UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

سیب کال

سیب کال

امروز دوباره آفتاب تمام پوستم را سوزاند. از بس پوست های سوخته ام را کنده بودم زین و بدن اسبم سفید شده بود. گرمای صحرا امانم را بریده بود و دیگر آب کاکتوس ها نه جواب تشنگی ام را می داد و نه گرسنگی. نزدیک غروب که شد هوا هم آن روی دیگرش را نشان داد؛ ابر و رعد و برق و باران البته خیلی کم. بالاخره به یک آبادی رسیدم که دور آن خندق دایره ای شکلی کنده شده بود و صدها زن و مرد در آن لخت و عور در حال چرت زدن بودند. دیوار و ساختمان های شهر از نفت و قیر ساخته شده بود. در گوشه ای از فرورفتگی این خندق، درخت تنومند سیب خشک شده ای را دیدم. کنار آن رفتم؛ شاخه های خشک شده آن را هرس کردم و آب و کود تهیه کردم.

مدت چهار دهه است که عده ای مدام به بهانه مالیات هم وسایل خانه ام را چپاول می کنند و هم سیب های درخت را. دو روز است که طپانچه همه آنها روی شقیقه ام است.

جرم: اهانت به پیشوا

خواندن اشعار فروغ فرخزاد با صدای بلند

شباهت دستخط من با دست نوشته‌های فریدون فرخزاد.

 

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

خانه | >> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: