فرهنگ والا
چند روز پیش در لندن شاهد رخداد جالبی بودیم که یک دنیا حرف و پس از آن حدیث در پی داشت.
موردی که دنیا را نسبت به تمدن غرب و مهد دموکراسی آن، یعنی انگلستان وادار به ادای احترام کرد. شرح رخداد و این که: در میدان پارلمان لندن که معمولا مجسمه کسانی نصب میشود که در طول حیات خود به انگلستان خدمت کرده باشند، مجسمهای از مهاتما گاندی استقرار یافت که به گفته بیبیسی در تفسیرش؛ شخصیتی است که کمر به نابودی انگلستان بسته بود. صرفنظر از این که آیا گاندی هرگز نابودی کسی را خواسته است یا نه، نصب مجسمه چنین دشمنی (به گفته بیبیسی) از چه فرهنگی حکایت میکند؟ بی شک فرهنگی را به تو القاء میکند که دستی نامرئی را در پشت خود حس نمائی که بر تو فشار میآورد تا در مقابل عظمت این فرهنگ والا به تعظیم درآئی. بریتانیای کبیر این احترام جهانی را به رایگان به دست نیاورده است. چنین فرهنگی بود که من را وادار کرد در انشای دانشآموزی خود بنویسم:
وقتی دو ارتش متخاصم انگلیسی برای نبرد روبروی هم قرار گرفتند، ژنرال یک قدم از صف به جلو گذاشت و کلاه از سر برداشت و با تعظیم گفت؛ مارشال! اول شما شلیک کنید و مارشال نیز متقابلا کلاه از سر بر گرفت و گفت ژنرال! تقدم در شلیک با شما است. در مقابل این فرهنگ والا تمام جوانمردیهای مثال زدنی صلاحالدین ایوبی در جنگهای صلیبی در مقابل وحشیگریهای قوای شارل که کودکان گهوارهای را با نیزه به سیخ میکشید، بیرنگ میشود. جوانمردیهای تختی در رعایت دست مجروح حریف حقیر مینماید.
اینجا است که باید گفت؛ درسهای بزرگ را باید از مکاتب بزرگ آموخت.
نصب این مجسمه سبب شد که بار دیگر گاندی و شخصیت و زندگی او ارزیابی شود. گاندی نژادپرستی بود که چون یک سیاه تمام عیار نبود، خود را تافتهای جدا از سیاهان آفریقا میپنداشت. اظهار نظر چرچیل وزیر دریاداری و وزیر مستعمرات مطرح میشود؛ «فقیر فتنهگر معبدنشین که فقرش از روی تظاهر برای رفتن به دل مردم بود.»
البته گاندی میتوانست فقیر نباشد چون پدربزرگ او نخستوزیر بود. این فاتح بزرگ جنگ ضدفاشیسم که همه افتخارات دفع فاشیسم ارزانی مقدم او است (علیرغم استالین که نقشی در این پیروزی نداشت!) واضع واژه مقدس! تروریست خوب است(۱) خدمات بشردوستانه او در مقام وزارت مستعمرات برای همیشه گردن جهانیان را در یوغ سپاس از او مقید میدارد او در مقام وزارت دریاداری موفق شد مالیات دریافتی امپراطوری از شرکت نفت را برقدر سهم ایران (صاحب نفت) فزونی دهد. به این هم بسنده نکرد با کشیدن یک خط لوله مخفی از زیر شطالعرب به آن طرف مرز (زبانم لال) نفت میدزدید.
نصب این مجسمه شاید میخواهد این باور را القاء کند که ما همانقدر که مزدوران و جاسوسان خود را حقیر میشماریم، برای دشمنان پُر جنبه خود ارزش و احترام قایل هستیم. شاید این طور باشد وگرنه این عبارت را به کنایه در مورد هموطنان وطنفروش ما به کار نمیبردند: «شما دو تا از آن نوع خاینینی که ما در ایران داریم، در ایرلند به من نشان بدهید تا من مسئله ایرلند را حل کنم.» اما من گمان ندارم که این طور باشد چون این احساس نمیتواند پس از یک قرن گل کند و مجسمه گاندی را در میدان پارلمان لندن برپا دارد. چرا این احساس در حیات گاندی نسبت به او به خرج داده نشد؟ شاید هم به خرج داده شد! چون خشونت به کار رفته در مستعمرات به مراتب کمتر از خشونتی بود که به وسیله عوامل استعمار در کشورهای به ظاهر مستقل اعمال میشد. آن چنان که گاندی پس از به راه انداختن تظاهرات که اتفاقا در آن یک مأمور دولتی هم به قتل رسید پس از محاکمه و دفاع از خود در دادگاه به شش سال زندان محکوم شد. آن را مقایسه فرمائید با اعتصابی که گروه معروف به یوسف افتخاری در سال ۱۳۰۸ علیه یک شرکت بیگانه (شرکت نفت انگلیس و ایران) در کشور خود به راه انداختند. سرکوب به حدی بود که وزیر امور خارجه انگلیس کتبا از رضاشاه تشکر کرد و سران اعتصاب تا زمان فرار شاه یعنی ۱۲ سال در زندان باقی ماندند. گویا اشغال ایران موهبتی بود که سبب آزادی زندانیانی شد که باید برای همیشه دربند میماندند. اما آن نرمخوییها و دُژخوییها هیچ کدام ناشی از طینت آنان نبوده و نیست. بلکه بستگی به آن فصل از کتابی دارد که باید در آن مقطع خوانده شود و به آن عمل شود. این کتاب یک روز هم فصلی را خواهد خواند که تندیسی از مصدق در میدان پارلمان لندن نصب شود. در آن روز نه مصدقی هست و نه جریان مصدق آنچنان که امروز هم نه گاندی هست و نه جریان گاندی.
در این میان ماندلا استثناء است. او مزد عدول از وعدههای داده شده در زندان به همرزمانش را میگیرد تا در آفریقای جنوبی، برای بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول، در همچنان بر روی همان پاشنه بچرخد. آری! برای رفتگان پیامی باقی نیست تا این دنیای سترون امروزی ما، بخواهد آن را بازتاب دهد و بگوید که اگر گاندی خواست خود را دردادگاه جدا از سیاه آفریقای جنوبی تعرفه کند از این جهت بود که برای خود فرصتی بخرد تا امتیازی. که شاید بتواند با این دستاویز اجازه دفاع به عنوان یک وکیل را داشته باشد. شما میتوانید این حرکت آن روز او را به نژادپرستیاش متصل کنید و گاندی کوتاه دست از دفاع هم ناگزیر به لب فروبستن است و در عین حال به مدعی فرصت دادن که چوب به تابوتش بزند. چه اگر مهری بود باید در حیات او ذرهای از آن به وی ارزانی میشد. « چو بر گورم بخواهی بوسه دادن / به رویم بوسه ده کاکنون همانیم»
گاندی نژادپرست! گاندی فقیر فتنهگر! گاندی متظاهر و ریاکار! ما شاهد طرح این دعوی در شورای امنیت هستیم که مصدق صلح جهانی را به خطر انداخته است! خدا را شکر که طرف قدر بود و هرگز کم نمیآورد. مصدق در پاسخ گفت؛ من دستور میدهم که کشتیهای توپ دار ایران از رود تایمز برگردند. و آن ادعا در وقتی بود که لوله توپ کشتیهای توپدار انگلیسی پالایشگاه آبادان را هدف گرفته بود. چند روز پیش جناب اوباما شرط برقراری رابطه با کوبا را به از دست کشیدن کوبا از اعمال تروریستی قرار داد و چندی پیش خبرگزاریهای آمریکا گفته بودند که کاسترو از یکهزار و ششصدوچندمین سوءقصد علیه جانش جان به در برده و در آن وقت انگلستان صورتحساب سازی میکرد و عزل و نصب استانداران، فرمانداران، بخشداران، اسرای ارتش، وکلای مجلس و . . . . در حیطه نفوذ شرکت نفت با انگلستان بود باز هم قانع نبودند و از طریق لوله مخفی مبادرت به دزدی نفت میکردند و پادشاهان پهلوی هم ناظر بر این جریان بودند و دم برنمیآورند. در عین حال جراید انگلیسی مینوشتند؛ در آسیا کشوری به نام ایران وجود دارد که یک مشت دزد در آن در کنار هم برادروار زندگی میکنند. این دزدها برای خود پارلمان، وزیر و نخستوزیر دارند. و شادروان علیاکبر دهخدا به جای این که زندگینامهاش را در قبال تقاضای رسانههای بیگانه در اختیارشان بگذارد گفت: «در آسیا کشوری است به نام ایران که در آن یک شتربان با دو نفر شتر امرارمعاش میکند. این شتربان باری را که گرانبها نیز هست از شما تحویل میگیرد (ابریشم، زعفران و حتی پول) که باید آن را به صد فرسنگی برساند کرایه او ۵ دلار است که نیمی را در مبداء و نیمی را در مقصد میگیرد. مکان و خانه این مشتریان هم معلوم نیست که در کجا هست. اما هرگز دیده نشده است که او در کار خود دست به خیانت زده باشد. در آسیا کشوری هست به نام ایران در این کشور دهاتی وجود دارد که در خانههای این ده صندوقهائی هست که قفل هم ندارد در این صندوقها حتی جواهرات هم وجود دارد. در صبحگاهان آنها برای کشتوکار خانههای خود را ترک میکنند. هرگز دیده نشده است که به صندوقهای آنها دستبرد زده شده باشد. در آسیا کشوری است به نام ایران. در این کشور کاروانسراهائی وجود دارد که در آن در صبح بدون رد و بدل شدن پول با حرف هزاران تومان معامله میشود و تا غروب ممکن است قیمتها هزاران تومان نوسان پیدا کند. هرگز دیده نشده است که کسی از معامله خود عدول کند.» در این کشور دزدان، وزیر دارائی دوران نهضت ملیاش بر روی حصیر درگذشت و وزیر دادگستریاش صرفا به خاطر گرفتن اضافه کاری مقام وزارت را پذیرفت. حکومت کودتا هم حسرت به دلش ماند که بتواند سرنخی از فساد مالی کابینه مصدق پیدا کند.
ممکن است در آینده مجسمه مصدق هم در میدان پارلمان لندن برپا شود اما او و دو پادشاه پهلوی او، مانند سگ حق ورود به رستورانهای شرکت نفت و عبور از پلی که انگلیسیها مقرر کرده بودند، نداشتند. کلفت امریکائی، جاشوی هندی (با عرض پوزش از این دو وجود.) از حقی برخوردار بودند که پادشاه و نخستوزیر آن کشور برخوردار نبود. در این راه بر مصدق حرجی نیست چون او نه تنها هرگز به زیر بار این بیداد نرفت بلکه تا آن تابلوها را به زیر نکشید آرام نگرفت اما دو پادشاه پهلویی که هیبت آنها اتباعش را زهرهترک میکرد، چه توجیهی بر این عمل خود ارائه میدهند؟
پاسخ ما به خوشدلان عزیز هندی که در پای این تندیس گل میپاشیدند گفتههای صدام حسین آدمخوار است.
او به وسیله جمشید آموزگار برای شاه پیغام میدهد: جمشید آموزگار در نامهای به نشریه رهآورد حسن شهباز مینویسد: صدام از من خواست که این پیام را به شاه برسانم: «برادرم اعلیحضرت! شما هرگز به این تعارفات اهتمام نورزید. آنها (زمانداران غرب) هرگز کوچکترین ارزشی برای ما قایل نیستند و هر وقت که فرصتی پیدا کنند ما را در زیر پای خود له خواهند کرد. زمان، صحت این پیش بینی صدام را ثابت کرد. البته آموزگار نمیگوید جواب شاه چه بود. اما شما به خوبی میتوانید جواب شاه را حدس بزنید:
صدام حسین! سعی نکن با این حرفهایت من را بر سر غیرت بیاوری.
اکنون که در روزهای نوروزی قرار داریم، جا دارد که با پیام نوروزی رئیس جمهور اوباما به قدر و مرتبه خود پی ببریم و بر اعتبار خود در جهان بیافزائیم!
کلاه گوشه اقبال من رسید به عرش
از این پیام اوباما که عرشیام کرده.
با عرض پوزش از کارکنان ایرانی VOA و BBC که دغدغهای جز اعتلای ایران ندارند!!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱ـ چرچیل پس از ملاقات با «ساوینکوف» تروریست معروف روسی او را تروریست خوب نامید که دارای قدرتی نزدیک به اعجاز است. این واژه ابداعی چرچیل راهگشای جریانی شد تا آقای ریگان بگوید: بنلادن شخصیتی بود در حد چهارتن مدَونین قانون اساسی آمریکا یعنی جفرسونها. کاشکی ما میتوانستیم نامههای این چهار تن را خطاب به یکدیگر در اینجا مطرح میکردیم تا بدانیم که چگونه راستی، درستی، انسانیت را به سخره میگرفتند. ازنظر این دولتها، انسان کسی است که مرد، سفیدپوست و دارای سند مالکیت باشد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید