لیلا صادقی در گفتوگو با شهرگان:«پژوهشگران ما شبیه رابینسون کروزو هستند»
همیشه وقتی دربارهی نقد ادبی بحث میشود، عدهای میگویند که این نظریات غربی هستند. اما غرب کیست؟ تمام کشورهای دنیا به غیر از ایران، گویا غرب نامیده میشوند.
♦ شهرگان: به تازگی کتابی تحت عنوان «کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه» (نظریه ادبی با رویکرد زبانشناختی) نوشتهی لیلا صادقی از سوی نشر نقش جهان (خوارزمی) منتشر شده است. لیلا صادقی، نویسنده، مترجم، شاعر و پژوهشگر نامآشنای ایرانی است که به خصوص در حوزهی زبان شناسی، داستان و رویکردهای متفاوت زبان در ادبیات داستانی ایرانی آثار زیادی را منتشر کرده است. لیلا صادقی را می توان یکی از محققان جدی و برجسته در حوزهی آثار زبان فارسی دانست، وبسایت او همچنین با فراخوانهای مختلف در حوزهی نقد و پژوهش داستان و شعر یکی از سایتهای پر ببینده است که نشان دهندهی رویکردهای جدی لیلا صادقی به مباحث کلی نقد و ادبیات است. باید گفت که حضور این چنین افرادی به ویژه در حوزهی نقد و پژوهش که با مشکلات و معضلات زیادی مواجه است، میتواند حضوری ارزشمند و تاثیرگذار تلقی شود و شاعران و پژوهشگران جوان را به نقد و بررسی جدی در حوزهی ادبیات فارسی تشویق کند. گفتگوی زیر با لیلا صادقی و در مورد آثار پژوهشی و کار جدیدش با عنوان کارکرد گفتمانی سکوت در داستان کوتاه است.
«آزاده دواچی»
- آزاده دواچی: خانم صادقی به تازگی کتابی از شما در حوزهی زبان شناسی منتشر شده است که کاری پژوهشی است، اگر میشود بیشتر در مورد این کار توضیح دهید که محور اصلی پژوهشی در این کتاب و یا به عبارت دیگر تئوریهای مطرح شده در کتاب بر چه اساسی است، در واقع اگر ممکن است یک شمای کلی از این کتاب پژوهشی بدهید.
لیلا صادقی: این کتاب ماحصل پژوهشی است که در زمینهی سکوت از دیدگاه زبانشناسی انجام شده و در هفت فصل، حاوی مطالبی در حوزههای مختلف زبانشناسی اجتماعی، ادبی و غیره دربارهی سکوت است. به طور کل، سکوت به معنای غیاب هرگونه عنصر زبانی در گفتار و همچنین در نوشتار است که با نبود خود به صورتی متناقض حضوری نشاندار و معنادار ایجاد می کند و این سکوت وقتی معنادار است که یک فقدان یا جای خالی در یک بافت گفتمانی به مدلولی دلالت کند که پیوسته به تعویق می افتد. از آنجایی که قلمروی ادبیات، قلمروی بازی دالها و مدلولهاست و نقش خواننده برای لذت بردن از اثر ادبی معمولن با یافتن مدلولهای مختلف به منظور تفسیر اثر تعریف میشود، سکوت نقش مهمی در ایجاد لذت در اثر ادبی دارد. و البته نباید فراموش کرد که سکوت با خاموشی فرق دارد. برخی به محض دیدن عنوان سکوت، گمان بر حذف شدن، سانسور شدن و نگفتن میکنند، اما سکوت یک نگفتن دلالتمند است که در متن به دلیل وجود ردهای دلالتی، قابل بازیافت است و این خواننده است که بخشهای نگفته و دلالتمند را در متن بازیافت میکند.
فصل اول کتاب، به مطالعاتی که پیشتر دربارهی سکوت در عرصههای مختلف اجتماعی، سیاسی و ادبی انجام شده، اشاره میکند. بیشتر پژوهشهای انجام شده دربارهی سکوت، در گفتار و گفتمان شفاهی بوده است که از آن جمله میتوان به پژوهش افرادی چون جاورسکی اشاره کرد که بنا به گفتهی او، سکوت یک منبع ارتباطی است که ابراز آن ورای غیاب زبان است. به باور او، برای برقراری ارتباط دو امکان وجود دارد: گفتار و یا سکوت. این به روانشناسی افراد و روحیه آنان مرتبط است که برای منتقل کردن پیام خود ترجیح بدهند مستقیماً سخن خود را بیان کنند و یا بهواسطهی سکوت خود معنای مورد نظر را به مخاطب انتقال دهند. در مطالعات اجتماعی، سکوت معادل عدم پاسخگویی در مکالمات مورد توجه قرار میگیرد، در مطالعات روانشناسی معادل مکث و درنگ و در مطالعات زبانشناختی معادل صفر یا غیاب. به طور کل، مفهوم سکوت مفهومی نسبتن جدید تلقی میشود که در ایران به غیر از کتاب «نشانهشناسی سکوت»، اثر رضاییراد سابقه دیگری برای آن ندیدهام، اما این کتاب هم بیشتر به گفتمان سیاسی سکوت میپردازد. از دیگر افرادی که به مطالعهی سکوت پرداختهاند، میتوان به توماس برونو اشاره کرد که در آثار خود به نامهای «سکوتهای ارتباطی: صورتها و کارکردهای آن» (۱۹۷۳)، «سکوتهای ارتباطی در شرق و غرب» (۱۹۸۸) سکوت را از دیدگاه زبانشناسی اجتماعی مورد بررسی قرار میدهد و سه کارکرد روانشناختی، تعاملی و اجتماعی فرهنگی برای آن قائل میشود و در آثار دیگری به نامهای “«کارکردهای سکوتهای ارتباطی» (۲۰۰۷) و «سکوت، سکوتها و سکوتکردنها» (۲۰۰۹)، به بررسی سکوت تعاملی میپردازد. از دیگر افراد نامآشنای این حوزه، میتوان به زبانشناسی مشهوری به نام دبورا تانن اشاره کرد که او در مقالهی خود به نام «سکوت: هر چیزی مگر» (۱۹۸۵)، بر این باور است که سکوت هر چیزی مگر هیچ است. او به بررسی سکوت اجتماعی میپردازد و بر این عقیده است که کارکرد سکوت به عنوان گفتار غیرمستقیم بر اساس بافت میتواند معنادار باشد. یکی از مهمترین مطالعات، از سوی زبانشناس دیگری به نام دنیس کورزون مطرح میشود که او در کتاب جامع خود به نام «گفتمان سکوت» (۱۹۹۷)، سکوت را به عنوان پدیدهای در تعامل اجتماعی میان افراد دخیل در یک مکالمه مطرح میکند. به نظر او، مشارکت افراد در مکالمه میتواند فعال یا غیرفعال باشد و او در آثار خود به بررسی انواع سکوت در مکالمات اجتماعی میپردازد و میان سکوتی که هدفمند است و خاموشی که غیر هدفمند است، تفاوت قائل میشود و در نهایت سکوت را به چهار دستهی مکالمهای، متنی، درونمایهای و موقعیتی تقسیم میکند. توماس هاکین بر سکوت متنی متمرکز میشود و آن را «حذف تکههایی از اطلاعات» مرتبط با موضوع مورد نظر تلقی میکند. او، پنج نوع سکوت بهکار رفته در متن برمیشمرد که از آن جملهاند؛ سکوت کنشی، متنی، پیشانگارهای، ماهرانه و محتاطانه. همچنین از دیگر مطالعات انجام شده در زمینهی سکوت ارتباطی میتوان به مقالهی میشل افرات (۲۰۰۸) به نام «کارکرد سکوت» اشاره کرد که او، سکوت و گفتار را در دو کارکرد تعاملی متفاوت بررسی میکند. او سکوت مورد مطالعه خود را «سکوت بلیغ» می نامد تا آن را از مکث، خاموشی و غیره جدا کند و با توجه به شش نقش ارتباطی یاکوبسن، شش نقش ارتباطی برای سکوت قائل می شود. اما آنچه که تقسیمبندی ششگانهی من قرار است به مطالعهی سکوت بیفزاید، برخی ملهم از این تقسیمبندیها و برخی یافتههایی است که از خلال متون ادبیات داستانی به دست آمده و سعی کردهام تقسیمبندی و تعریف جامعی از سکوت گفتمانی در متون ادبی و کارکرد آنها ارائه دهم. در این کتاب، سکوتهای مختلف ساختاری، معنایی و کاربردی بر سه محور جانشینی، همنشینی و برهمکنش قرارداده شدهاند و شش نوع سکوت ماحصل این تعامل محورها و درونمایههای مختلف است. هر یک از این انواع سکوت، بهشکلی قادر به ایجاد تأخیر معنایی و فعال کردن نقش خواننده هستند. به عنوان مثال؛ در داستانهای هوشنگ گلشیری، سکوت ساختاری نقش اساسی در تعلیق معنایی دارد و او با حذفهای صورتهای زبانی، خواننده را به بازسازی متن دعوت میکند. اما گلی ترقی در داستانهایش بیشتر از سکوت معنایی، آن هم از نوع استعاری استفاده میکند و به ندرت سکوت ساختاری در کار او دیده میشود که این باعث تفاوت و تمایز سبکی میان گلشیری و ترقی میشود. بدینگونه، سکوت گفتمانی مورد تعریف من، میتواند در سبکشناسی مورد استفاده واقع شود.
در فصل سوم این کتاب، گفتمان سکوت معرفی میشود و در فصل چهارم، دیدگاه خودم را نسبت به تقسیمبندی و کارکرد سکوت در خوانش متون ادبی ارائه میدهم و برای ملموس شدن آنچه که در این فصل گفته میشود، در فصلهای بعدی، به صورت عملی این نظریه بر پنج داستان مورد مطالعه قرار میگیرد. سعی کردهام که پنج داستان از پنج نویسندهی متفاوت انتخاب کنم، تا سبکهای متفاوت و انواع کارکرد سکوت برای تحلیل داستان، مشخص شوند. در واقع، در این فصل نشان دادهام که چطور بهواسطهی سکوت یا نگفتن، انواع مختلفی از سبکهای داستانی بهوجود میآیند و چگونه براساس سکوت میتوان خوانش متفاوتی از داستان ارائه داد. در فصل هفتم نتیجهگیری کلی ارائه میشود و پیشنهادهایی که برای مطالعات آتی در این حوزه ممکن هستند.
- حوزهی اصلی شما زبانشناسی با رویکرد تخصصی در ادبیات فارسی است، چه قدر پژوهش، نقد و نظر در این حوزه را جدی میبینید؟ آیا پژوهشگرانی هستند که به طور جدی به تمرکز میان رویکردهای زبانشناختی و ادبیات فارسی پرداخته باشند و چه قدر این پژوهشها در این حوزه توانستهاند بر شکلگیری نظریههای ادبی در زبان فارسی تاثیر بگذارند؟
درحقیقت، پژوهش دربارهی ادبیات فارسی با دیدگاههای زبانشناسی و نشانهشناسی عمر چندانی در ایران ندارد، درصورتی که در غرب رشتهای جا افتاده و کاربردی است. در ایران به تازگی مقالات بسیاری دربارهی ادبیات فارسی با این نگاه نوشته شده، که بسیاری از آن مقالات در مجلاتی چون جستارهای زبانی، نقد ادبی و غیره منتشر میشوند. برخی از این مقالات، صرفن کاربرد یک نظریه را در تحلیل متن محک میزنند و برخی سعی در خوانش و تحلیل متون ادبی با استفاده از این نظریات یا نظریات تلفیقی و بینارشتهای داشتهاند. برخی از مطالعات هم به رهیافتهای جدید و نظریات جدیدی رسیدهاند که این روزنهی امیدی است برای شکوفایی این نوع نگاه به ادبیات.
به هرحال این نگاه، یک نگاه جوان و تازه است که راه درازی پیش رو دارد، اما معضلاتی هم به چشم میخورد، که از آن جمله میتوان به ابزاری نگاه کردن به ادبیات اشاره کرد. درواقع این نظریات هستند که ابزار تحلیل متون ادبی باید تلقی شوند، اما برخی از این پژوهشگران، ادبیات را ابزاری برای نشان دادن کارکرد نظریه دیدهاند و علت این نوع نگاه، عملکرد دانشگاهها و اساتیدی است که با ادبیات انس ندارند و ادبیات را به دادهی مطالعاتی خود تبدیل کردهاند و چنین نگاهی را ترویج دادهاند. بهطورکل، جای امید است که رویکردهای زبانشناختی نسبت به ادبیات، به مرور پختهتر و کاربردیتر شود که البته لازمهاش این است که رشتهی ادبیات در دانشگاه کمی از فضای عهد عتیق و پوسیدهی خود بیرون آید و نگاههای زبانشناختی و نشانهشناختی در این رشته رواج پیدا کنند، چرا که ادبیات با زبان خود را بیان میکند و برای مطالعهی ادبیات، چارهای نیست مگر استفاده از رویکردهای مربوط به مطالعهی زبانی که جهان متن را میسازد. آشنایی دانشجویان ادبیات با رویکردهای زبانشناسی میتواند به کاربردیتر کردن مطالعات زبانشناختی در ادبیات کمک کند، چراکه زبانشناسی حوزههای گستردهای را در برمیگیرد که از آن جمله آواشناسی، نحو، صرف، گویش و غیره است و بسیاری از زبانشناسان آشنایی چندانی با ادبیات ندارند. به ندرت میتوان زبانشناسانی همچون فرزان سجودی، حمیدرضا شعیری و غیره را یافت که گرایش به مطالعهی ادبی دارند و مقالات و کتابهایی در این زمینه منتشر کردهاند. مشکل اساسی اینجاست که به دلیل نظام بستهی دانشگاهی که با توجه به تخصص استادان دارای کرسی قدرت در آن دانشگاه تعریف میشود، ادبیات معمولن در دانشگاهها خارج از مطالعات زبانی قرار میگیرد و یا اگر هم تمایل به پژوهش ادبی وجود داشته باشد، ادبیات صرفن به عنوان دادهی مطالعاتی در نظر گرفته میشود، مثلن برای یافتن ساختارهای زبانی مختلف در حوزهی نحو یا صرف و غیره و نه به عنوان هدفی برای شناخت تولیدات ادبی و فرهنگی. به نظرم تنها راه چاره، ایجاد پیوند میان دو رشتهی ادبیات و زبانشناسی است که در آن گرایشی به نام زبانشناسی ادبی مطرح شود، چراکه هماکنون نیز بسیاری از دانشجویان ادبیات در پایاننامههای خود از رویکردهای زبانشناختی استفاده میکنند، اما بدون اینکه این درسها را گذرانده باشند و بهتر آن است که همه چیز تجربی و خودآموخته نباشد، تا درصد خطا در آن کاهش پیدا کند.
- فکر میکنید چه قدر پژوهشهای شما در این کتاب که عموماً برمبنای زبان شناسی است، توانسته بر محور نقد ادبی و زبانشناختی در زبان فارسی یاری برساند و آیا کتاب را کاری جدی در این مسیر میبینید؟
همانطور که اشاره کردم، زبانشناسی گرایشهای مختلفی دارد، از جمله زبانشناسی اجتماعی، روانشناسی زبان، فلسفهی زبان، تحلیل گفتمان، زبانشناسی شناختی و نشانهشناسی و زبانشناسی ادبی و غیره. گمان نمیکنم هیچ رشتهای به اندازهی زبانشناسی بتواند به مطالعهی متون ادبی کمک کند، چرا که متون ادبی بهواسطهی نظام ارتباطی زبان شکل میگیرد، برخلاف بسیاری از هنرهای دیگر مانند موسیقی و سینما و غیره که نظامهای ارتباطی تصویری نیز در آن دخیل هستند. اما نباید فراموش کرد که امروزه حوزهی زبانشناسی بسیار گستردهتر شده است و به مطالعهی همهی نظامهای نشانهای و شناختی میپردازد، نظامهایی که به حضور انسان وابستهاند و یک پای آن حضور فرهنگی و اجتماعی انسان و پای دیگرش در مطالعات ذهن و شناخت انسان است. پس چه ابزاری علمیتر و کارآمدتر از ابزارهای زبانشناسی برای بررسی متون ادبی مناسب است. ناگفته نماند که وقتی ابزارهای زبانشناسی شناختی برای بررسی متون ادبی مورد استفاده قرارمیگیرند، رشتهای بهنام شعرشناسی شناختی شکل میگیرد و میبینیم در دنیا زبانشناسی آنقدر وسیع شده است که گرایشهای مختلفی دارد، اما در ایران استادان دانشگاه هنوز سر این مسئله چانه میزنند که زبانشناسی فقط در حوزهی آوا، صرف و نحو و از این دست مسائل باید استفاده شود. البته استادانی که خودشان اینها را بلدند و میخواهند زبانشناسی را در حوزهای که خود به آن واقف هستند، محدود کنند.
به طور کل باید بگویم که ما در ابتدای راه هستیم و امید است که در آینده، البته نه صرفن با تلاشهای فردی، بلکه با حمایتهای فرهنگی دانشگاهها و موسسههای مربوطه و با دغدغههای فرهنگی و نه سودهای شخصی، این نوع مطالعات جدیتر گرفته شود. هرچند در طول تاریخ ایران، بیشتر فعالیتهای فرهنگی و ادبی فارغ از ایدئولوژی، تحت حمایت نبودهاند و افرادی چون دهخدا به دلیل علایق شخصی فرهنگی همچون فرهنگ دهخدا را نوشتهاند که در خارج از ایران این نوع فرهنگها معمولن از سوی موسسهها و بهواسطهی گروهی از محققان نوشته میشود. به نظر میرسد که در ایران دهخداوار زندگی کردن، پیشهی مورد ستایشی است که صرفن یک ستایش بههمراه دارد و انتظاری که همه چنین باشند. امیدوارم برنامهریزان جامعهی ما به زودی ارزش و اهمیت فعالیتهای فرهنگی و ایجاد زیرساختهای به راستی فرهنگی در جامعه را بدانند و برای آن برنامهریزی کنند تا نیروهای مؤثر هدر نروند و همیشه چشممان به دهان غرب باز نماند. چراکه علت پیشرفتهای غربی در زمینهی مسائل فرهنگی مانند هر مسئلهی دیگری، همان بنیانهای اجتماعی فرهنگی قدرتمندی است که فارغ از سیاست و ایدئولوژی، مسائل فرهنگی را پشتیبانی میکند. در جامعهی ما همه چیز تحت تأثیر سیاست است، سیاستهایی که به خود سیاست هم کمک نمیکنند، چه برسد به ادبیات.
- فکر میکنید چه قدر نقد ادبی در ایران نیاز به پژوهشهای علمی و آکادمیک دارد و آیا میتوان با تعامل میان تئوریهای ادبی در خارج از ایران و تطبیق آن با ادبیات ایران به نوعی نقد اصولی دست یافت ؟
راستش این پرسش شما من را یاد موضوع دیگری انداخت که برخی دربارهی نقد بومی مطرح کردهاند که البته من به این موضوع که نقد باید بومی باشد، اعتقادی ندارم و فکر میکنم دستاورد بشری، متعلق به همه است. اما آنچه که پیشتر دربارهی فاصلهی ما با غرب به آن اشاره کردم، به این نکته تاکید دارد که پژوهشگران ما نیز باید به عنوان بخشی از جهان، بتوانند در عرصهی نقد ادبی دستاوردهای بشری را ادامه دهند و نه اینکه صرفن مصرف کننده باشند. این نکته، تفاوت بسیاری دارد با آنچه که نقد بومی خوانده میشود. به نظرم نقد بومی ناشی از تحجر و بدفهمی دنیای پیرامون است. اما اگر پژوهشهای ما بتوانند ادامه دهنده و در راستای پژوهشهای دیگران در هرکجای دنیا باشد، آن وقت میتوان گفت که نقد ما یک نقد جدی و اصولی است. به عنوان مثال، افرادی که در زمینهی سکوت مطلب نوشتهاند، از فرهنگها و کشورهای متفاوت میآیند. برخی از خاور نزدیکاند و برخی از پنگه دنیا. من کتاب خودم را منحصر به ایران نمیدانم و آن را در راستای پژوهش آنها قرار میدهم که البته به دلیل فارسی بودن کتاب، چنین امری فعلن میسر نیست، اما شرکت در همایشهای بینالمللی و ارائهی مقالاتی به زبان انگلیسی برای سهیم کردن دیگران در مطالعات خود میتواند برای توسعهی مطالعات ما و تبدیل آن به بخشی از مطالعات دیگران حائز اهمیت باشد. هماکنون هستند پژوهشگرانی که در عرصههای ادبی حرفهایی برای گفتن دارند. ادامه دهندهی نظریات دیگران هستند و حتا پیشنهادهایی را به نظریههای مطرح شده اضافه میکنند، اما متاسفانه بسیار اندکند و علتش هم مشخص است. ما در یک جزیره زندگی میکنیم به نام ایران و هرکس هر کاری کرد، خودش کرده است. به تنهایی. پژوهشگران ما شبیه رابینسون کروزو هستند که بسیاری از آنان از میوهی درختانی برای زنده ماندن استفاده میکنند که در آن جزیره میروید و امکان ورود و فعالیت مؤثر در همایشها و عرصههای فرهنگی جهانی را ندارند. مسلمن، این امر باعث عدم تعامل و عدم پیشرفت میشود و به ایدهای مندرآوردی به نام نقد بومی منجر میشود. همیشه وقتی دربارهی نقد ادبی بحث میشود، عدهای میگویند که این نظریات غربی هستند. اما غرب کیست؟ تمام کشورهای دنیا به غیر از ایران، گویا غرب نامیده میشوند. در مطالعات فرهنگی غیر ایرانی با طیف گستردهای از نام محققانی مواجه میشویم که از ژاپن گرفته تا آلمان و فرانسه و آمریکا و حتا نیجریه و مصر، نظریهی غربی تولید میکنند (!)، اما آنها خود را در راستای یکدیگر میدانند و پیکرهی رشتهای مثل نشانهشناسی و مطالعات شعرشناسی شناختی یا مطالعات زبانشناختی در زمینهی ادبیات، با تجمع مطالعات گوناگون افرادی از فرهنگهای مختلف شکل گرفته است.
- تلاش شما در این کتاب عموماً تمرکز بر چه فضایی بوده است؟ منظورم این است که چه قدر نوشتن این کتاب شما را به تعامل میان نقد ادبی و رویکردهای ادبی و زبان شناختی با ادبیات معاصر ایران نزدیک کرده است ؟
در این کتاب، سعی شده براساس دیدگاههای مختلفی که در زمینهی بخشهای پنهان داستانی وجود دارد، ابزار جدیدی به بررسی ادبیات پیشنهاد شود. همانطور که میدانیم، ادبیات یعنی غیرمستقیم گفتن، پس ذات ادبیات با سکوت عجین است، چرا که متن ادبی از ناگفتههای بسیاری که در متن فهمیده میشوند، اما گفته نمیشوند، شکل میگیرد. در این کتاب سعی کردهام ابزار چارچوبمندی برای بررسی این ناگفتهها ارائه دهم و امیدوارم که این نگاه، امکان توسعه و کاربردی شدن بیشتری داشته باشد. اما نباید فراموش کرد که لازمهی کاربردی شدن، در وهلهی اول معرفی درست و فهمیده شدن است. امثال من صرفن بهواسطهی سایت خودشان، کتابها و مقالاتشان میتوانند حرف بزنند. گمان میکنم لازمهاش این باشد که فرصتی برای ارائهی شفاهی و کاربردی این دانش به دانشجویان برای امثال من فراهم شود. مشکل دیگری که در ایران به چشم میخورد، به غیر از دشواریهای هیات علمی شدن و پارتی بازیها و بدهبستانهایی که در این زمینه هست، پر شدن ساعات استادان برای ایجاد حماسهی اقتصادی است. استادی که در هفته باید بیش از ۱۴ ساعت تدریس کند، چطور میتواند یک مقالهی واقعی مشترک با دانشجو بنویسد یا پایاننامهای را به درستی و با معیارهای درست جهانی راهنمایی کند؟ نمیشود. استادان وقت خواندن مقالات و کتابهای یکدیگر را به زحمت دارند، چه برسد به هدایت کردن دانشجویان درخلال نوشتهها. همین میشود که بسیاری از آثار قربانی همین حماسهی اقتصادی ما میشود و کیفیت آموزشی به شدت تنزل پیدا میکند. درواقع، ارائهی مقاله به تنهایی کافی نیست، اما در ایران گویا فقط بالا بردن آمار مقالات و مجلههای علمی پژوهشی برای بلند بالا کردن فهرست پیشرفت علمی ایران کفایت میکند.
- در پایان اگر ممکن است توضیح کوتاهی در مورد کارهای پژوهشی و طرحهای زیر چاپ و یا در حال آماده سازی بدهید.
البته همین کتاب، پنج سال پیش نوشته شده بود و متاسفانه مدتی در ارشاد با مشکل مواجه بود. مشکلاتی که هیچ ارتباطی به فرهنگ و ادبیات ندارد و بیشتر ناشی از بدفهمیها و رد کردن همه چیز از یک صافی محدود است. هرچند من زیر بار چنین تحمیلی نرفتم و بارها اعتراض و شکایت نوشتم و با مدیر بخش مربوطه ملاقات کردم و برایش کتاب را توضیح دادم و سرانجام هم موفق شدم که مجوزش را بگیرم، اما طی کردن چنین پروسههایی برای مؤلف جانکاه و وقتگیر است. بگذریم که بعد از گرفتن مجوز، به دلیل مشکل گرانی کاغذ و بازار کتاب بود که انتشار کتاب به تاخیر افتاد و البته این تنها کتابم نیست که این چنین سرنوشتی دارد و من هم تنها کسی نیستم که با چنین مشکلاتی باید دست و پنجه نرم کنم. رمان اخیرم که سال ۷۸ نوشتنش تمام شده بود، سرنوشتی غمانگیزتر از این دارد و البته خوشبختانه قرار است که این کتاب هم به زودی منتشر شود. دو کار دیگر هم در زمینهی نظری به تازگی به ناشر سپردهام. یکی جلد دوم «نشانهشناسی و نقد ادبیات داستانی» است. جلد اول آن که سال ۹۲ منتشر شد، مختص بررسی آثار ابراهیم گلستان و جلال آل احمد بود و شامل ۱۲ مقاله از ۱۱ نویسندهی مختلف. جلد دوم آن مختص بررسی آثار صادق چوبک و سیمین دانشور است و شامل ۱۰ مقاله از ۸ نویسنده و دو مترجم است. دو مقالهی این کتاب ترجمه است، چرا که نویسندهاش فارسی نمیدانست و پایاننامهاش به زبان انگلیسی بود و من از او خواستم که مقالاتش را به انگلیسی بنویسد و بعد این مقالات ترجمه شد. مقالات دیگر این کتاب نیز با رویکردهای مختلف نشانهشناختی نوشته شده که از مکتب فرانسه گرفته تا شعرشناسی شناختی و نیز مطالعات زبان و پسااستعماری که همگی به خواننده کمک میکنند تا آثار یک نویسنده را با رویکردهای مختلف و با نگاههای مختلف مطالعه کند. من خودم به شخصه چنین کتابی را تا به حال درمیان پژوهشهایی که در ایران انجام شده ندیدهام و امیدوارم دیگران اینچنین حرکتی را برای بررسی ادبیات، پیش ببرند. کتاب دیگری هم که به تازگی به ناشر سپردهام، «درآمدی بر شعرشناسی شناختی» نام دارد که میتواند پیامآور نگاهی جدید به ادبیات ایران باشد. البته این کتاب شواهدش را از ادبیات انگلیسی میآورد، اما از آنجایی که با رویکرد زبانشناسی شناختی به بررسی ادبیات پرداخته است، میتواند ایدهساز باشد. ترجمهی این کتاب را سه سال پیش تمام کرده بودم، اما به دلیل مسائل مختلفی که پیش آمد و نیز مشغلههای متفاوتی که داشتم، ویرایش آن به طول انجامید و امیدوارم در اوایل سال ۹۳ در بازار باشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
آزاده دواچی مترجم، شاعر و فعال حوزه زنان، دارای مدرک کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی؛ فوق لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی، گرایش ادبیات تطبیقی ایران و فلسفهی غرب است و هماکنون مشغول به تحصیل در مقطع دکترای زبان و ادبیات انگلیسی در استرالیا با گرایش مطالعات فمینیسم پست کلنیال در حوزهی ادبیات و نقد ادبی فمینیسم و حقوق زنان در ایران و کشورهای جهان سوم است.
از دواچی تاکنون یک مجموعه شعر به عنوان «پروانهای در راه است» در سال ۸۶ منتشر شده است و دو کتاب دیگر وی در محاق توقیف گرفتار شدهاند.
Azadeh Davachi,
Ph.D. Student
Faculty of arts, School of English Literatures & Philosophy
Post-colonial Feminism and Feminist Literary Criticism
University of Wollongong, Australia
ذات ادبیات عرفانی با سکوت عجین است. در غزلیات شمس مثل هر متن ادبی؛ ناگفتههای بسیاری به حالت تعلیق؛ بعهده خواننده واگذاشته می شوند تا رازگشائی شوند. البته لازمهی کاربردی شدن این تمهیدات سکوت و خاموشی؛ به کارامدی خواننده و آشنائی کمابیش دلالتی او از خصلت رمزآلود و تمثیلی کلام و زبان وابسته است. بعبارت دیگر، فهمیده شدن متون عرفانی بخصوص غزلیات و مثنوی معنوی مولوی، منوط به درک و دانشی ست که خانم لیلا صادقی؛ همت بلیغ در طرح و شناسائی آن بسیج نموده اند. مشکلی که در ایران به چشم میخورد، به غیر از دشواریهای علمی شدن این بررسیها، عدم وجود معیارهای درست در جهت پیشبرد بررسیهای میدانی می باشد-چه برسد به هدایت کردن دانشجویان درامر نوشتار پایان-نامه ها. در ایران همانطور که خانم صادقی می گویند: گویا فقط بالا بردن آمار مقالات، پیشرفت علمی محسوب می شود. لیلا صادقی با رویکرد زبانشناسی به بررسی ادبیات پرداخته اند که یک چنین معرفت شناسی در فرهنگ نوشتار ما کاری ست بس کارستان. دست مریزاد شان باید گفت.
ذات ادبیات عرفانی با سکوت عجین است. در غزلیات شمس مثل هر متن ادبی؛ ناگفتههای بسیاری به حالت تعلیق؛ بعهده خواننده واگذاشته می شوند تا رازگشائی شوند. البته لازمهی کاربردی شدن این تمهیدات سکوت و خاموشی؛ به کارامدی خواننده و آشنائی کمابیش دلالتی او از خصلت رمزآلود و تمثیلی کلام و زبان وابسته است. بعبارت دیگر، فهمیده شدن متون عرفانی بخصوص غزلیات و مثنوی معنوی مولوی، منوط به درک و دانشی ست که خانم لیلا صادقی؛ همت بلیغ در طرح و شناسائی آن بسیج نموده اند. مشکلی که در ایران به چشم میخورد، به غیر از دشواریهای علمی شدن این بررسیها، عدم وجود معیارهای درست در جهت پیشبرد بررسیهای میدانی می باشد-چه برسد به هدایت کردن دانشجویان درامر نوشتار پایان-نامه ها. در ایران همانطور که خانم صادقی می گویند: گویا فقط بالا بردن آمار مقالات، پیشرفت علمی محسوب می شود. لیلا صادقی با رویکرد زبانشناسی به بررسی ادبیات پرداخته اند که یک چنین معرفت شناسی در فرهنگ نوشتار ما کاری ست بس کارستان. دست مریزاد شان باید گفت.