UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

با میرزا عبداله

با میرزا عبداله

 

«تقدیم به فرامرز اصلانی که ناگاه گذشت… و این قصه‌ی همین گذشتن است»

 

هنرجویانی در یک آموزشگاه موسیقی به نام فارابی کانون هنر و اندیشه در خیابان تخت جمشید سابق و طالقانی ناسابق بودیم که در غروبی قانونی چون همه غروب‌های معمولی که مخفی نیستند و به همین دلیل بر دل می‌نشینند درست وسط پیش در آمد اصفهان نپریده با مضرابی ریز به شور که یکی از دخترها معرکه می‌زد از مرتضی خان نی داود که ناگهان سکوت کرد و سکوت ‌را ادامه داد و از دو میزان چهارتایی گذشت و حتی طولانی‌تر از چند سفید شد و خواست برود که نرفت و بر گشت ناپذیر گفت: بچه‌ها خالدی مُرد و خالدی را سه میزان کشید تا بعدها خالدی مُردن را فهمیدیم. گرچه تا آن وقت که غروب داشت به شب می‌باخت ما نمی‌دانستیم مهدی اسم کوچک خالدی دعوت کننده به نور و امید هم هست یا نیست اما با صداقتِ کامل غمگین شدیم ناخودآگاه همراه هم و  شاید به خاطر قطع اصفهان در نیمه راه بود یا نبود در این شک پایدار نماندیم چرا چون یکی از دخترها یعنی ستاره که هم تار با ارشد و هم سنتور با پشنگ را یکی در میان می زد و پیش می برد با هر پیش بندی چرا چون همیشه در جوش و خروش بود این بار هم با گلویی خراشیده پرسید‌: حالا چیکار کنیم‌؟

چه کاری می‌توانند انجام بدهند چند سیزده پانزده ساله نو نوازنده دختر و پسر در سال‌های‌ ناعسل که موم تلخ بر دهان تاریخ می‌ریحت و با هیچ مضرابی ملس نمی‌شد و پس هم نمی‌رفت و پیشتر هم می‌آمد ولی چون ندیدن هرگز برابر با نشنیدن نیست ‌به همین دلیل در مقابل مسلسل و مسلخ ناتسلیم ماندن هنوز از ما سال‌ها دور بود یا نبود اما تسلیم نبودیم و  نشدیم که ستاره بدون هر چشمکی پرسید‌: مراسم دارند‌؟

من از سوال کردن به اندازه پرسش‌گری نمی‌ترسم ولی ستاره چنان سوال می‌کرد و می‌کند که هر جوابی به پرسشی نو گیر می‌دهد که گیر داد و گرفت از کسی‌ که اصفهان ‌را همیشه با شجاعتی شرمناک پیش درآمد می‌زد اما این بار  تب‌ناک‌تر ناداد زد‌: بعد از بهارستان بالاتر از موزه صبا ‌خیابانی به اسم صفی علی شاه ‌و خانقاهی داره به اسم صفی‌علیشاه و این نوع نشانی دادن مربوط می شود به ردیف میرزا عبداله که ستاره و من ناکامل زده بودیم و کامل نمی‌شد چرا چون از میرزا خوش آمدن بسیار سخت بود و نمی‌آمد بس که عبداله ناگاه تِم می‌ریخت ناریتمیک از نصحیت‌های بی‌اساس و معصیت‌های بی‌مورد و مرثیه بافی و باقی از سن و سالی که بودیم چند صد سپیده دور بود اما میرزا را باید می‌نواختیم وگرنه می‌باختیم به همین دلیل ساده که گاهی بزرگتر از مشکل است زیرا بازنده ندارد و ما بعد از سه غروب برای خداحافظی با مهدی خالدی همه‌گی رفتیم به ‌سلسله مغازه‌های ساز فروشی در بهارستانی از تار و سنتور و سه تار و نی و ویلن غیر از گیتار که اکیدا ممنوع بود و به دلیل همین ممانعت بود شاید که بعد رسیدیم به داروفروشی پاستور که مخمرهاش خوراک آبجو خورهای لاله زاری بود و بعد پیچیدیم از نبش کتاب فروشی صفی علیشاه به خیابان صفی علیشاه که همیشه می‌شنگید تا بشناسیدش یا نه بدون هرگونه شکی نامشکوک به جمعیتی پیوستیم که خالدی می‌خواندند و ما که نمی‌خواندیم ‌زیر زبانی ریتمی نوایی هوایی می‌زدیم و البته حق با ما بود زیرا هنرجو بودیم و تا عرفی زدن‌ها و خوردن‌ها باید زمان درازی کوتاه می‌شد که بی درنگ معجزه شد و من و ستاره وارد سالنی شدیم سراسر از صندلی‌هایی گران‌وزن که با صندلی‌هایی سبک وزن هم ردیف بودند و گاه اوج می‌گرفتند با زمزمه و مویه‌ها ناسکوتی‌های حتی ملکوتی می‌ساختند و کسی با صدای رسا حتی برای خودش شعری خواند که ما بدون تلاش شنیدیم و دیگران اشک باریدند‌.

بعد در فاصله‌ها چند موسیقی‌شناس و دو فلسفه دان و یک آخوند هم حرف‌هایی زدند سر به سر ستایش از سرودهای ثابت شده و سروهای ناسره از پشت تریبونی که بلندگوش در بعضی پاراگراف‌ها سخن رانی نمی‌کرد باور کنید بیشتر بداهه می‌بافت‌ اما جای خواندن حرف می‌راند‌. من و ستاره از سخنرانی‌ها خیلی به اوج می رفتیم و یک باره که فرود می‌کردیم به محیط اطراف در بی طرفی می ماندیم و به سختی جلوی وجودمان را می‌گرفتیم که اگر ریتم می‌زدیم باعث آبرو بری می‌شد البته شاید و شاید هیچ وقت کسی را مبرا نمی‌کند چون شاهد دارد و او آقای جهانبگلو بود که سینه ستبر در لباسی نارنگ بی درنگ آمد و ستاره ووووو ای ی ی داد بیرون از فلوت لب‌هاش و بعد دهانش بیخ گوشم نوک زبانی باز کشید و  گفت‌: استادِ ‌استادم همین استاد جهانبگلو و بگلو کشیده شد و من بیشتر از ترس و احترام تایید کردم اما هر تاییدی فوری ناتایید پیش می‌کشد و آنجا جایی نبود برای پیشبرد پیام‌های درگوشی که ناگهان جهانبگلو ابتدا بغض کرد و بعد واگویه راند آیه حسرت هم می‌آمد و بعد مدیوم فورته خواند‌: دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند ‌/  پنهان خورید باده که تعزیر می کنند / گویند رمز عشق مگویید و مشنوید / مشکل حکایتی که تقریر می کنند. و بعد ‌دست روی دل گذاشت و گفت‌: خالدی رفت و از رادیو و تلویزیون خودمان هیچ نشنیدیم و هیچ ندیدیم و نه روزنامه‌ایی نوشت که یکی از ممتازترین موسیقی دانان معاصر رفت ای دوستان از رادیو اسراییل باید می‌شنیدیم که شنیدیم و بعد شنید را سه میزان کشید و در همین جا قلبش آتش گرفت انگار ننشسته بودیم چون دیدیم که ‌از پشت تریبون اول جرقه‌ها بالا زدند لنگ می زدند بعد آتش بالاتر کشید و کسی سوتی تا چهار میزان کشید و قطع نشده آژیر کشان آمدند و برانکارد آوردند و بعد مراسم ناتعطیل ماند یا نشد که در مواجهه با مرگ هنرمند به غمگساری و رستگاری بیشتر ‌توجه کنیم یا متمایل شویم به فرجامی که سرنوشت بدون آنکه ریتم گذشته را نالنگ نزند در ادامه یا شاید باید بزند و زد‌. فردا هنوز ناغروب بود که ‌در روزنانه‌های هشت صفحه‌ایی آگهی را دیدیم در صفحه هفتم و با قیچی چیدیم و به تابلویی در سالن انتظار با پونزی سر طلایی چسباندیم‌: استاد منوچهر جهانبگلو نوازنده سنتور بر اثر سکته قلبی در بیمارستان ابوعلی سینا در گذشت‌. حتی ارشد کلاس هم که ستاره نبود نتوانست جلوی اشک اش را بگیرد هنوز ریتم آن سوگواره در فارابی کانون هنر و اندیشه در خیابان تخت جمشید یادم هست که  شش چهارمی بود گاه لنگ می‌زد در هفت چهارم یک چهار گاه همراه با هق هق ها دبل فورته و گاه تریپل پیانو .

 

ریچموند هیل / کانادا

سوم فروردین ۱۴۰۳

March 23/  ۲۰۲۴

—————-

«میرزا عبدالله فراهانی» استاد برجسته موسیقی ایرانی و نوازنده سرشناس سه‌تار و تار که در سال ۱۳۲۲ خورشیدی در شیراز متولد شد. او از بهاییان ایران و از چهره‌های تاثیرگذار در موسیقی ایرانی بود و هست چرا که ردیف موسیقی ایرانی را به نظم آورد امروزه ردیف میرزاعبداله در دانشگاه‌های موسیقی ایران تدریس می‌شود. میرزاعبدالله در سال ۱۲۹۷ خورشیدی در سن ۷۵ سالگی
در تهران درگذشت.

«‌مرتضی نی‌داوود» ‌نوازنده تار و ردیف دان در سال ۱۲۷۹در تهران به دنیا آمد و در ۲ مرداد سال ۱۳۶۹ در سن نود سالگی درگذشت .

«مهدی خالدی‌» آهنگ‌ساز و نوازنده ویولون در سال ۱۲۹۸ در محله سنگلج تهران متولد شد. خالدی بعد از یک دوره بیماری و ابتلا به سرطان حنجره، در تاریخ ۹ آذرماه ۱۳۶۹ درگذشت.

«‌منوچهر جهانبگلو»‌ ‌متولد ۲۱ مرداد ۱۳۰۵ تهران – در گذشت ۱۵ آذر ۱۳۶۹ تهران‌‌. استاد موسیقی اصیل ایرانی و دکترای موسیقی از وین‌. نوازندۀ ممتاز سنتور و منتقد سرشناس موسیقی و نویسنده .

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

مهدی رودسری؛ مدرس موسیقی ( تار و سه تار ) و شاعر و داستان نویس مقیم کاناداست. ار او تاکنون یک مجموعه شعر (در مصاحبت پاییز) پاییز ۲۰۰۶ تورنتو / کانادا و یک مجموعه داستان (چراغ خواب های معجزه) پاییز ۲۰۲۰ نشر زاگرس تورنتو /کانادا منتشر شده‌است. 

رودسری مجموعه داستان (تاریخی مختصر اما پر دردسر از رودسر) را در دست انتشار دارد که به زودی از سوی نشر زاگرس تورنتو / کانادا منتشر می شود.
tabsar.com

تبلیغات

نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: