وداع با نویسنده خستگی ناپذیر
قلبش گرفت و بیمارستان نتوانست آن قلب را متقاعد کند از تپیدن در سینه نویسنده ناایستد، آقای مهندس، آقای نویسنده، اهل صبوری و مهربانی؛ سفر خوش! آنها که فتحالله بینیاز را از نزدیک میشناختند در یک نکته اتفاقنظر داشتند، او دیر آمد، دیر شروع به نوشتن کرد، اما مخاطبان ادبیات داستانی ایران را با تسلط فوقالعادهاش به مبانی نظری داستاننویسی روز دنیا و آثار نویسندگان مطرح معاصر شگفتزده کرد، بینیاز خواننده آثار نویسندگان مطرح انگلیسیزبان، به زباناصلی بود، او در نوشتن نثری روان، روشن و اثرگذار داشت و در رفتار نویسندگیاش اهل مدارا و علاقهمندی به همراهی و کمک به دیگران بود.
چند نوبتای که با این همولایتی خوزستانیام برخورد داشتم، ندیدم درگیر حاشیه ادبیات باشد، او یکی از حرفهایترین آدمهای این نسل بود که وسعت دانش و توانایی نوشتن فرصتهایی عالی را برای مخاطبان وی فراهم کرد، کمتر مجله ادبی را میتوان در سالهای گذشته سراغ گرفت که نقد و تحلیلها و داستانهای بینیاز را منتشر نکرده باشد، ضمن آنکه اعتبار قلم او برای نشریات موجب جلب اعتماد مخاطبان بود. بینیاز همچنین انسانی منظم و پایبند به قول و قرار بود، زمانی که مجله ارمغان فرهنگی را منتشر میکردم، طی چند نوبت که با او برای نوشتن مطلبی مکالمه داشتم، چنان جدیت و دقتی در رفتارش دیدم که در کمتر نویسندهای میتوان مشاهده کرد، این خصلت احتمالاً ناشی از سالها کار در شغل مهندسی بوده و پرورشی که چنین کاری برای ذهن و رفتار وی به ارمغان آورده، گرچه بینیاز در پایان عصر میانسالی کار نویسندگی را آغاز کرد، اما بهصورت خاص نقدهای راهگشا و دقیق و آثاری که بهصورت کتاب در این حوزه منتشر کرده شاخص و متمایز است، چنانکه وی را در لیست نویسندگان اثرگذار پس از انقلاب قرار دهد. داستانهای بینیاز با شگردهایی که وابستگی به وجه بومی شناخت، زندگی شهری و درماندگی انسان معاصر دارد، با نثری روان مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهند، البته با همهدانشی که بینیاز در حوزه کار خود داشته، آن جسارت و نبوغ جوانی نویسنده و بیپروا نوشتن در کار وی کمتر به چشم میآید، اما داستانهایش مخاطب را خسته هم نمیکنند.
نگارنده تقریباً همه آثار داستانی بینیاز را که از سالهای آخر دهه ۶۰ منتشرشده خوانده، میان آنها از مجموعه داستانِ «دردناکترین داستان عالم» و رمان «اندوه رهگذران مرده» بیش از همه لذت برده است. اما بینیاز چندین رمان و مجموعه داستان منتشرنشده دارد، که به قول خودش تیغ تیز ممیزی و جرحوتعدیلهای فراوان بر آنها فرصت انتشارشان را ضایع کرده، پیرمرد پرتلاش ادبیات داستانی ایران در سالهای آخر عمرش بیش از همه، نگران آثار منتشرنشدهاش و مشکلاتی بود که ممیزی بر سر تلاشهای قلمیاش میآورد، او بارها در گفتگوهای مختلف بزرگترین نقطهضعف ادبیات داستانی ایران را مبدل شدن نویسندگان به میرزا بنویسهایی تفننی و بیمایه میدانست که نمیتوانند حقیقت ایده داستانی خود را بر کاغذ بیاورند و از ترس مسائل پس از نوشتن استعدادشان حرام میشود.
نکته مهم دیگر در مورد تأثیر حضور بینیاز برمیگردد به حمایتهای دائمی وی از جوایز مستقل ادبی در حوزه داستان و شعر، طی ۲ دهه گذشته کمتر شخصی را میتوان معرفی کرد که به اندازه بینیاز با حضور دانشی و حمایت مادی و معنوی خود نقشی مهم در حفظ بعضی از برنامههای مستقل ادبی و جوایز وابسته به آنها داشته باشد. بینیاز به معنای کامل کلمه علاقه به ادبیات و نویسندگی داشت.
وقتی کسی را از دست میدهیم مرثیه نوشتن برایش، تمجید کردن از او و آوردن خصلتهای مثبتش روی کاغذ اولین کاری است که توسط نویسندگان دیگر انجام میشود، خوب انجام این کار بد هم نیست، اما در کنار اینها موارد دیگری هم هست که رخ میدهند، مثلاً اینکه نویسنده در کشور ما پس از مرگ صورت نویسندگیاش بیشتر موردتوجه قرار میگیرد، آثارش سادهتر امکان خوانده شدن پیدا میکنند، این سنتی است که بهخصوص در سالهای اخیر بیشازپیش دیدهشده، مرگ نویسنده برای علاقهمندان هیجانی ایجاد میکند که رغبتشان را برای خواندن آثار وی بیشتر کرده و تازه میکند، آنگاه فرصت تجدید چاپ آثار نویسنده فراهم میشود. از روز مرگ تا چند ماهی در مورد نویسنده درگذشته حرفهای فراوان گفته میشود و نوشته میشود و هزار راه زندگی او ابتدا با زبان تمجید و سپس نقد به مخاطب معرفی میشود. نویسنده ایرانی تقدیرش این است که پس از مرگ خوانده شود و شهرت و محبوبیت بهدست آورد، حتمان در مورد بینیاز هم این اتفاق به عنوان سنتی تاریخی میافتد و آثار مانده او در کنج منتشر خواهند شد، اما او میان علاقهمندان این داستان و رمانها نخواهد بود تا کنار شخصیتها با ایشان به گفتگو بنشیند و از دست رفتن چنین فرصتی چیز کمی نیست.
اگر در زمان حیات بینیاز فرصت خواندن آثار منتشرنشده او به دلیل فشار ممیزی را پیاد میکردم، بیشک با اضافه شدن فرصت گفتگو با نویسنده لذتی دوچندان نصیبم میشد، اما این حال طبیعت کار در این گوشه از جهان است. بینیاز همانطور که اشاره کردم در میان همنسلانش در اراده به نوشتن بینظیر بود و در تلاش برای خواندن میتوان او را جزء نسلی دانست که حوصله پایانناپذیر و دقیقی داشتند، این موارد او را از میان جمع بالا کشیده، بینیاز برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر ما شاگرد هیچکدام از داستان نویسان بزرگ نسل قبل نبود، این استقلال همانطور که در ابتدای نوشته اشاره شد، احتمالاً نتیجه دانش وسیع و تسلط او بر مبانی ادبیات داستانی جهان و آثار مهم آن بود. او پرچمداری بود که پرچم از کسی نگرفته و بالای سر نبرد، به قول دوستی بینیاز پرچمدار بی مرشد بود.
*
اگر از میان کوههای بلند و مسیر عبور عشایر و کار سخت کشاورزان و دامداران شمال خوزستان، از محل برخورد مدرنیته و سنت، نفت و روش اجدادی زندگی به نویسندگی رسیده باشید متوجه میشوید چگونه میشود قلبت را عمل کنی و حتی پیش از آنکه دوره نقاهت را کامل پشت سر بگذاری بروی از خانه بیرون تا در جلسه داستانی شرکت کنی، آنقدر سرسخت باشی که چیزی نتواند تو را خانهنشین کند و آنوقت قلبت بگیرد و خداحافظ…!
[منتشر شده در مجله صدا]
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید