Advertisement

Select Page

هانا آرنت و مسئله سازی انقلاب

 

 

سعید جهانپولاد

یک مرور اجمالی بر کتاب درباره انقلاب از هانا آرنت

تالیف: سعیدجهانپولاد

 

 

 

 

 

 

هانا آرنت

در نظام‌های دیکتاتوری، پانزده دقیقه پیش از انقلاب همه چیز به نظر عادی می‌رسد

«هانا آرنت»

   

معرفی کوتاه فیلسوف

هانا آرِنْت، فیلسوف و تاریخ‌نگار آلمانی – آمریکایی بود. هانا آرنت، از مهم‌ترین اندیشمندانی بود که آرا و افکارش تأثیری ژرف در سدهٔ بیستم میلادی بر جای گذاشت. او سال‌ها در دانشگاه‌های ایالات متحده در رشتهٔ تئوری سیاسی تدریس کرد و از چندین کشور، ده‌ها دکترای افتخاری گرفت، و نیز برنده جایزهٔ آلمانی‌زبان لِسینگ و فروید شد.

 

■ درباره انقلاب و مسئله سازی آن

 هانا آرنت در کتاب خود درباره انقلاب، انقلاب را تلاشی برای تغییر شکل بنیادی قلمرو عمومی توصیف می‌کند، ‌این نشان‌دهنده روح واقعی سیاست است، به عنوان یک شروع جدید – پایه و اساس چیزی جدید‌. به عقیده آرنت، هدف واقعی یک انقلاب ظهور یک قلمرو عمومی آزاد است، جایی که آزادی برای همه تضمین می شود. با این حال، آرنت بر‌‌اساس تحلیل خود از انقلاب‌های گذشته (از اوایل دوره مدرن تا اواسط قرن بیستم) به این نتیجه می‌رسد که هیچ یک از آنها نمی‌توانستند به آن هدف دست یابند‌. آرنت ‌از مفهوم قلمرو عمومی و اهمیت آن برای فعالیت سیاسی، تعریف دوگانه‌ای ارائه می‌دهد. اولاً، قلمرو عمومی یک فضای بینا ذهنی است‌، قلمرو عمومی آرنت مکانی مشترک برای همه است. همیشه زمانی که افراد نقش‌آفرین و مذاکره‌کننده با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کنند ‌در آنجا ظاهر می‌شود. ظاهرشدن طبق تعریف آرنت، عبارت است از آشکار شدن خود، موقعیت خود نسبت به نظم جهان مشترک و از این رو ارائه خود و ذات در پیوند و تلاقی با دیگری و دیگران. با این حال، هانا آرنت بین قلمرو خصوصی و عمومی تمایز قائل می شود. این عنصر بسیار مهمی از نظریه سیاسی آرنت است زیرا او به وضوح سیاست را از سایر حوزه‌های فعالیت انسانی جدا می‌کند. بر خلاف حوزه خصوصی، قلمرو عمومی متکثر است، یعنی دارای تعداد زیادی دیدگاه‌های مختلف و حتی متناقض. ‌این کثرت و تنوع واقعیتی را ایجاد می‌کند که اساساً توسط «طبیعت مشترک یا جمعی‌» همه مردمی که آن را تشکیل می‌دهند تضمین نمی‌شود، بلکه با این واقعیت که با وجود تفاوت‌های موقعیت و تنوع دیدگاه‌های ناشی از آن، همه همیشه به یک موضوع توجه دارند. اگر دیگر نمی‌توان یکسانی ابژه را تشخیص داد، هیچ ماهیت مشترک انسانی ‌در میان انسان‌ها ‌یا حداقل همسویی غیرطبیعی جامعه توده‌ای، نمی‌تواند از نابودی جهان مشترک آنان ‌جلوگیری کند‌، فقط قلمرو عمومی می‌‌تواند تضمین کند که زندگی خصوصی به تنهایی امکان تحقق دارد یا نه‌. ماهیت امر خصوصی، غیبت دیگران است: «تا آنجا که به آنها مربوط می‌شود، انسان خصوصی ظاهر نمی‌شود و بنابراین انگار وجود نداشته است». ‌انسان در زندگی خصوصی طوری رفتار می‌کند که گویی هیچ شخص دیگری وجود نداشته است، اعمال او در قلمرو خصوصی برای زندگی عمومی اهمیتی ندارد، به کسی جز آن شخص مربوط نمی‌شود. در عین حال، زندگی خصوصی یک قلمرو خصوصی ایجاد می‌کند که وجود آن خود شرط امکان نشان دادن ارزش خود در عرصه عمومی است.

قلمرو عمومی و خصوصی مکمل یکدیگر هستند و اجزای جدایی ناپذیر یک کل ارگانیک هستند. فقدان یکی از آنها ناراحت کننده است و بر کیفیت و محتوای زندگی انسان به طور کلی تأثیر منفی می گذارد‌. چنین ضرورتی کنش و گفتار فضایی بین مشارکت کنندگان ایجاد می‌کند که تقریباً در هر زمان و هر مکان می‌تواند جای مناسبش را بیابد. این فضای ظاهری به معنای وسیع کلمه‌، فضایی‌ست که در آن من برای دیگری ظاهر می‌شوم همانطور که دیگری برای من خود را آشکار می کند‌. جایی که انسان‌ها نه تنها مانند سایر موجودات زنده یا بی‌جان حضور‌ دارند، بلکه ظاهر خود را به صراحت اعلام می‌کنند. حوزه عمومی در واقع طبق نظر آرنت جایی است که مردم نظرات خود را آشکارا بیان می‌کنند و انتظار شنیده شدن توسط دیگران را دارند. این قلمرو هر جا که چندین نفر جمع شوند به‌طور خودکار ظاهر نمی‌شود،  نه فقط به این دلیل که آنها موجوداتی هستند که قادر به کنش و گفتگو هستند. برعکس، حتی در جایی که اتفاق می‌افتد که اکثریت ترجیح می‌دهند خارج از قلمرو خود باقی بمانند.  قلمرو عمومی فضایی است که در آن اراده تجلی می‌یابد، اقتدار ظهور می‌کند و قضاوت و ‌کنش‌ها ممکن می‌شود‌، زیرا چنین اعمالی خود امکان بروز تنوع انسانی را فراهم می‌آورد‌. در یک زمان گرد هم می‌آیند و از هم جدا می شوند. ما می‌توانیم قلمرو عمومی را با بازی شطرنج مقایسه کنیم، زیرا یک شطرنج‌باز از طریق تخته به شریک یا رقیب ‌خود متصل شود، که آنها را به‌عنوان بخشی از دنیای خودشان به طور همزمان از هم جدا می‌کند.

آرنت در اثر خود در مورد انقلاب ادعا می‌کند که انسانی که احساس آزادی نمی‌کند نمی‌تواند شاد باشد. این رنج و ناراحتی انسان‌ها را به مبارزه برای رهایی خود ترغیب می‌کند. بنابراین، پیش نیازهای یک انقلاب در میل افراد غیر آزاد به آزادی نهفته است. به عبارت دیگر، انقلاب را می توان به عنوان واکنش بخشی از مردم به عدم و فقدان آزادی درک شده اشان تعریف کرد. به نظر آرنت، این آزادی را نه تنها باید به عنوان آزادی از فقر و خشونت فیزیکی، بلکه به عنوان آزادی ‌کنش و عمل ‌در حوزه‌ی سیاسی، یعنی آزادی عمومی، تعبیر کرد. هدف اصلی شورشیان تخریب فضای سیاسی قدیمی نیست، بلکه تغییر آن است تا هر فرد از آزادی، برابری و عدم وجود ظلم و استبداد مطمئن شود اما این سوال مطرح می شود که آیا انقلاب‌ها می‌توانند به اهداف خود برسند و فضایی از آزادی مردم را در چشم انداز بلندمدت تضمین کنند؟ آرنت به این نتیجه اسفناک می‌رسد که هیچ یک از انقلاب ها در رسیدن به هدف اصلی خود، یعنی ایجاد قلمروهای عمومی ابتدایی‌، دائمی و آزاد و رایگان‌ با دسترسی کامل برای هر شهروند کشور، موفق نبودند. یک انقلاب با استقرار مقامات قدرت مرکزی به پایان خودش می‌رسد. افراد فعال در جمهوری، نمایندگان مردم هستند، اما نه خود مردم و این گسست نتیجه هر انقلابی را در همان ابتدا به پایان می‌رساند. هانا آرنت درباره آزادی و رهایی و نسبتش با خشونت باور دارد که آزادی با خشونت همراه است. خشونت ممکن است وسیله‌ای برای رسیدن به رهایی و آزادی باشد ‌و در واقع  رسیدن به پایان وضعیت شورش ‌«در حالی که پایان انقلاب پایه و اساس آزادی است» انقلاب، درست مانند جنگ، ارتباط تنگاتنگی با خشونت دارد و آن‌ها را از همه پدیده‌های سیاسی متمایز می‌کند. «یکی از دلایلی که جنگ‌ها به آسانی به انقلاب تبدیل شده‌اند و انقلاب‌ها تمایل به راه‌اندازی جنگ دارند، این است که خشونت نوعی وجه مشترک آنهاست». از خشونت می‌توان برای ایجاد نهادهای سیاسی جدید و اصلاح بدنه‌های فاسد بهره برد‌، اما نقش بنیادی خشونت ‌در تأملات آرنت نشان‌دهنده تناقضی اندیشه‌های او نیست. آرنت معتقد است خشونت غیرسیاسی است‌، ‌این نکته در درک آرای ‌آرنت از خشونت توسط آنابل هرتزوگ بررسی شده است.

آنابل هرتزوگ استدلال می‌کند که خشونت بنیادی در سازمان‌ها غیرسیاسی است در حالی که سیاست واقعی تنها می‌تواند در جایی آغاز شود که خشونت پایان می یابد. می توان با استفاده از خشونت علیه چیزی غیرقابل توجیه ‌واکنش نشان داد‌، اما چنین اقداماتی سیاسی نخواهد بود زیرا سیاست واقعی نیاز به اقدام و گفتگو مشترک با هم دارد. چیز دیگر این است که این خشونت را می‌توان در حالی که اشکال کاملاً مسالمت آمیز دارد به حداقل رساند نافرمانی مدنی از قوانین، حاکمان و نهادها، امتناع از حمایت و رضایت خارجی‌ اما حتی چنین خشونت حداقلی مانند نافرمانی مدنی، که برای از بین بردن قدرت قدیمی مورد نیاز است، اجماع گروهی را افزایش می‌دهد و هماهنگی در‌‌‌عمل و کنش را نشان می‌دهد. هرتزوگ در بسط و گسترش دیدگاه آرنتی از خشونت و اعمال قدرت برای رسیدن به آزادی باور دارد. «به همین صورت این اجماع برای پایه گذاری قدرت جدید ضروری است، زیرا قدرت توانایی عمل و کنش هماهنگ را در خود نهفته دارد و تنها در گروهی از افراد واجد چنین شرایط در اختیار داشتن‌اش را دارا می باشند».

آرنت نیز چنین اعتقادی دارد که «قدرت با توانایی انسان مطابقت دارد نه فقط برای کنش‌مندی ایجاد هماهنگی‌.  قدرت هرگز متعلق به یک فرد نبوده و نیست  بلکه به یک گروه و حوزه جمعی و عمومی تعلق دارد و فقط تا زمانی که گروه یا جمع با هم بمانند پایدار خواهد ماند». عامل تعیین کننده در اینجا میزان ضعف دولت فعلی است. آرنت معتقد است که هر انقلاب پیامد فروپاشی قدرت در دولت مرکزی است وقتی دولت قدرت کافی نداشته باشد، وقتی قدرتش از بین برود، انقلاب امکان تحقق می‌یابد. آرنت معتقد است «اما تجزیه [قدرت] اغلب تنها در رویارویی مستقیم آشکار می‌شود و حتی پس از آن، زمانی که قدرت از پیش در خیابان تکثیر شده ‌به گروهی از انسان‌های آماده برای چنین احتمالی نیاز است تا مسئولیت این قدرت ‌را بر عهده بگیرند». انقلاب یک نقطه میانی است، لحظه گذار از قلمرو عمومی قدیم به قلمرو عمومی جدید، نقطه‌ای بین گذشته و آینده‌، قلمرو عمومی قدیمی را ویران می کند و قلمرو جدیدی را پایه گذاری می‌کند با این حال، این لحظه گذار مشکل ساز است، زیرا غیرممکن است که یک چیز قدیمی را از بین ببرید و یک چیز جدید را همزمان ایجاد کنید. بنابراین، انقلاب کل قلمرو عمومی را از بین نمی‌برد تنها وحدت آن را در دولت از بین می‌برد. هیچ لحظه‌ای در زمان و تاریخ جدید وجود ندارد که  به هیچ وجه قلمرو عمومی وجود نداشته باشد، زیرا انقلاب برای تحقق خود به آن نیاز دارد. قلمرو عمومی، که در آن انقلاب رخ می‌دهد، به شکل شوراها (شورای کارگری در کارخانه‌ها، شوراهای سربازان در ارتش و … جلسات اجتماعات شهری و روستایی و غیره‌) به وجود می‌آید. آرنت این جلسات محلی را فضاهای آزادی برای مردم توصیف می‌کند، ‌او تأکید می‌کند که شوراها (یا اشکال مشابه اتحادیه) در طول انقلاب‌های فرانسه، روسیه و مجارستان ظاهر شدند. آنها خلاء این میانه را پس از انحلال و سقوط رژیم‌های قدیمی و قلمروهای عمومی قدیمی پر کردند. آن‌ها برای مدتی تنها مراکز قدرت در اقیانوس پر تلاطم و هرج و‌مرج‌گونه باقی ماندند. شوراها به هرج و مرج نوظهور نظم بخشیدند، اما در عین حال، تابع هیچ نمونه بالاتری نبودند.

این «جمهوری‌های ابتدایی» و شوراها برای آرنت تنها فضایی هستند که همه می‌توانند به معنای مثبت در آنجا آزاد باشند، ‌اینجا باید تأکید کرد که آرنت مرزی آشکار بین آزادی و رهایی ترسیم می کند. آرنت رهایی را به دو صورت درک می کند: رهایی از یوغ ضرورت و آزادی از استبداد و اما  «فقر» ‌به تنهایی سد راه عمل آزاد در فضای عمومی می‌شود. ‌از نظر آرنت، این نه تنها به معنای نیاز مادی است، بلکه یک حالت انقیادی است، یک حالت فقدانِ یک قابلیت ذهنی.  فقر مطلق باعث می‌شود مردم تمام وقت خود را صرف امرار معاش کنند و فرصت حضور فعال در فضای عمومی را از آنها سلب کند. فقرا آنقدر تحت فشار نیازهای فیزیکی بدن خود قرار دارند که به نظر می‌رسد از نظر آرنت فاقد هرگونه ظرفیت سیاسی هستند‌. امید رهایی از فقر، توده‌ها را به مشارکت در انقلاب و سرنگونی نظام و رژیم کهنه و فاسد ‌سوق می‌دهد. اما سرنگونی نظام و رژیم  قدیمی تنها به توانایی برقراری آزادی منجر می‌شود زیرا مشکلات اجتماعی را حل نمی‌کند. به گفته آرنت، در اینجاست که چرا بسیاری از انقلاب‌ها به ویژه انقلاب فرانسه، در رسیدن به هدف خود ناکام ماند. هدف یک انقلاب جایگزین می‌شود: خوشبختی، رفاه مادی مردم به جای آزادی، هدف انقلاب می شود. اما از نظر آرنت، آزادی تنها معنای سیاست است. تلاش برای رسیدن به اهداف مادی از طریق سیاست و تفکر ابزاری نه می‌تواند مشکلات اجتماعی را حل کند و نه فقر را از بین ببرد. علاوه بر این، به گفته آرنت، «هیچ انقلابی هرگز «مسئله اجتماعی» را حل نکرده و انسان‌ها را از مخمصه نیاز رها نکرده است. این کار را نمی‌توان انجام داد، نه تنها به این دلیل که حل مشکلات اجتماعی با ابزارهای سیاسی غیرممکن است. حتی اگر مردم بتوانند در نتیجه انقلاب به ثروت مادی دست یابند، به مشارکت آنها در زندگی سیاسی منجر نشده است. اوقات فراغت مردم صرف هر چیز دیگری می‌شد، اما نه برای عمل در عرصه عمومی. بنابراین رهایی از نیازهای مادی – مثلاً از نیاز به امرار معاش – پیش نیاز مهمی است زیرا می‌تواند فراغت و اوقات فراغتی برای کسب آزادی بیشتر بدهد، اما رهایی از نیاز نباید هدف انقلاب باشد. از نظر آرنت نه رهایی از ظلم و نه کسب حقوق شهروندی آزادی به معنای وسیع آن است.  انقلاب می‌تواند غل و زنجیر خود را کنار بگذارد، اما باید به مردم مکانی برای آزادی، اتاق عمومی نیز بدهد. بنابراین، یک انقلاب موفق باید با دو کار مقابله کند: یکی سلبی، یعنی آزادسازی مردم و دیگری ایجابی‌ یعنی به آنها آزادی و فضای تحقق آن را بدهد.

  

 

منابع

-ARENDT, Hannah. Über die Revolution. München: Piper, 1965.

 

-On violence. New York: Harcourt, Brace and World, 1970.

 

-What is authority? Between past and future. New York: Penguin Books, 1977. p. 91-141.

 

-The Life of the Mind. New York: Harcourt Brace Jovanovich, 1978.

 

-On revolution. New York: Penguin Books, 1990.

 

-The human condition. Chicago: The University of Chicago Press, 1998.

 

-The Promise of Politics. New York: Schocken Books, 2004

 

-BÄCKER, Roman. The Collapse of Communism and Theoretical Models. In: KRYGIER, Martin (Ed.). Marxism and Communism: Posthumous Reflection on Politics, Society and Law. Amsterdam, Atlanta: Rodopi, 1994. p. 111-120.

 

-BENHABIB, Seyla. The reluctant modernism of Hannah Arendt. Thousand Oaks, London, New Delhi: Sage Publications. 1996.

 

-BENSTEAD, Lindsay; LUST, Ellen; MALOUCHE, Dhafer; WICHMANN, Jakob. Tunisian elections bring hope in uncertain times. In: Washington Post, 2014, 27 Oct. Available at https://www. washingtonpost.com/blogs/monkey-cage/wp/2014/10/27/tunisianelections- bring-hope-in-uncertain-times/>. Access: Sept. 01, 2016.

 

-BERNSTEIN, Richard. Rethinking the social and the political. In: Philosophical Profiles: Essays in a Pragmatic Mode. Cambridge, MA: Polity Press, 1986. 238-259.

 

-CHOMSKY, Noam. The Legitimacy of Violence as a Political Act? Noam Chomsky debates with Hannah Arendt, Susan Sontag, et al. (1967). Available in: https://chomsky.info/19671215>. Access: Sept. 01, 2016.

 

-DAS RECHT AUF REVOLUTION. Gespräch zwischen Prof. Dr. Carlo Schmid und der Philosophin Hannah Arendt (1965). Available in: http://www.hannaharendt.net/index.php/han/article/ view/296>. Access: Nov. 20, 2017.

 

-FINLAY, Christopher J. Hannah Arendt’s critique of violence. Thesis Eleven, v. 97, p. 26-45, 2009.

 

-HERZOG, Annabel. The concept of violence in the work of Hannah Arendt. Continental Philosophy Review, 1-15, 2016.

 

-HUTTER, Roman. Revolution und Legitimation: Die politische Instrumentalisierung des Umbruchs 1989 durch die Postkommunisten in Rumänien. Berlin: Frank and Timme, 2015.

 

-KIM, Man Kwon. Rethinking Arendt’s Constitutional Thought on Violence and the Social Question. Teoria politica, Annali 3, p. 395-404, 2013.

 

توضیح بخشی از این تحلیل از مقاله تحت عنوان هانا آرنت ، انقلاب و پراکسیس اخذ شده است

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights