سه شعر از رباب محب
رباب محب، شاعر، نویسنده، مترجم و پژوهشگر، زادهی پانزدهم مهر ماه هزار و سیصد و سی و دو در اهواز است و بیست سالی میشود که در استکهلم سوئد به سر میبرد. آثار او به شرح زیر است:
شعر:
”بهار در چشم توست”. استکهلم ۱۹۹۲؛ “وارینیا”، نشر باران. استکهلم 1994؛ “آنام کوچک خدا”، باران. استکهلم ۱۹۹۶؛ “زنجمورههای مخدوش”. نشر قلم، گوتنبرگ ۱۹۹۸ ؛ “کلاستروفوبی تن”، به همراه سهراب مازندرانی و سهراب رحیمی. نشر رؤیا و آی جی. لوند. ۱۹۹۸؛ “پس از این اگر از هراس خالی بمانم”. نشر لاجورد، ایران – تهران 1383؛ “ر”، نشر دریا، ۲۰۰۷؛ “از زهدان مادرم تا باب تمثیلات”. نشر دریا . ۲۰۰۸؛ “پاورقی”. استکهلم، نشر باران 2008؛ “من پارههای یک منظرهام”. انتشارات آزاد ایران. ۲۰۰۹
ترجمه:
”سُند” ایدا بریل: ۲۰۰۸ استکهلم. انتشارات آزاد ایران؛ “دستم را بگیر، مضحک و غریب میشود” کاتارینا گریپن برگ. ۲۰۰۸ استکهلم. انتشارات آزاد ایران؛ “خداحافظ، خوش باشی!” لوگن، کریستینا . ۲۰۰۸استکهلم. انتشارات آزاد ایران؛ “برگزیده اشعار کریستینا لوگن”. ننتشارات آزاد ایران. ۲۰۰۹؛ “از نوک پرنده”. ترجمه از سوئدی
داستان:
”با دستهای پر به خانه برمیگردیم”. نشر نگاه – ایران. ۱۹۷۹؛ “یک سرگذشت و دو نامه”. استکهلم نشر باران. ۲۰۰۹؛ “مووی استار و شاخههای گل رزِ روزهای یک شنبه” . مجموعه داستان. پدف
علمی- تحقیقی:
”پری دریائی هانس”، معرفی شیوههای آموزشی و تربیتی کودکان اوتیزم. نشر لاجورد ایران. ۱۳۸۱؛ “لباس تنگ ماست، بر قامتِ زبان”. مجموعه مقالات. پدف؛ “مونه و نقایصِ کمال”. مجموعه مقالات . پدف؛ ۳۵ مقاله. مجموعه مقالات. پدف
(آیا شما کسی را دیدهاید از شعر بمیرد؟)
آن تیغستان واژههایِ مرا بدقلق کرد
این یکی ناخن خشک.
در تاریکی چکید تمامِ دورخیزهایم
و مهّم نبود نشت میکنم در شب
یا کلافهایِ سردرگم میبافم
از پیلههایِ سُربی.
میدانستم مردن برایِ یک لقمه شعر
سرم را بی تن نمیکند
من که صاحبخانهیِ خانهام نبودم
و این تله گوشهیِ دنجی نبود
سقفی داشت از آینههایِ سنگی
سنگهایِ شیشهای
و دستهایِ کوچکِ من که قایقی …
نپوشاند دریایِ اشک
و من به چوبِ خنج پناه بردم
تا دستهای شود از کاردهایِ ختو.
(برداشتِ آزاد)
همیشه چیزی هست کمبودهایِ ما را جبران کند
لبخندی ملیح طنزی باشعور نگاهی آفتابی
یا کلبهای کوچک با پنجرههایِ رو به دریا
عشقهایی که گاه ما را جغد میکنند
گاه ماهیِ لغزنده.
همیشه چیزی هست که…
روی این سه نقطه
صدایت را پهن میکند.
تابستان دوهزار و یازده/استکهلم
(Memento mori
یادت باشد که میمیری)
بر حلقههایِ آب آینههایت
سنگهایِ فراموشی.
در این تونل که از خوابِ تو میگذرد
پا سست نمیکنند عقربهها.
میدانی چراغِ مرگست
بر سُفرههایت پهن میپاشد.
و این شعر یک بومرنگست
رویِ زوایههایِ نامساوی
نگاه را از مرگی به مرگی برمیگرداند
در این مسیر که یک فصل دارد
فصلِ دستهایِ آویخته
بر سُفرههایِ پهن.
پائیزِ دوهزارونه/ استکهلم
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.