فضای شعر کنونی فضای آشفتهییاست
گفتوگوکننده: صادق امیری
برای من که زاییدهی سرزمین قنات و قاعات و کاشی آبی هستم، طبیعی است که شعرم برگرفته از معماری و ادبیات و هنر خاص سرزمینم باشد.
با آزاده فراهانی که شعرهایش بوی سفر، تاریخ و انسانیت را تداعی میکند با نگاهی تازه و دریچهای تازه به دنیا نگاه میکند و لمس آثارش شما را به آنچه که التذاد متن است میرساند، گفتگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
با مجموعه شعرهایتان شروع کنیم، شعر آزاده فراهانی در چه فرم، قالب و دارای چه موضوع و مضامینی است؟
آزاده فراهانی: آنچه درک و دریافتم از جهان یا تکهای از آن است را مینویسم. گاهی به شکل تجربهای که در خیال زیستهام و گاه در واقعیت که هر دو زیستن است. همواره تعهدی به ادبیات گذشته در رگهای شعری من جریان داشته. مخصوصاً در کتاب اولم توفان بادیه که مدام در متنها در حرکت بودم. رفت و آمدهای تاریخی، در قرنها و هزارههای دور تا زمان حال، تا جایی پشت میز تحریر. از درخت سرو کاشمر و زرتشت تا خلفای عباسی تا کارخانهها و پیستهای اسکی و …
برای به چالش کشیدن تاریخ تنها شیفتگی کافی نیست. که نگاه شیفته توان خروج از متن و بازنگری آن را ندارد. پس باید بر شیفتگی غلبه و نقش دانای کل را بازی کرد. مضمون دیگری که همواره در شعرهای من نقش ایفا میکند جغرافیاست، شاید از آن جهت که جغرافیا نیز نوعی متن است. متنی که بر تمام احوالات ما تاثیر میگذارد. هر جغرافیا فرهنگ و ادبیات خاص خود را دارد که برگرفته از شرایط اقلیمی است. برای من که زاییدهی سرزمین قنات و قاعت و کاشی آبی هستم طبیعی است که شعرم برگرفته از معماری و ادبیات و هنر خاص این سرزمین باشد. تا جایی که کتاب اولم توفان بادیه نام گرفت و مستقیم با سلسله سفرهای کویری من در ارتباط بود و کتاب دومم استوا که باز هم تحت تاثیر چند سال زیست من در سرزمینهای استوایی بود و به تبع آن تاثیر آن زیست بوم بر نوع نگرش من. از دیگر مضامین پرداختن به “زن” است و نه از طریق کلیشههای نخ نما، بلکه به دلیل زن بودن من و زیستن در تجربههای زنانه بهصورت ناخودآگاه در اشعارم حضور یافت و به مرور به شکل اساطیری در بیشتر شعرها راه یافت، گاه نیکبانو شد، گاه طاهره، گاه بته جقهای در ترمه و گاه زنی چادر به سر کنار خیابان.
آنچه که فضای کنونی شعر فارسی را در برگرفته است، چه تاثیری بر شعر شما گذاشته است؟
فضای شعر کنونی فضای آشفتهییاست، از این جهت که مثل دورههای قبلی یک فکر و نگرش بر زبان و محتوای شعر تسلط ندارد که این میتواند خوب یا بد باشد. خوب از آن جهت که میتوانی تنوع سبکها را ببینی و ایدههای متنوع بگیری. بد از این جهت که وقتی اسلوب غالبی در شعر موجود نباشد، پیشرفت هم سخت میشود. و مورد دیگر بحران جدی مخاطب است که عدهای را به زرد و مبتذلگویی واداشته، گویی به هر طریقی قصد جذب مخاطب را داشته باشند و عدهای از این سوی بام افتاده و چنان راه خود را از مخاطب جدا کرده که شعر را فقط برای حلقههای خاص قابل شنیدن میدانند، شعر فقط برای گفتمان ادبی. که این مسائل باعث شد من به هر دو سوی قضیه نگاه کنم و سعی در خلق اشعاری داشته باشم که قابلیت گفتمان ادبی آوانگارد و نیز جذب حداقلی مخاطب را دارا باشد. چقدر موفق بودم نمیدانم. ولی در کل این فضا را تا حدود زیادی خوب میدانم. گویی بحران مخاطب خیالم را راحت کرده تا مصممتر به شعر نگاه کنم، بدون ترس از پذیرش یا عدم پذیرش باشد که سلیقهی عموم هم وَرز داده شده، در سالیان آینده دوباره شعر به سمت جدی شدن برود.
چه آثاری و چه شخصیتهای الهامبخش شما بودهاند؟ تفاوت نگاه به شعر میانِ نسل جدید و قدیم (معاصر) را در چه میبینید؟
در ادبیات کلاسیک که باید بگویم تمام آثار کلاسیک ایرانی الهامبخش من بودند نظم و نثر هر دو و مخصوصاً آثار منثور. در معاصرین هم از نیما گرفته تا فروغ، سهراب، اخوان، شاملو، رویایی، بیژن الهی و خیلیهای دیگر. بعضی از شعرهای دوستان شاعرم، تک سطرها، گاهی شعری بلند، گاهی کتابی و به راحتی نمیتوانم بگویم کدام شاعر، چرا که شعرهای خوب در نسل جوان نیز زیاد خواندهام.
تفاوت نسلهای شعری معاصر را بیشتر در حضور تئوریهای ادبی در نسل جدیدتر میبینم که گاه به طور واضح در شعرها حضور یافته و حتی باعث سرایش شعرهایی در مسیر گفتمان ادبی گشته است اما در بیشتر موارد شاهد حضور نامحسوس نظریهها در برخی اشعار هستیم.
البته در نسل قدیم معاصر ما شاعران تئوریپرداز بودهاند ولی تاثیر گستردهای نداشتند.
مورد بعدی، معناگریزی است که در برخی از شاعران دیده میشود که البته کمینه و بیشینه دارد. در برخی شعرها تنها بسندگی به متن و واژه وجود دارد و مخاطب توان فرار از متن و دریافت معنا ندارد و در بعضی دیگر معنا در لایههای دوم و سوم متن پنهان شده و با خوانشهای دوباره دریافت میشود. از دیگر تفاوتها هم میتوان به تکرویهای سبک و زبان اشاره کرد و عدم تمایل شاعران به قرار گرفتن در یک مسیر مشترک سبکی.
چه زمانی شاعر رسالت شعر را به جا میآورد؟ در نگاه و تعریف شما شعر و شاعر خوب چگونه دیده و بیان میشود؟
به نظر من رسالت شعری زمانی انجام میشود که شاعر بتواند چیزی به جهان ببخشد و بیفزاید و این امر با داشتن جهانبینی صورت میگیرد. مقصودم جملات متقن و حکیمانه نیست و همچنین اندیشه و گرایشی که در شعرها حضور یابد که هر شاعر و هر انسانی بالاخره گرایش و اندیشهای دارد. مقصود آن تفکر و جهان بینی خاص هر شاعر است که میخواهد بر مبنای آن چیزی به مخاطب بیفزاید و جهان دیگری در دل هستی خلق کند حتا اگر از ساده ترین پدیدهها بگوید.
با توجه به قدرت فضای مجازی در این عصر چقدر از این فضا برای شناساندن آثار خود استفاده میکنید و اصولا چقدر با این مقوله سازگاری دارید؟
واقعیت این است که فضای مجازی در ابتدا راه را برای حرکت سره از ناسره باز میگذارد و همه قدرت رونمایی از خود را پیدا میکنند با هر میزان بضاعت شعری. اما این فضا در کنار فضاهای دیگر که شاید بتوان گفت فضای حقیقی هستند در نهایت شعر خوب را از بد نمایان میکند. به نظر من فضای مجازی نقش مکمل را در شناساندن شاعران ایفا میکند.
و در اخر از آیندهی کاری خود بگویید آیا اثر یا آثاری را در دست چاپ خواهید داشت؟
مجموعهای در دست دارم که بعد از کتاب استوا سروده شده اما نیاز به ویرایش دارد که هنوز با جایی صحبت نکردم برای انتشارش و در کنار آنچه از تعلقات و گرایشهای شعری خود گفتم، دغدغهی محیط زیست کم کم دارد به شکل مولفهای در شعرم ته نشین میگردد. بنابراین فکر میکنم شاید مجموعهای مستقل و با چنین گرایشی منتشر کنم که بیشتر اشعار از چنین بن مایهای برخوردار باشد. البته با نگاه اساطیری که تقریبا از مؤلفههای شعری من است.
دیگر چیزی که ذهنم را همواره مشغول کرده رسیدن به زبانیست که تمامی جهانبینی من را شامل شود.