UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

گفتگویی پیرامون «هزار و چند شب» جدیدترین اثر«سید مهدی موسوی»

 شهرگان: «هزار و چند شب» شانزدهمین اثر و دومین رمان« سید مهدی موسوی» است که شامل پنج بخش (کابوس، تایلند، گرجستان، ترکیه و نروژ) و ۶۳ فصل بوده و به همراه ۱۶۰ صفحه پانوشت و توضیحات، جمعا ۶۵۰ صفحه است.

این رمان در تیرماه ۱۴۰۰ به صورت سلفپابلیش در خارج از ایران منتشر شد و نسخه‌ی پی‌دی‌اف آن نیز بهطور رایگان در اختیار مخاطبان ساکن ایران و افغانستان قرار گرفت.

«هزار و چند شب» با یک خواب شروع میشود. خوابی که حسین (شخصیت و راوی اصلی رمان) می‌بیند و وقتی از آن بیدار میشود که میبیند شهرزاد (دوستدخترش) با اسلحهای مقابل او ایستاده و مهمترین سوال و چالش زندگیحسین را مطرح می‌کند: «چهجور تونستی؟».

حسین در همان چند ثانیهی پایانی عمرش وقت دارد تا جواب را پیدا کند، درنتیجه به سه خاطرهی مهم زندگیاش برمیگردد و هر کدام را مرور میکند؛ سه خاطرهای که با سه دختر مختلف در سه کشور مختلف میگذرد. او درنهایت در انتهای رمان برمیگردد به زمان حال و اتاق خواب خودش در نروژ و اسلحهای که آمادهی شلیک است.

در دل این روایت اصلی، ما شاهد انبوهی از خرده‌روایت‌ها و داستانها هستیم که مخاطب را به دنبال خود میکشانند و بازی میدهند و گاهی حتی گیج میکنند.

به بهانهی انتشار این کتاب گفتگویی را با سید مهدی موسوی، ترتیب دادهایم تا بیشتر با کتاب و فضای آن آشنا شوید.

 

شهرگان: ژانر این اثر چیست؟ و آیا آثار مشابه و موفقی در این ژانر در ادبیات داستانی ایران و جهان داریم؟

 

سید مهدی موسوی: در نگاهی کلی «هزار و چند شب» رمانی پست‌مدرن است و المان‌های ادبیات پست‌مدرن به‌وضوح در آن به چشم می‌خورند، هرچند این رمان به‌شیوه‌ی قاب‌بندی و داستان در داستان نوشته شده و خرده‌روایت‌هایش گستره‌ی عظیمی از ژانرهای ادبی را شامل می‌شوند؛ کلاژگونگی‌ای که در بسیاری از آثار مطرح پست‌مدرن دیده می‌شود و از مطرح‌ترین آنها می‌توان به «اگر شبی از شب‌های زمستان مسافری…» اثر «ایتالو کالوینو» اشاره کرد. در رمان «هزار و چند شب» ادبیات جنایی، معمایی، مینی‌مال، فابل، رئالیسم جادویی، پاورقی‌نویسی، نامه‌نگاری، کوآن ذن، تراژدی، طنز و بسیاری ژانرها و فرم‌های دیگر در کنار یکدیگر نفس می‌کشند و روایتی بزرگ‌تر را می‌‌سازند. من اگر بخواهم از مطرح‌ترین آثار داستان‌نویسی پست‌مدرن در ایران یاد کنم، بی‌شک باید به «دکتر براهنی» عزیز اشاره کنم و آثاری درخشان نظیر «آزاده خانم و نویسنده‌اش»، هرچند نمی‌توان حضور بسیاری بزرگان و دوستان دیگر را در این عرصه انکار کرد. در مورد نمونه‌های غیرفارسی هم خود من در داستان‌نویسی تحت تاثیر بسیاری از نویسندگان در ژانرهای مختلف بوده‌ام که به تعدادی از آنها نظیر کورت ونه‌گات، یوسا و… در رمان «هزار و چند شب» ادای دین شده و ارجاعاتی غیرمستقیم به آثار آنها دیده می‌شود.

 

 

 

یکی از شخصیتهای کتاب که نقش پررنگی در داستان دارد و مخاطبان شما هم با آن ارتباط زیادی برقرار کردهاند، «شیدا» است. اما در کتاب او هیچوقت حضور فعالی ندارد. هیچ جا دیالوگی برقرار نمیکند و تمام کنش و واکنشهایش از زبان «حسین» نقل میشود. علتش چیست؟

 

– بله دقیقا! «شیدا» شاید بعد از راوی اصلی، «حسین»، محوری‌ترین شخصیت کتاب باشد اما راویِ هیچ‌یک از فصل‌ها نیست و هیچ دیالوگ مستقیمی نیز ندارد. این مسئله کاملا تعمدی و در خدمت لایه‌های فلسفی و روان‌شناختی‌ای است که مخاطب حرفه‌ای باید کشفشان کند. ما دنیای شیدا و روایت او از زندگی را تقریبا در تمام کتاب (به‌جز دو فصل ۵۶ و ۵۸ که «لیلی» راوی است) از دیدگاه حسین می‌خوانیم. اینجا است که شک ایجاد می‌شود. حسین بارها ثابت کرده که یک «راوی غیرقابل اعتماد» است و روایت‌هایش با هم تضاد منطقی دارند. آیا شیدایی که ما می‌شناسیم، شباهتی به شیدای واقعی دارد یا حسین باز هم واقعیت را جعل کرده است؟ در لایه‌های معنایی عمیق‌تر داستان، این سوال پیش می‌آید که آیا اصلا شیدا وجود خارجی دارد؟ برای تمامی این لایه‌ها در «هزار و چند شب» کلیدهایی داده شده که با کمی دقت در لابلای سطرهای رمان یا حتی پانوشت‌های آن می‌توان پیدایشان کرد. البته این به آن معنا نیست که مثلا اگر کسی نظریات «فروید» و «یونگ» و «اپیکور» و… را نخوانده باشد، نتواند از کتاب لذت ببرد. «هزار و چند شب» شبیه پیاز است و برای هر مخاطبی لایه‌های معنایی و زیبایی‌شناسانه دارد.

 

در ادامهی سوال قبل، با توجه به رویکردی که کتاب به شخصیت «شیدا» دارد، و ما  «شهرزاد» (دوستدختر حسین) را داریم که همان فصل اول کتاب عملاً در نقش یک قاتل ظاهر میشود و سه زن که رابطهی «حسین» با آنها سه بخش کتاب را تشکیل می دهد؛ با توجه به شکلگیری این شخصیتها در کتاب، ممکن است فهم شود که این کتاب رویکردی ضدزن دارد. به عنوان نویسندهی کتاب چه توضیحی برای آن دارید؟

 

– مطمئنا این کتاب، اثری با سویه‌های فمینیستی است. اتفاقا اکثر شخصیت‌ها و قهرمان‌های اصلی داستان، زنان هستند و صدای آنان با هر تفکر و گرایش و… بسیار بلند و رسا بی هیچ قضاوتی در اثر شنیده می‌شود. در واقع ما با رمانی چندصدایی روبرو هستیم که بی‌آنکه قضاوت مؤلف و دیدگاه‌های او وارد اثر شود، صداهای گوناگون در سرتاسر آن حضور دارند. عقاید و نگرش‌هایی کاملا متضاد که همدیگر را به چالش می‌کشند، بدون هیچ قضاوت و نتیجه‌گیری. اما اگر کسی انتظار دارد در این رمان با زنانی خوبِ مطلق و بی‌اشتباه روبرو شود یا اثری در ستایش زنانگی بخواند، به نظرم نه معنی ادبیات را می‌داند و نه معنی فمینیسم را! اصلا در رمان من بدی و خوبی معنا ندارد. امر درست یا اشتباه وجود ندارد. آدم‌ها خاکستری‌اند مثل تمام آدم‌های واقعی‌ای که در جامعه نفس می‌کشند؛ برای همین هم هست که مخاطبان من هر کدام توانسته‌اند با یکی از شخصیت‌ها همراه شوند و هم‌ذات‌پنداری کنند. در بین مخاطبانم حتی شخصیت‌های قاتل و کارگر جنسی هم طرفدارانی جدی داشته‌اند، چون آدم‌های رمان من تک‌وجهی نیستند. چون این رمان قرار است به عمیق‌ترین خاطرات و لایه‌های ذهنی شخصیت‌ها سرک بکشد و شخصیت‌ها را تحلیل کند. نه در این رمان قهرمانی داریم و نه ضدقهرمانی؛ تنها آیینه‌ای تمام‌قد را جلوی جامعه گرفته‌ام تا خودمان را بهتر بشناسیم.

 

نام شخصیتهای زن کتاب (شیرین، منیژه، لیلی)، همگی برگرفته از اسطورههای ایرانی هستند. در جایجای کتاب نیز به اسطورههای رومی و یونانی اشارههایی شده است. دلیل این ارجاعات متعدد به اسطورهها در یک رمان چه میتواند باشد؟

 

– جایگاه افسانه‌ها و اسطوره‌ها در تقابل با کلان‌روایت‌هایی مثل عقل و علم در نظریات پست‌مدرن مشخص است. در این اثر هم این تقابل در همه‌جا جریان دارد. شخصیتی عقل‌گرا و آتئیست (حسین) از یک‌سو و جهانی سرشته شده از جادو و افسانه از سویی دیگر از فصل اول کتاب به مبارزه برخاسته‌اند. البته قضاوتی هم در کار نیست. حتی کسی نمی‌تواند بعد خواندن این رمان حدس بزند که موضع خود نویسنده در اینجا کدام است. یادمان باشد که آن سه شخصیت، فقط اسطوره‌هایی ایرانی نیستند بلکه شخصیت‌هایی از دل ادبیات فارسی هستند که مهم‌ترین داستان‌های عاشقانه‌ی ما را رقم زده‌اند. عشق ممنوعه‌ی لیلی به مجنون، عشق شیرین به خسرو و همچنین رابطه‌ی خاصش با فرهاد و عشق دیوانه‌وار منیژه به بیژن، نماد سه دیدگاه و برخورد مختلف با احساسات درونی هستند. از لیلی که تسلیم و اشک است تا منیژه که معشوقش را می‌دزدد و با خود پنهانی به کاخ پدر می‌برد! رمان «هزار و چند شب» در لایه‌های مختلفی از اسطوره‌های فارسی، رومی، یونانی و… جریان داشته و با بسیاری از آثار کلاسیک جهان بینامتنیت دارد. بسیاری از شخصیت‌ها تجسم مدرن و امروزین یک اسطوره هستند و مثلا «شیرین» با «آفرودیت» و «ونوس» در لحظاتی از روایت به یگانگی می‌رسد و رمان در هیچ‌ جا خودش را به زمان، مکان و حد فاصل رویا و واقعیت محدود نمی‌کند. اما تمام اینها برای مخاطبی است که می‌خواهد به کنکاش درمورد مباحث فلسفی، عرفانی یا اسطوره‌شناسی اثر بپردازد. مخاطبی که هیچ‌کدام از اینها را نداند یا نخواهد بداند، باز هم می‌تواند با اثر ارتباط برقرار کند و در لایه‌ای دیگر از آن نفس بکشد و لذت ببرد.

 

کتاب شما پر از داستانهای کوتاهی است که گاهی هم نیمهتمام باقی میمانند. آیا این داستانهای کوتاه، مثل داستانهای کتاب «هزار و یک شب» برای سرگرمی مخاطب و کش آمدن شبها هستند یا شاید تنها آمدهاند تا نویسندهی این کتاب تمام ژانرهای ادبی را با هر کدام امتحان کند؟ یا اعتقاد دارید اینها در روند اصلی داستان نقش پررنگی دارند؟

 

– بی‌تعارف باید بگویم که حتی یک «واو» هم در این رمان سهل‌انگارانه به کار نرفته است. هر خرده‌روایتی که می‌آید، با کلیت رمان، ارتباط‌های آشکار و پنهان بسیاری دارد. شما نمی‌توانید یک روایت فرعی را حذف کنید یا تغییر دهید بدون آنکه به کلیت کتاب لطمه بخورد. فرم تارعنکبوتی و پیچیده‌ای در کتاب برقرار است که حتی آهنگی که فلان شخصیت فرعی در فلان روایت فرعی گوش می‌دهد، در سرنوشت رمان مؤثر است. شاید باورتان نشود که بسیاری از جملات کتاب به ده‌ها شکل مختلف نوشته شده‌اند و تغییر کرده‌اند تا در انتها به بهترین حالت خود تبدیل شوند. من از آن نویسنده‌هایی نیستم که کاغذ را بگذارم جلویم و شروع کنم به نوشتن. برای نوشتن این رمان و شکل‌گیری شخصیت‌های محوری و پلات اصلی داستان، ماه‌ها فکر و برنامه‌ریزی کرده‌ام. ایده‌ی اصلی رمان با آنچه امروز می‌خوانید فرق‌های بسیار زیادی کرده است چون حدود یک سال تمام روی آن ایده‌ها فکر کردم. بعد از آن مراحل تحقیق شروع شد و بعد نوشتن کتاب و درنهایت مهم‌ترین بخش یعنی ویرایش و ویرایش. شما مثلا داستان «مادر» یا «دُم» را به‌عنوان یک روایت فرعی می‌خوانید و لذت می‌برید و از کنار آن رد می‌شوید، اما برای من تمام روایات فرعی نقش برجسته‌ای در شخصیت‌پردازی‌ها و پیشبرد روایت اصلی دارند. ما گذشته‌ی حسین، شیرین، منیژه و لیلی را با همین داستان‌های فرعی بررسی می‌کنیم و احساسات آنها را با چندین درجه نمادینه شدن و انحراف درک می‌کنیم. مگر می‌شود داستان «جنگل خوشبخت» را خواند و حس کنیم فقط طبع‌آزمایی «مهدی موسوی» در نگارش یک «فابل» و خلق «کلیله و دمنه»ای امروزین است؟! این داستان فرعی قرار است به شکل نمادین به ما اطلاعاتی از تاریک‌ترین بخش‌های ذهن حسین بدهد که آن را حتی از مخاطب هم مخفی می‌کند.

 

سید مهدی موسوی

 

چرا این کتاب این تعداد زیاد پانوشت را دارد؟ اگر مخاطب به پانوشتهای رجوع نکند، آیا چیزی از داستان را از دست میدهد؟ برای شیوهی خواندن چنین کتابی با این حجم از پانوشت که همگی هم در انتهای کتاب آمدهاند، آیا پیشنهادی دارید؟

 

پانوشت‌ها در رمان «هزار و چند شب» چیزی اضافه شده به کتاب نیستند بلکه ارتباط تنگاتنگی با مفاهیم و روایت آن دارند. درواقع بخشی از کلیدهای تعبیه شده در اثر برای پی بردن به لایه‌های معنایی آن هستند. البته همه‌ی پانوشت‌ها این نقش را ندارند و حضور آنها علت‌های مختلفی دارد. گاهی مفاهیمی بوده که حس کرده‌ام مخاطب نسل امروز با آنها آشنا نیست و نیاز به توضیح دارد یا نام مکان‌هایی بوده که برای درک بهتر خواننده از فضای داستانی آنها را توضیح داده‌ام. اما همان‌طور که قبلا هم اشاره کردم پانوشت‌ها اطلاعاتی اجمالی و دقیق با لحنی ماشینی نیستند، بلکه گاهی به هم ارجاع دارند، گاهی لحنی هجوآلود به خود می‌گیرند و گاهی هم اطلاعاتی مهم را از خواننده مخفی می‌کنند و درعوض به بیان حاشیه‌هایی ظاهرا بی‌اهمیت می‌پردازند.

اینکه پانوشت‌ها به شکل «پی‌نوشت» در انتهای کتاب آمده‌اند هم تعمدی است، چون هدفم آن بوده که مخاطب مجبور شود فارغ از آن پانوشت‌ها کتاب را یک بار تا انتها بخواند و بعد از همذات‌پنداری‌ها و کشف رازها و… در خوانش دوم حالا با پانوشت‌ها همراه شود. پیشنهادم به مخاطب هم همین است. در اولین مواجهه با کتاب، پانوشت‌ها را رها کنید و کتاب را یک نفس تا به انتها بخوانید، بعد بروید سراغ تطبیق پانوشت‌ها و نکات و لایه‌های معنایی بعدی رمان را کشف کنید.

 

میبینیم که در بخشهای تایلند، گرجستان، ترکیه و حتی نروژ که بخش کوتاهی از رمان در آن میگذرد، اطلاعاتی دربارهی مکانها از جمله مکانهای تاریخی، خیابانها، رستورانها و، حوادث و اتفاقات تاریخی، اسامی خاص و پیشینهی آنها وآمده است. آیا همهی این اطلاعات بازگو شده در کتاب، بر اساس واقعیت هستند یا تخیل؟

 

– من برای شکل دادن به لوکیشن‌های داستانی به‌شدت به واقعیت پایبند بودم. به تمام این کشورها سفر کردم، یادداشت برداشتم و عکس گرفتم. حتی منوی رستوران‌ها در رمان «هزار و چند شب» با واقعیت یکسان است. مثلا برای نوشتن فصلی که منیژه و حسین در «گالریا تبیلیسی» در «تفلیس» هستند، من حتی به یادداشت‌ها و عکس‌های سفرم بسنده نکردم و نقشه‌ی کامل پاساژ را به دست آوردم و کسی را هم پیدا کردم که برود و در زمان ویرایش کتاب حضوراً چک کند تا همه‌چیز همانی باشد که در رمان آمده است. این وسواس من در مورد همه‌‌چیز بود. نجوم خواندم، تاریخ خواندم، جغرافیا خواندم و هزار فیلم و مقاله و… را بررسی کردم تا همه‌چیز بدون ذره‌ای انحراف و واقعی باشد. البته این پایبندی به واقعیت فقط در بستر اتفاقات است و قرار نیست مثلا شما در سیاره‌ی «کپلر ۱۸۶-اف» موجودی به نام «تیگلار» پیدا کنید، هرچقدر هم که بقیه‌ی توضیحات داده شده با جدیدترین کشفیات علمی هماهنگ باشند! درواقع من با به‌کارگیری شکل وسواس‌گونه‌ای از پایبندی به واقعیت، شما را وادار می‌کنم که بخش‌های تخیلی کتاب را هم باور کنید، هرچقدر که عجیب و دور از ذهن باشند! شاید برایتان جالب باشد که بدانید حتی اینکه فلان کافه به‌عنوان مزه‌ی آبجو به مشتریانش «چس‌فیل» (شخصیت‌های رمان روی استفاده از این نام تأکید دارند!) می‌دهد، واقعی است و پیدا کردن لوکیشن‌هایی که کاملا هماهنگ با روایت داستانی «هزار و چند شب» باشند، یکی از سخت‌ترین بخش‌های نگارش این رمان بود.

 

با تشکر از شما برای حضور در این مصاحبه. لطفا برای مخاطبان شهرگان بفرمایید که چگونه میتوانند کتاب شما را تهیه کنند. و با توجه به اینکه شما کتاب را به صورت رایگان نیز در اختیار قرار دادهاید، چه انتظاری از مخاطب دارید؟

 

اول از همه تشکر می‌کنم از سایت خوب «شهرگان» که همیشه از هنر مستقل و پیشرو حمایت کرده است، بعد هم از شما برای ترتیب دادن این مصاحبه و سؤالات بسیار خوبتان. مخاطبان عزیز خارج از کشور می‌توانند نسخه‌ی چاپی کتاب را از سایت lulu.com  تهیه کنند. من همچنین برای بچه‌های داخل ایران و افغانستان، نسخه‌ی رایگان پی‌دی‌اف «هزار و چند شب» را در کانال تلگرام و سایت شخصی‌ام mehdimousavi.net  به اشتراک گذاشته‌ام زیرا می‌دانم که تهیه‌ی کتاب از سایت‌های خارجی چقدر در این دو کشور دشوار است. البته در صفحات شخصی خودم هم توضیح داده‌ام که هر شخصی در هر جای جهان که به‌علت مشکلات مالی یا… نمی‌تواند رمان را بخرد، آزاد است که نسخه‌ی پی‌دی‌اف رایگان آن را دانلود و حتی اگر خواست برای خودش چاپ کند. خوشبختانه در این روزها می‌بینم که بسیاری از پیج‌های اینستاگرامی کتاب «هزار و چند شب» را در داخل ایران می‌فروشند و اکثر دستفروش‌های کتاب در «خیابان انقلاب» تهران، آن را در بساط خود دارند. این باعث خوشحالی و افتخار من است، هرچند تنها آرزویم آن است که روزی دوباره بتوانم در کشور خودم کتاب چاپ کنم و با دست‌های خودم آن را برای طرفدارانم امضا کنم.

 

#هزار و چند شب

#سید مهدی موسوی

#شهرگان

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: