علی نگهبان: باید “چراغهای رابطه” را روشن کنیم
پروندهی «ادبیات مهاجرت؛ کاستیها و درخششها» – 3
علی نگهبان: باید "چراغهای رابطه" را روشن کنیم (بخش دوم و پایانی)
در ادامهی مبحثی که در هفتههای گذشته پیش بردیم، از آقای علی نگهبان، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ساکن ونکوور کانادا دربارهی راهکارهای اطلاعرسانی فعالیتها و موفقیتهای شاعران و نویسندگان این سوی مرزها به جامعهی ادبی داخل ایران میپرسیم. ایشان معتقد است: «تنها لازمهی این کار، ارادهی دوسویه برای ارتباطگیری است. من که در این سوی جهان زندگی میکنم باید همهی تلاش خودم را بکنم تا با همزبانانم در درون مرزهای ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان در پیوند باشم، از آنان بیاموزم و با آنان هماندیشی و همدلی کنم. از سوی دیگر، کسی که درون دستگاه خفقانآور جمهوری اسلامی زندگی میکند نیز باید به این آگاهی برسد که او نیز آزاد است، اگر بخواهد.»
آقای نگهبان همچنین تاکید دارد که ادبیات را نباید به ادبیات داخل و خارج از ایران تقسیم کنیم: «مرز را جغرافیا تعیین نمیکند. مرز ما مرز ادبیات آزاد و ادبیات سانسورزده است. ما باید "چراغهای رابطه" را روشن کنیم.»
آقای نگهبان، شما خود آثاری با موضوع مهاجرت و با پرداختن به دغدغهها و مسائل انسان مهاجر و تبعیدی خلق کردهاید که کاملا، چه از نظر مضمون و چه از این منظر که خود نویسنده نیز به هنگام نوشتن اثر در تبعید به سر میبرده است، در دستهبندیای که تحت عنوان ادبیات مهاجرت و تبعید تعریف میشود، میگنجند. از طرفی، این آثار را خارج از چهارچوبها و دستهبندیها نیز میتوان بررسی کرد، یعنی در ژانر گستردهتری مثل رمان، شعر و ادبیات داستانی، ارزیابیاش کرد و با دیگر آثاری که در این ژانرها چه در وطن و چه در تبعید خلق میشوند، در یک دسته قرار داد و به نقد آن پرداخت. لطفا دربارهی رویکرد منتقدان این طرف و همچنین منتقدان وطنی به این آثار برایمان توضیح دهید. آنها این آثار را چگونه دیدند و چگونه دستهبندی کردند؟
همانگونه که اشاره کردید داستانهای کوتاه و رمانهایی که در تبعید منتشر کردهام همه به زبان فارسی بودهاند.
علاقهمندان میتوانند برخی از نقد و نظرها بر کار اخیر من را در نشانیهای زیر ببینند.[۱]
خود شما به باور من و به باور بسیاری از همصنفهایمان چه در ایران و چه این طرف آب، در زمرهی نویسندگان و منتقدانی هستید که آثارشان همیشه قابل تامل، پیشنهاددهنده و سرشار از ایدههای تازه است. اگر از شاعران و نویسندگان ایرانی دیگری که در مهاجرت و تبعید چنین دستاوردهایی داشتهاند نام ببرید ممنون میشوم. دلایل اینکه آنها را موفق میدانید چیست؟
من بنا به تعریفی که از ادبیات، به ویژه ادبیات آزاد دارم، نمیتوانم کاری را به صرف اینکه پدید آورنده خارج از ایران است در این زمره بیاورم . اما به شما اطمینان میدهم که شمار قابل توجهی از کارهای درخشان در زیر ادبیات آزاد، هم در ایران و هم در خارج از ایران آفریده شدهاند. از نام بردن کسان پوزش میخواهم، چون از یک سو ممکن است برخی نامها را از قلم بیاندازم، و از سوی دیگر هم همانگونه که گفتم شماری از آنان در ایران زندگی میکنند و نام بردن از آنها ممکن است برایشان مشکلساز شود.
چه راهکارهایی را برای اطلاعرسانی فعالیتها و موفقیتهای شاعران و نویسندگان ایرانیِ این طرف به جامعهی ادبی داخل ایران پیشنهاد میکنید؟
اکنون ما در برشی بی نظیر از تاریخ نشر و آفرینش آزاد به سر میبریم. امکانهایی که اینترنت و راههای ارتباط الکترونیکی فراروی ما نهادهاند به ما، هم در مقام پدیدآورنده و هم در مقام دریافت کننده، توانایی میدهند تا به آسانی قدرتهای سانسورگر و سرکوبگر آزادی بیان را خلع سلاح کنیم. هر یک از ما با دسترسی به اینترنت به راحتی میتوانیم شعر، داستان، فیلم، پژوهش، و خلاصه هر گونه کار ادبی، علمی، پژوهشی و هنری را به مخاطب خودمان در هر کجای دنیا برسانیم. هر فرد درون ایران، با اندکی مهارت فنی میتواند محدودیتهای ارتباطی و فیلترینگ جمهوری اسلامی را دور بزند و به گنجینهای از اطلاعات و اثرهای فرهنگی، هنری، علمی دست یابد. تنها لازمهی این کار، ارادهی دوسویه برای ارتباطگیری است. من که در این سوی جهان زندگی میکنم باید همهی تلاش خودم را بکنم تا با همزبانانم در درون مرزهای ایران و دیگر کشورهای فارسی زبان در پیوند باشم، از آنان بیاموزم و با آنان هماندیشی و همدلی کنم. از سوی دیگر، کسی که درون دستگاه خفقانآور جمهوری اسلامی زندگی میکند نیز باید به این آگاهی برسد که او نیز آزاد است، اگر بخواهد. جمهوری اسلامی وانمود میکند که کنترل ارتباطها و اطلاعات را در دست دارد، اما به واقع چنین نیست. پدیدآورندهی اثر هنری و ادبی، و دریافت کنندهی آن، میتوانند دست به دست هم دهند تا دستگاهی به درازا و پهنای ارشاد جمهوری اسلامی را بلاموضوع کنند. اگر پدیدآورنده کتاب و فیلم و موسیقی خود را بر روی یک فروشگاه اینترنتی در دسترس بگذارد، و مخاطب ایرانی نیز برای دریافت کردن فرآوردهی فرهنگی دلخواهش به همان فروشگاه اینترنتی مراجعه کند، همهی وزارت ارشاد و نظام سانسور ایران تعطیل خواهد شد.
خود شما برای آثارتان در وهلهی اول، کدام مخاطب را مد نظر قرار میدهید؟ مخاطب داخل ایران، مخاطب ایرانی این طرف آب یا مخاطب جهانی؟
راستش پاسخ سرراستی ندارم. اما این واژهی "وهله" که شما به کار بردید شاید کمی راهگشا باشد. یعنی یک جور اولویتبندی در کار باید باشد. و این اولویتبندی دست کم دو لایه دارد. در لایهی نخست، وقتی به یک زبان مینویسی، به نوعی گویشوران آن زبان را در صف اول مخاطبان خود میگذاری. از سوی دیگر، آن زبان را بر زبانهای دیگری که میدانی اولویت میبخشی. اما این اولویت بخشی یک فرایند بسیار شخصی دارد. حرفهی من ترجمه است، یعنی برای من از نظر فنی تفاوتی نمیکند به کدام زبان انگلیسی یا فارسی بنویسم. اما همانگونه که اشاره کردم، سازوکارهایی درونی باید در کار باشند که یکی را بر دیگری اولویت میدهند. و این ناشی از توهم نیست. بیشتر کارهای ادبی من به زبان فارسی است.
همانگونه که در آغاز گفتگویمان اشاره کردم، باید از فروکاستن این موضوع به امری کمّی بپرهیزیم؛ ادبیات را به ادبیات داخل و خارج از ایران تقسیم نکنیم. مرز را جغرافیا تعیین نمیکند. مرز ما مرز ادبیات آزاد و ادبیات سانسورزده است. ما باید "چراغهای رابطه" را روشن کنیم.
بحث زبان مهمترین بحثیست که به عنوان معضلی که شاعران و نویسندگان ایرانی در مهاجرت با آن مواجهاند مطرح میشود. این معضل را چگونه میبینید؟
از نگاه پدید آورنده، از یک سو پدید آوردن اثر امری بسیار شخصی است، یعنی یک ضرورت درونی و اجبار وجودی باید داشته باشد تا بتواند به چنان سفری گام نهد. از سوی دیگر، آزادی نسبی در جهان غرب به پدیدآورنده امکان میدهد که راه خود را برگزیند. به بیان دیگر، پدیدآورنده را در برابر گزینههای گوناگونی مینهد که گاه همین گزینش باعث اضطرابهایی در او میشود – همان مفهومی که زمانی کییر کیگور به خوبی بیان کرد. یعنی در اینجا در مقابل این پرسش قرار میگیری که حالا که میتوانم هر چه خواستم بنویسم، هر جا بخواهم منتشر کنم، چه کنم؟ آیا باید به زبان مادریام بنویسم با اینکه میدانم خوانندهای ندارم، یا به زبان میزبان بنویسم و خود را در جهان پهناور آن رها کنم؟ از چه بنویسم؟ و بسیار پرسشهایی دیگر از این دست. من هم به سهم خودم بر این پرسشها درنگ کردهام و از واهمههای کییر کیگوری خود مضطرب شدهام و دلهرههای وجودی فراوانی را تحمل کردهام. مسیر سرراستی نبوده است. رمان "مهاجر و سودای پریدن به دیگر سو" را نخست به زبان فارسی شروع کردم. در میانهی راه، نومید از زبان فارسی، نومید از چشم انداز نشر و خواننده، رهایش کردم و همه را از سر به انگلیسی بازنوشتم. پس از حدود ۴۰، ۵۰ صفحه دوباره تسلیم آن نیاز درونی خودم شدم و باز به فارسی کار را از سر گرفتم. بی استثنا میتوانم بگویم که در همهی کارهایم کمابیش با چنین فرایندی دست به گریبان بودهام. در نهایت، این یک انتخاب فردی و درونی است.
—————————–
ابراهیمی رودبارکی، هادی. دگردیسی ناکام ایرانی. جنگ زمان– ۳ اکتبر ۲۰۱۱
رزم آرای، ابراهیم. حکایت راه رفتن بر لبهی باریک تمثیل. شهرگان – ۱۰ می ۲۰۰۶
سرکوهی، فرج. داستان بلند مهاجر، بافت تراژیک و طنز در ساختاری منسجم. بی بی سی فارسی – ۳ نوامبر ۲۰۱۱
حقیقت، م. ریشهکن در مسیر باد. رادیو زمانه – ۶ امرداد ۱۳۹۰
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
سپیده جدیری؛ شاعر، مترجم، روزنامهنگار و بنیانگذار جایزهی شعر زنان ایران (خورشید) است. نخستین کتابش، مجموعه شعر «خوابِ دختر دوزیست» است. دومین مجموعه از اشعار جدیری با عنوان «صورتی مایل به خون من» به چاپ رسید و «دختر خوبی که شاعر است» مجموعه شعر دیگر اوست. تازهترین کتاب منتشر شدهاش در ایران مجموعه شعر«وغیره . . .» است.
از سپیده جدیری همچنین مجموعهی «منطقی» که داستانهای کوتاه او را در بر میگیرد به چاپ رسیده است. او دو ترجمه از اشعار ادگار آلن پو و خورخه لوئیس بورخس را نیز زیرچاپ بردهاست.