Advertisement

Select Page

من دختری هستم که در هفده سالگی ختنه‌ام کرده‌اند

من دختری هستم که در هفده سالگی ختنه‌ام کرده‌اند

پریسا صفرپور- فارغ‌التحصیل رسانه و هنر

می‌گوید بنویسید اسمم گلتاب است. سی و هفت ساله و ساکن شهرستانی در استان فارس. از معدود دختران ایرانی است که ختنه‌اش کرده‌اند. وقتی یک زن، که طبیعت سهم زیادی از لذت جنسی به او نداده است این را می شنود؛ چهره در هم می کشد. گویی از سینه آویزانش کرده‌اند. این مصاحبه جزییات دارد، درد دارد و سانسور بردار نیست.

ممنونم که قبول کردید با من و خواننده‌ها حرف بزنید اگرچه می‌دانم از نظر امنیت خانوادگی بسیار آسیب‌پذیر هستید.

حدود سال هشتاد هم برای دختر مالک باغی که برادرم مراقبش بود درد دل کردم و او قول داد اگر با او برای روزنامه‌ای که کار می‌کرد مصاحبه کنم، ناشناس بمانم و کسی بعد از آن مزاحم من و زندگی‌ام نشود. مصاحبه کردم، ولی مسئولین نگذاشتند چاپ شود. اما شاید شما بتوانید چاپ کنید.  من می‌خواهم مردم بدانند که در مناطقی از فارس، خوزستان، کردستان، آذربایجان، بندرها، سیستان و بلوچستان هنوز اتفاقات اینگونه می‌افتد و به فکر باشند.

شاید بهتر باشد واضح تر از مشکلاتتان با کمی جزییات صحبت کنیم. چندساله بودید که ختنه شدید؟

هفده سالم بود که موقع خودارضایی مادرم مچم را گرفت. خدا می داند مثل تابه نان پزی شدم از بس مرا کتک زد، سیاه سیاه شدم. فردای آن روز هم با خاله هایم برداشتند مرا بردند خانه زنی که دختران و زنان را ختنه در یک زیرزمین می کرد.

خودتان خبر داشتید که برای ختنه شدن آنجا هستید؟

من از حرف های عمه و خاله و زن های دورهم شنیده بودم که دختر باید ختنه بشود. مثلاً دختر خاله‌ام در دوازده سالگی ختنه شده بود. الان فهمیده ام که به تصمیم مادر و جسم دختر هم بستگی دارد. ما دخترها هرگز در این رابطه حرف نمی زدیم. خیلی زشت بود از آلت تناسلی و مسائلی که می‌گفتند زن و شوهری است حرف بزنیم. بنابراین من می دانستم ولی خیال می کردم از سر من گذشته است. نه می‌پرسیدم و نه می‌خواستم بدانم که چرا تا به حال یعنی هفده سالگی انجام نشده است. ولی وقتی من را برای این کار بردند خیلی وحشت کرده بودم. دائم می‌گفتم مگر من چه دارم که بخواهند ببرند. باورکنید وقتی من را روی آن تخت خوابانده بودند فکر می کردم شاید مادرم نمی‌داند آلت تناسلی من چه شکلی است و خیال کرده چیزی اضافه و آویزان دارم. دخترعمویی هم داشتم که می‌دانستم ختنه شده است ولی چون شوهر کرده بود با اینکه هم سن بودیم نمی گذاشتند هم کلام شویم. یک بار در بیمارستان بستری بود پانزده ساله بودیم، گفت دکتر و پرستارها گفتند این مرض هایی که هر دقیقه می‌گیرم از ختنه هست. مادرش و زن های دیگر به او گفتند خجالت بکش حرف نزن. ساکت باش.اینطوری دهان امثال او بسته می‌شد که ما نفهمیم. یعنی اگر یکی هم می خواست اعتراض کند زنان دیگر مانع می‌شدند.

