرهای  سروده شده ی آنها اغلب کوتاه ودرحد گزین گویی  است  و اگر توجه کنید بیشتر خودرا واحساسهای شاعرانه خود را  که سطحی هستند . مطرح می کنند . در مقاله ای که در مهرنامه در سال ۱۳۹۶ منتشر کردم . شعر پنجاه تن از شاعران را که عده ای از آنها بسیار مطرح بودند بدون نام  کنار هم نهادم  .  متوجه شدم  که انگار  همه این ها را یک نفر سروده .  پس استقلال و تشخص زبانی و سبک شعری و آرایه ها وسنبلها و شکل بیان   چه شده  که با حذف اسم  همه شعر ها  انگار از آن یک شاعر است . البته باید این مورد مهم را به تاکید بگویم که هستند شاعران بسیارخوب  وقوی که شعرها بسیار متفاوت خوب می سرایند. اگر این مه وجداسری از بین برود آنها دیده وخوانده خواهند شد ومن به آثار آنها معتقدم . یک روز در برنامه کوتاهی که در کمبریج داشتم   از شکوه فرهنگ ، فلسفه وادبیات  ایران ودگرسانی  آن گفتم  در پایان  دوره یکی از دانشجویان   که با تاریخ  وفرهنگ وادبیات ایران آشنایی داشت گفت : شما مردم ایران در گذشته به سر می برید .برای اکنون وآینده حرفی  ندارید . او راست می گفت  . اگر چه من در هنگام تدریس از نویسندگان وشاعران واندیشمندان معاصر ایران بسیار گفته ویاد کرده بودم  اما صدای من کوتاه بود . عمل کرد کل جامعه من و نخبگان درون وخارج از کشور من ،  چنین نکرده بودند ونمی کنند .  سخن وصحبت وافتخار همه از گذشته و از شاعران وحکیمان گذشته است واگر هم از معاصران یاد کنند  بسیار اندک ومحدود  است  وهیچ برنامه و کار و نظریه و محصولی فکری وهنری برای آینده وگذر از دروازه تمدن برای زیستن در آینده ندارند و همه نگاهشان به بیرون بخصوص به غرب به اروپا وامریکاست. دریغا ما کی هستیم ؟ بله آن دانشجو راست می گفت  ما گذشته نگریم .. مشکل جامعه ومردم  ماگذشته نگری و  توقف در گذشته ودر تعدادی نام است. از شعر وادبیات گذشته جز مولانا وحافظ وسعدی واندکی نظامی  . کمتر شعر دیگر شاعران را می خوانند  و در ادبیات و شعر معاصر  فقط توجه به نیما وشاملو وفروغ . صادق هدایت ، سیمین دانشور ، گلشیری و.. تعداد دیگر دارند و این در حالی ست که ما  در دورانی به سر می برند که زمان فرصت های کوتاه است  . با هجوم رسانه ها واینترنت و موبایل وسرعت اطلاعات  وگونه های دیگر مولفه های زیستی وفرهنگی با دشواریهای بسیاری رو هستیم که به قول یکی از هنرمندان  . فکر می کنم مایکل جکسون این جمله گفته  (( در عصر کنونی  اگر مطرح شوی وده دقیقه دوام بیاوری شاهکار کرده ای)).

 در خصوص خودم  وشعر و اشاره شما به کتاب تحقیقی و تحلیلی ( مبانی حسی زبان وشعر )  باید بگویم آن اثر بنا به همین ضرورتها ونیاز جامعه نوشته شد در آن کتاب من مبانی علمی شکل گری زبان و جریان توسعه آرن را  بیان و   بیانیه   سبک شعر  مفهومی حسی را مطرح نموده ام .  شعرمن . شعر دیدار و بیان بر پایه حسهای حادث شده در یک مفهوم متعالی ست که  الهام وسروده می شود. من  شاعر لحظه ها متفاوت سرایشم .

 در وجه غالب آثار شما چه داستان و چه رمان و چه شعر، پسامد دو واژه خود نمایی می کند . اورمیا که تخلص شما بر گرفته از نام زادگاه‌تان اورمیه است و مادر که طبیعتا هر دو ارزشمند هستند و از سویی دیگر نیز بسیاری از مولفه های منطقه‌ای را در آثارتان می‌بینیم  این نگاه ویژه از کجا می آید ؟ آیا بر گرفته از لذت زادگاهی ست یا آنکه دنیای کشف نشده ای را می خواهید به مخاطب نشان دهید؟

 اگر به آثار اولیه من توجه کنید . تخلص من نخست  ( پندار اورمیایی )  بود . بعد اندیشیدم که بهتر است همان اورمیا نام زادگاهم باشد . قصدم انعکاس بیشتر زادگاهم که یک شهر فرهنگی است در عرصه رمان وشعر بود . من  با وارد نمودن اورمیه به جهان رمان آن را یک آرمانشهر و شهر رمانس کردم . در شعر هم همینطور . در اورمیای بنفش به دریاچه و جزایرش در شکل پریان کبودایی زندگی دادم و جهانی نمودم. اما انعکاس حضورمادرم در چند اثرم شاید دلیلش تاثیر مهر وتربیت اوست که مرا پروراند واز کودکی با بسیار از آثار ادبی و هنری آشنا نمود . اما اکنون دیگر نیست. یادتان باشد ما در جهان وروزگاری به سری می بریم که پر از افسوسهاست و با افسوسها زندگی می کنیم و من بعنوان شاعر ونویسنده انعکاس دهنده آن برای گشودن  پنجره ای به سوی نور وامید هستم ومی پندارم کار و وظیفه هر نویسنده وشاعر وهنرمند همین است.

اما در پایان می خواهم یک یادآوری داشته باشم و تقاضا دارم این مورد را در  مجله تان مدام بصورت‌های مختلف انعکاس دهید. ادبیات بیان زندگیست. ادبیات هر کشوری بیان فرهنگ وزندگی مردم آن کشور است. مردم هرکشوری اگر به ادبیات وآثار شاعران ونویسندگانش توجه واهمیت بدهند به خودشان و زندگیشان اهمیت داده اند . اگر  ادبیات فرانسه ، انگلستان ، امریکا ، ژاپن  و یا ترکیه جهانی شده  دلیلش اهمیتی است که مردم آن کشورها  به شاعران ونویسندگانشان داده اند وآثار آنها را مدام خوانده اند   به زبانهای مختلف ترجمه کرده اند . فیلم سینمایی ساخته اند.  اما متاسفانه مردم ما این توجه و ارزش را به رمان وشعر و آثاری هنری  شاعران ونویسندگان و هنرمندانشان  ندارند. اگر تیراژ کتاب به پائین تر از هزار جلد رسیده، اگرمردم به آثار نویسندگان خارج وترجمه آن ها بیشتر اهمیت می دهند دلیلش بی توجهی وبی مقدار دانستن آثار نویسندگان وشاعران خودی ست. لطفا بیائید نگاهمان را عوض کنیم . شاعران ونویسندگان سرزمین ما چه در داخل وچه در خارج آثار متفاوت وقدرتمندی آفریده‌اند . لطفا آنها را بخوانید و حتما آنها را ترجمه وبه جهان معرفی کنید در سایه توجه واقدام شما هم‌وطنان مهاجر وخارج نشین است که ادبیات ما ترجمه و به جهان معرفی وجهانی می شود. و نگاه جهانیان با خواندن آنها نسبت به ما عوض خواهد شد و ادبیات ما آثار شاعران ونویسندگان ما جایگاه حقیقی خودرا در جهان خواهد یافت.  من این در خواست  توجه و ترجمه  را بخاطر خودم  نمی گویم. چون آثارم ترجمه شده ومی شود . بخاطر شاعران ونویسندگان جوان وخوب کشورمان می گویم .  باورکنید این اقدام شما بسیار تاثیر گذار و تحول آفرین در داخل وخارج است حتا بسیاری روی سیاست  تاثیر دارد.

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: