مروری کوتاه بر آثار عباس معروفی در گفتوگو با مهدی شکری
گفتوگوکننده: محمدرضا حاج رستمبگلو
رستمبگلو: بنظر میرسد تاریخ در حال پوست انداختن است ، بخصوص تاریخ ادبیات. داریم آخرین بازماندههای نسلی از هنر و ادبیات را از دست میدهیم که قهرمانانِ پیش از استیلای سوشیالمدیا بودند و از آنجا که تعلق به دورهی سونامیهای تاریخی (اعم از انقلاب و جنگ) دارند، لاجرم قضاوتی توام بر زیست هنری و اجتماعی ایشان صورت میپذیرد. این روزها اما شاهد مرگ کسی بودیم که شاید هنوز نوبتش نبود و اگر سرطان راهش را نمیزد هنوز میتوانست باشد و بنویسد.
صحبت از کوچ دوم عباس معروفی است، اولی از وطن و دومی از جهان. او را چگونه میبینی؟
مهدی شکری*: عباس معروفی به نظر من یکی از چهرههای برجستهی نویسندگان دورهی سوم ادبیات داستانی ایران است،
البته این تقسیم بندی، تقسیم بندی ای است که من برای خودم کرده ام؛ مثلن دورهی اول را به دوران نویسندگانی چون صادق هدایت، جمال زاده، بزرگ علوی، افغانی و…تقسیم می کنم و دوره ی دوم را به دوران نویسندگانی چون بیژن نجدی، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، درویشیان، دولت آبادی … و دوره ی سوم را به دوران نویسندگانی چون جعفر مدرسی، صادقی، عباس معروفی، ابوتراب خسروی و..
لطفا بگذارید قبل از وارد شدن به اینکه چرا و به چه دلایلی معروفی را یکی از نویسندگان برجسته ی دورهی سوم میدانم، نکتهای را بگویم.
به نظر من ما در دورهی اول با یک پدیده در ادبیات جهان یعنی صادق هدایت روبه روییم و در دورهی دوم نیز با یکی از داستان نویسان طراز اول جهان یعنی بیژن نجدی؛ اما اگر این دو استثنا را فاکتور بگیریم، ماحصلِ آثار مجموع نویسندگان دورهی سوم به گمان من درخشانتر و بهتر از دو دورهی پیش از خود است. در نویسندگان دورهی سوم که اتفاقن معروفی نیز جزو همین نویسندگان است ما دیگر با جملات قصار و پرگویی و نثرهای مصنوع و فاقد ریتم که به وفور در آثار نویسندگان دو دورهی قبل مشاهده می کنیم روبهرو نیستیم. خصوصن از آن دست که در داستانهای تصنعی و مصنوع بهرام صادقی و پرگویی بلاهت گونه دولت آبادی میبینیم.
نویسندگان دستهی سوم به دلیل شناخت دو نابغهی ادبیات داستانی ایران یعنی هدایت و نجدی و نیز آشنایی بیشتر با مبانی نظری و آثار درخشان ادبیات داستانی جهان به خلق آثار بهتری پرداختهاند
یعنی باور داری که امثال عباس معروفی، مدرسی، صادقی، خسروی و… آثاری درخشان تر از مثلن «ملکوت» صادقی و «جای خالی سلوچ» دولت آبادی خلق کردهاند؟
- دقیقن ، به عنوان مثال «گاوخونی» مدرسی را نگاه کنید؛ دیگر در آن تصنع «ملکوت» را نمیبینم یا پرگویی دولت آبادی را.
نویسندگان این دوره به دلیل تکیه بر پشتوانهای چون «بوف کور» و به تبع پیروی از ادبیات داستانی جهان که بعداز آن خلق شده از آن تاثیر گرفتهاند، مانند داستانهای بورخس، فوئنتس، مارکز و…توانستند مکالمهای خلاقانه با «بوف کور» برقرار کنند.
خب نویسندگان دورهی دوم هم «بوف کور» را به عنوان میراث داشتند و از آن گرتهبرداری کردهاند، چرا آثار آنان را اینقدر درخشان نمیبینی؟
- نگاه کنید چه در آثار نویسندگان دورهی اول و چه دورهی دوم، ارتباط آنها با «بوف کور» ارتباطی تقلیدی بود و طبق بیشمتنیتی که ژرار ژنت مطرح میکند ارتباطی پاستیش است، مانند «چشمهایش» از بزرگ علوی و «شازده احتجاب» گلشیری و.. که باید در فرصتی مناسب به این موضوع پرداخت. اما نویسندگان دورهی سوم به خاطر آشنایی بیشتر با مبانی نظری و روانشناختانه خصوصن در این مقوله حضور دکتر محمد صنعتی و مقالاتی که از اوایل دهه شصت شروع به نوشتن میکند، حائز اهمیت است- ارتباطشان با «بوف کور» از نوع تراگونگی است و اگر بینامتنیتی هم دارند بینامتنیت ضمنی است.
به گمانم بسیاری از نویسندگان پس از هدایت، تاثیرات ملموسی از روایات سینماتیک دارند.
- بله همانطور که گفتم نویسندگان دورهی سوم از جمله عباس معروفی نازنین، علاوه بر شناخت درست نسبت به «بوف کور» با مقولهی سینما و وارد کردن ریتم از آن در داستان که میراث بیژن نجدی است، آثاری را خلق کردند که در مجموع و با فاکتور گرفتن آثار هدایت و نجدی آثار درخشانتری نسبت به دو دورهی پیش از خود است.
پس برگردیم به عباس معروفی و همین شاخصهها را دستکم در یکی از آثار معروفی به انتخاب خودت بررسی کنیم.
- مهدی شکری: به گمانم مشهورترین – دقت کنید عرض کردم مشهورترین و نه بهترین – اثر او یعنی «سمفونی مردگان» انتخابی به جا باشد. ما در «سمفونی مردگان» با چهار موومان روبه رو هستیم. البته با در نظر گرفتن بخش دوم موومان اول در پایان.
* مهدی شکری؛ شاعر و منتقد ادبی