و سرنوشت شما در آن زیرزمین عوض شد؟

سرنوشتم فکر نمی‌کنم چون بالاخره ما دخترهای روستایی در آن منطقه به زور شوهر داده می‌شویم به خصوص اگر مثل من زیبا نباشیم و ترشیده هم شده باشیم. درهفده سالگی دیگر من ترشیده بودم.اما روح و روان و جسمم را هم از من گرفتند. هنوز خاطرۀ تلخ خاله هایم و مادرم که مرا خواباندند و دست و پاهایم را بستند با من است. تقلاهای مرا با کتک خاموش کردند. بعد زنی که ختنه می کرد و خانم دکتر صدایش می کردند، داد و بیداد کرد که کولی بازی در نیاورم. الان خودم در آشپزخانه بیمارستان کار می‌کنم و می دانم بعضی ها به هرکسی که لباس سفید تن کرده دکتر می گویند. این هم خدا خیرش    ندهد حتماً همینطوری بود. البته پیر بود و بعدها فهمیدم مادر وعمه هایم را نیز او ختنه کرده است.

پس زن های خانوادۀ شما اکثراً خودشان قربانی بودند! …و با وجود این دخترهای خودشان را هم درگیر کردند؟

این یک رسم است. کسی به عنوان قربانی و ظلم و اینها نگاهش نمی کند. برایشان مثل ختنه پسرهاست. فقط نمی‌فهمند که زن اصل موضوعش برداشته می شود. عین اینکه کل آلت تناسلی مرد بریده شود. من صاف شده ام. ازهمان موقع تا به حال هزارنوع مرض زنانه گرفته ام. قارچ رحم، عفونت ادراری، عفونت دهانه رحم، میل جنسی بد، میل هست از نظر روانی ولی از نظر جنسی هیچ چیز نداری که خوشحالت کند. هرچقدرتوضیح بدهم باز هم شما درک نمی کنید چه می‌گویم چون شرح دادنی نیست.

بیهوش شدید؟

بله به محض اینکه چاقو را گذاشت روی بدنم فهمیدم دارد می برد…

منظور من بیهوش کردن شما قبل از عمل است!

نه خانم چه بیهوشی؟ فقط از یک شیشه‌ای مثل شیشه پنی سیلین با یک سرنگ بزرگ یک چیزی مثل آب کشید گفت بی حس می‌کند، به اطراف آلت تناسلی ام در کشاله ران زیر شکم زد. همان خودش خیلی درد داشت انگار یک هویی سه چهارتا پنی سیلین برای شما بزنند. بعد از دو دقیقه رفت و برگشت و گفت خوب دیگر دارو عمل کرده و حالا بی حس است. کلی منت گذاشت و پول اضافی هم گرفته بود برای آن دارو که به گفته او کمیاب است چون جنگ تازه تمام شده بود و به گفته او این چیزها را همه‌کس ندارند و گیر آوردنش سخت است و تو تا به حال نجس بودی حالا سر پیری آورده‌اند. من بخاطر گل روی مادرت قبول کردم و این حرف ها.

و در تمام مدت شما بسته شده بودید به تخت؟ کمی توضیح می‌دهید چطور شما را بی حرکت کرده بودند؟

من دختر لاغر مردنی بودم. به نظرم چهل کیلویی بیشتر وزن نداشتم. دست های مرا بالای تخت بسته بودند. مادرم روی شکم و سینه‌ام افتاده بود تا تکان نخورم. وقتی نفسم داشت بند می‌آمد قول دادم تکان نخورم ولی بعد موقع عمل دوباره افتاد روی شکم و سینه ام. خاله های تنومندی هم داشتم که از اطراف پاهایم را گرفته بودند و از لگن چسبانده بودند به تخت تا محل مورد نظر برای مثلاً خانم دکتر قابل رویت و قابل دسترس باشد.

شما گفتید که از شدت درد بیهوش شدید. یعنی اینکه داروی بی حسی عمل نکرده بود.

متأسفانه نه، چون اطراف جایی که می‌خواست ببرد بی حس شده بود. وقتی کل برجستگی میل جنسی مرا برید و دو طرف لبه ها را هم دوخت همه را احساس کردم اما قدرت تکان خوردن نداشتم یعنی یک نوع بیهوشی همراه با درد. در‌واقع مثل غش کردن. نمی‌دانم چطور توضیح بدهم.

 دلیل ختنۀ دختران در منطقه شما چه بود گلتاب؟ ما می‌دانیم که در کشورهای مختلف اکثراً در آفریقا و بعضی کشورهای مسلمان این کار انجام شده برای از بین بردن میل جنسی زن یا برخی ربطش داده‌اند به اسلام. آیا برای تو و منطقۀ شما هم همین موضوع صدق می کرد؟

بله همین میل جنسی برایشان دردسر است. می گویند که دختر نباید داشته باشد تا خراب نشود و به راه بد نرود. از شوهر هم توقعی نداشته باشد. من بعدها از خواهرم شنیدم مادرم قصد نداشته این کار را با ما بکند ولی وقتی دیده است من خودارضایی می‌کنم خیال کرده به راه بد هم کشیده می‌شوم و خیابانی می‌شوم پس تصمیمش عوض شده است و دو خواهر دیگرم نیز در نه سالگی و پنج سالگی به تیغ سپرده شدند. خاله‌ها می‌گفتند دیگر نگذار مثل این پیر بشوند و زورت نرسد.

البته احتمال اینکه کسی از آن منطقه با شما ازدواج نکند هم وجود دارد یعنی اگر ختنه نشوید شما را طاهر نمی‌دانند.

 مادرها از وحشت اینکه میل جنسی دختر رشد کرده او را ختنه می‌کنند. البته عده‌ای هم می‌گویند با ختنه نشان می‌دهید وقت شوهر کردنش رسیده و بالغ شده است. ولی خوب طوری آدم وحشت می کند که دیگر اصلاً مرد که نزدیکت رد بشود می میری.

از ازدواجتان برایمان می‌گویید و اینکه چرا بچه‌دار نشدید؟

تا بیست و هفت سالگی از نظر خانواده ترشیده شدم و چون زیبا نیستم و خواهان نداشتم  بالاخره به زور مرا به  یک مرد پنجاه و شش ساله اهل منطقه خودمان دادند که زن و بچه داشت و می‌گفت از همسرش راضی نیست. در عین حال قول گرفت که بچه نداشته باشیم چون خودش هشت فرزند دارد. چهار پنج سال پیش دام و کشاورزی اش را به بچه هایش سپرد و به این شهر کوچک آمدیم تا به گفتۀ او ازغرغرهای پیرزن یعنی زن اولش راحت باشیم. من هم مشغول کار در بیمارستان شدم . همین که اعتراض نمی‌کند از نظر خانواده‌ام بهترین شوهر دنیاست. البته مرد بدی نیست حداقل یک سرپناه دارم که اسیر دست زن برادر و شوهرخواهر و نان‌خور آن‌ها وقتی پدر و مادرم بمیرند نباشم. حالا شوهرم پیر شده  و کمتر تقاضای رابطه زناشویی دارد ولی بالاخره برای من کمش هم وحشت آور است.

 نظرمردهای جامعۀ کوچک شما در رابطه با این ناقص سازی چیست؟ مثلاً شوهرتان. آیا با او درد دل کرده‌اید؟

فکر می‌کنند از هزاران سال پیش بوده و باید باشد. مثلاً شوهر من وقتی می‌گویم چیزی از میل جنسی نمی‌فهمم می‌گوید یعنی از من ناراضی هستی؟

هرگز تلاش نکرده اید برای آگاه سازی مردم در این زمینه کاری انجام بدهید؟ شما به عنوان یک قربانی بهترین سند برای حل مشکل آیندگان در این زمینه هستید.

نه خانم اصلاً امکانش برایم نیست. چهاربرادرم، پسرهای شوهرم، برادرشوهرهایم و پسرعموهایم همگی – چون من در بیمارستان کار می‌کنم – چندبار اوائل کتکم زدند. حتی یکبار شوهرم را هول دادند خورد به دیوار پیرمرد، خدا رحم کرد. می‌خواستم بروم پاسگاه شکایت کنم ولی شوهرم گفت سه طلاقه ات می‌کنم اگر چنین غلطی بکنی همینطوری زیادی پر رو شده‌ای دیگر همین یک کارت مانده است. نه متأسفانه همین که با شما حرف می‌زنم شاید یکی یک جایی یک کاری بکند.

[خانه امن]

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights