پنج شعر از احسام سلطانی
احسام سلطانی، متولد ۱۳۶۵، شاعریست اهل کوهدشت و دانشجوی فوق لیسانس در رشتهی جامعه شناسی. از او تا کنون یک مجموعه شعر با عنوان «پیرهن پاره کن» توسط انتشارات بوتیمار منتشر شده است.
«زبانِ بیمار»
ای روزهای منتهی به خیال ممنون
ممنون
روزهای رسیده تا میوههای نارس
روزهای افتاده در گوشه
(یک گوشه)
خیال معتاد به زن به زندگی به گوشهای کشیده تا گوشه
روزهای آرام به زور دیازپام
روزهای محتاج به روز
روزهای…
زبانِ ممنون از همه که چی؟
زبانِ بیمار به اعتقاد دکتر
باید باید باید
که چی؟
باید برقصی با من
به دقت همین وقت که ول نمیکند دیگر
زبانِ محتاج به تاکید
اگر بمیرم…
چطور بمیرم دقیق بگو
بمیرم؟
به هر ترتیب
باید بخندی با من
بلکه عوض شود دنیا
بلکه
[divide style=”2″]
«کلمه»
وسعت دیدم رفته بود از دیدم
و شب را با آخرین حرفها
خورده بودم
و ساعت با عقربهها ور میرفت حتما
که حساب نمیشد بکنی
با موهات
از فکر و ذکرت زده بودی بیرون
و شب حرفها را…
با عقربهها سر برده بودی
حساب نمیشد بکنی که
بالا لا لاها که که
مگر کجای موها ریخته بود جایی!
با ساعاتی طولانی.
راه، دور سرم به جاهای مختلفی رسیده بود
به شکلهای مختلفی
لب نمیزدم هیچ اما به هیچ
رفته بود رویا
بدون لب
ادامه گرفتم
تا به حال
به شکلهای مختلفی
کنار نکشیده کشیدهام از
شکلهای مختلفی.
زانو به زانوی زانو
قرار اگر بگیرد زانو
فرض کن بگیرد قرار، قرار
بعد چه؟
خُب نمیزدم زانو.
فرق اوضاع همین بود.
زانو به زانوی زانو
کابوس
نشسته کنار دستم
و هر چند دقیقه یکبار
تکهای از خودش را از
زبانم میگیرد
فکر کن
فرق اوضاع را بگیرد زانو ززبانم کابوس
چگونه بگویم چیزی
ازچیزی
بارها پا شدم روی نفس هام پریدم لای سرفهها
پریدم ازلای سرفهها بیرون
که بزنم از ریه
از سرفه
نشد که نشد.
دور لب هام جمع میشود صدا
پرده کنار نمیکشد
میگیرد چیزی
میگیرد
دست خودم نیست سماجت
جمع میشود بدون جرقه هم
پرده کنار…
نمیکشد کنار
کنار
کلمه کابوس تازهٔ اتاق
کابوس تازهٔ اتاق، کلمه
کلمه …
یک قدمی کلیشه ایستادهام
با موهای خیس
لب از باد پنجره بر نمیدارد اما.
[divide style=”2″]
«هل بده! »
از روحِ مجروح نوشتن کلی نیست؟
یک مجروح؟
از روح نوشتن چطور؟
روحی گود که میچرخد چه دارد در باد که میچرخد؟
کنار این ارههای کشیده
روحی رسیده بود به استخوان
کنار این ارههای فرو رفته تا لغت
از روح یک به طور کلی مجروح
چگونه بنویسم گود نشود اره
چگونه؟
هنوز آواز با تکه تکههای تو میخواند باد
میخوانَد میخوانَد
با هر تکه از تو رسیده بود
با آواز یا هر چه
میخوانَد
برابرم با شکافهای اصولی شمس!
با” نمیشود کاری کرد”
چرا نمیشود کاری کرد چرا
چقدر از این وسط ببینم چه میکشی فقط
برادرم که مرد زنده نشده بمیرد باز مرد
و او که اهل خیره شدن نبود اصلا
خیره شد
به تکه تکههای افتاده که نمیخواند باد
به تکه تکههای افتاده که نمیخواند این وسط
چگونه بنویسم از این وسط
چگونه؟
از روح یک به طور کلی مجروح که کلی نیست، هست؟
(رسیده بود به استخوان)
هل بده!
از این وسط
تکه تکههای افتاده را از این وسط
حرف نزن فقط
هل بده!
هل بده!
هل بده!
[divide style=”2″]
«خیال میکردم»
سولههایی پر از چشم را گرفته بود خیال
بی خیال
کجا میرفتم باید
تا شما که جا در خیال اسب دارید
تا شما…
کسی که نیست هی نگو “هی تو”!
کسی نمانده است بجنگد
به حال این چشمها
کسی نیست گریه کند
کسی نمانده است
میفهمی؟
شبی که عین صدا بود لرزیدن
با سولههایی پر از چشم
کجا میرفتم باید
با خیال تو
برگ را تلفظ کردهام مرگ
زندان رفتهام با همین چشمها
دیدهام هر بار…
(عین لرزیدن)
خیال میکردم
شهر را گرفته بود خیال
خیال میکردم
میشود گفت ” دستت را به من بده”
دستت را…
خیال میکردم
خیال میکردم
[divide style=”2″]
«شعری برای تن»
اگر گزینهای برای انتخاب ندارید
از این پنجره استفاده کنید
مطابق میل،
خیلیها که میگویند نیست اما
پس از باز شدنِ اطراف
همچنان بمانید
جهت میگیرد معنا
بمانید
البته در مراحل بعد
تن باید بیاید جلوتر
تن باید همینجوری مطابق میل بیاید وُ زل نزند به دلیل
تن باید بیاید
بدون ذکر نام
خودش را به یاد بیاورد در این شعر
شروع کند باز
بازی در بیاورد همینجوری
دقیقن همینجوری!
لبها را باز کند از هم
بازی کند
مطابق میل،
هنوز که نیست میدانم اما
تن باید همینجوری باشد
مطابق میل
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
فوق العاده بودن