Advertisement

Select Page

مریم هوله: بیان حقیقت بدون جسارت ممکن نیست

مریم هوله: بیان حقیقت بدون جسارت ممکن نیست

روزی روزگاری جلسات شعر – ۳

مریم هوله

جلسات شعر دهه‌ی هفتاد، آن جلسات تکرارنشدنی که به حضورمان و تکامل‌مان تداوم می‌بخشید، با برخی نام‌ها به یادماندنی‌تر ‌می‌شد، فقط برخی و نه همه؛ که همه هیچ‌گاه به مانند آن عده‌ی معدود، شکوه شعر را با اجراهای منحصر به فردشان به رخ نمی‌کشیدند. یکی از آن معدود نام‌هایی که شعرخوانی‌‌های جسورانه و تابوشکنانه‌اش، چه از نظر اجرا و چه محتوا، حضار را در آن جلسات میخکوب و مرعوب خود می‌کرد، مریم هوله بود: «جریانات متنوعی در دهه‌ی هفتاد شکل گرفتند که برخی زبان را محور کار خود قرار دادند و برخی به فرم پرداختند اما من به آن راه نرفتم و کوشیدم با پدید آوردن هارمونی میان همه‌ی عناصر شاکلی شعر، توجه و بازگشت به معنا را محور کار خود قرار دهم. خشم من، آتش گرفتن من، از کوره در رفتن من، انقلابی شدنم، هتاک و وحشی و زبان نفهم شدنم… همه در شعرم پیاده می‌شوند، با زبان و فرمی که به موقعیت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی کشورم بیاید.»

مریم هوله هم‌اکنون ده سالی می‌شود که به دعوت انجمن جهانی قلم، همراه با خانواده‌اش در سوئد مستقر شده است؛ در جایی که به گفته‌ی او دیگر از آن جلسات مستمر و مداوم شعر خبری نیست.

او در بخشی از پاسخ خود به این سؤال که «در زندگی بیشتر تابوشکن هستید یا در شعرهایتان؟» می‌گوید: «در ایران، در زندگی‌ام یاغی‌تر و عصیانگرتر بودم اما زندگی در فضای سرد سوئد از من زنی سی و سه ساله ساخته است که جز نوشتن هیچ کار دیگری ندارد و از آنجا که اغلب تابوهایی که پیرامون مرا فرا گرفته بودند، اینجا فراموش شده‌اند، با نوعی دیگر از عصیان خو کرده‌ام و با تابوهای دیگری در ستیزم… حاصل این سال‌ها ده جلد کتاب است که پس از پشت سر گذاشتن یک دوره‌ی طولانی بیماری، کار تایپ‌شان به پایان رسیده و حالا مشغول ویرایش و آماده‌سازی آنها برای چاپ هستم… نشستن بی فایده بود، دوباره دارم از جا بلند می‌شوم.»
سپیده جدیری

 دهه‌ی هفتاد برای من “دوران طلایی جلسات شعر” بعد از انقلاب بود، برای شما چطور؟ اصولا با این نامگذاری موافقید؟ ویژگی‌ جلسات شعر آن دهه چه بود که در سال‌های بعد از آن دیگر تکرار نشد؟

رویدادهای سیاسی اجتماعی مانند انقلاب و جنگ اجازه ندادند ادبیات و به خصوص شعر در دهه‌های پنجاه و شصت رشد معمولی و منطقی داشته باشد و ادامه‌ی منطقی شعر دهه‌ی چهل باشد اما در دهه‌ی هفتاد گشایش اندکی در فضای سیاسی اجتماعی به وجود آمد، جنگ پایان یافته بود و با وجود اختناق سیاسی و سانسور که همواره آفت ادبیات و هنر بوده است، حکومت به ثبات نسبی دست پیدا کرده بود و بر مسائل اقتصادی، سیاسی تمرکز کرده بود و به همین دلیل دهه‌ی هفتاد دهه‌ی تولد دوباره‌ی جسارت شاعری بود و انتشار کتاب‌های شاعران و حضور شاعران جوان و تازه نفس رنگ و بوی تازه‌ای به شعر آن سال‌ها بخشید.

جلسات شعر علاوه بر مکانی برای شنیدن شعر و قرار گرفتن در جریان روز ادبیات، فرصتی برای تبادل نظر و نقد به دست می‌داد و باعث رشد و تکامل شعر می‌شد.

در مورد نامگذاری‌ای که گفتید، نظر خاصی ندارم. تصور می‌کنم از این منظر می‌توان چنین نامی بر آن دهه نهاد… اما دلیل این را که چرا این جلسات نتوانستند ادامه یابند، باید در تغییر جهت حکومت و دستگاه سرکوبش به سمت فرهنگ و هنر جستجو کرد. فرهنگ دشمن‌تراشی، تئوری تهاجم فرهنگی، تلاش برای سرکوب و سانسور نویسندگان و نهایتن شدت گرفتن حذف فیزیکی دگراندیشان -که از دهه‌ی هفتاد و حتی پیش‌تر آغاز شده بود و حالا با شدت بیشتری ادامه می‌یافت- و… فضا را به سمتی برد که حکومت نویسندگان، هنرمندان و شاعران را به عنوان مهره‌های دشمن می‌دید که در خط مقدم جبهه‌ی فرهنگ می‌جنگند و به دنبال سرنگونی حکومت از طریق تغییر بنیان‌های فرهنگی، دینی، اجتماعی و حتی سیاسی هستند…  بدیهی است در چنین حالتی حکومت امکان تجمع و گرد هم آمدن را از آنان سلب کند. البته با اتفاقاتی که پس از کودتای انتخاباتی و شکل گرفتن جنبش سبز افتاد، حکومت اجازه‌ی تجمع را از همه‌ی گروه‌ها و اقشار جامعه دریغ می‌کند زیرا دایره‌ی دشمنانش به وسعت تمامی مردم گسترده شده است. از سوی دیگر شدت گرفتن امواج مهاجرت و فرار مغزها باعث خروج هرچه بیشتر شاعران از کشور و پراکندگی آنها در کشورهای گوناگون شده و امکان برگزاری جلسات شعر را از میان برده است، شاید به همین دلیل است که بیشتر فعالیت‌های ادبی گروهی در فضای مجازی صورت می‌گیرد.

شعر دهه‌ی هفتاد هم ویژگی‌هایی داشت که به جرأت می‌توان گفت شعرهای دوره‌های قبل، از آن تهی بود. شاید دلیل‌اش حضور مداوم و تبادل نظر شاعران در جلسات شعر آن دوره بود، شاید هم بشود گفت که پایان یافتن جنگ و عبور از دهه‌ی پر تنش شصت، شاعران و نویسندگان را در این دهه جسورتر کرد و این جسارت در فرم، زبان و مضمون شعرها نیز نمود یافت؛ از جمله می‌توان به اشعار خود شما در آن دوران اشاره کرد که یادم می‌آید سرشار از لحظات جسورانه، بی پروا و تابوشکن بود. خود شما شخصاً علل برخورداری شعر دهه‌ی هفتاد از چنین ویژگی‌هایی را در چه می‌بینید؟

مریم هوله

من شعر را چیزی جدا از روح عصیان و جسارت شعور نمی‌دانم. قلم شاعر باید حامل حقایق و سویه‌ها و فضاهای مختلف جامعه‌ای باشد که در آن زیست می‌کند، بیان حقیقت بدون جسارت ممکن نیست.

شاعر باید بتواند دنیای درونی‌اش را در معاشقه و مراوده با دنیای پیرامونی صادقانه بیان کند. شعر متنی است که تهی از آداب معاشرت و ادب است و فارغ از اندیشیدن به برخوردهایی که در آینده ممکن است نسبت به آن صورت گیرد. از نظر من شاعر خصوصن در این برهه‌ی زمانی و در فضایی که ما در آن زندگی می‌کنیم، بیش از هر چیز یک یاغی است، پرسشگری که گاه حتی خودآگاهی‌اش را عامدانه کنار می‌گذارد تا بنیان‌های اندیشه و فرهنگ غالب بر جامعه را به چالش بکشد.

طبیعتن عوامل بسیاری در جسارت یافتن شاعران در دهه‌ی هفتاد مؤثر بود، از فضای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گرفته تا گشایش اقتصادی پس از جنگ و شاعران به محض این که روزنه‌ای را گشوده دیدند، پرش به سمت اوج را از سر گرفتند. جریانات متنوعی در دهه‌ی هفتاد شکل گرفتند که برخی زبان را محور کار خود قرار دادند و برخی به فرم پرداختند اما من به آن راه نرفتم و کوشیدم با پدید آوردن هارمونی میان همه‌ی عناصر شاکلی شعر، توجه و بازگشت به معنا را محور کار خود قرار دهم. خشم من، آتش گرفتن من، از کوره در رفتن من، انقلابی شدنم، هتاک و وحشی و زبان نفهم شدنم… همه در شعرم پیاده می‌شوند، با زبان و فرمی که به موقعیت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی کشورم بیاید. از جهان بی انتهای اطراف یک شاعر، هر شعری با فرم و زبان و موقعیت خاص و تازه‌ای از واقعیت مبرهن سروده می‌شود تا آنجا که من گاه ویرایش برخی شعرهایم را دست درازی به حالت خاص زمان سرایش آن می‌بینم، مانند وجودی مقدس به یکباره بر شاعر فرود می‌آید و شاعر باید پا به پای باران کلمات بدود و هر آنچه اتفاق افتاده بر کاغذ منتقل کند و جای خوشبختی است که انتقال این دنیاها به زبان گاه ممکن است.

کتاب‌های شعر شما به جز “در کوچه‌های آتن” – که آن هم با سانسور و حذف تعداد قابل توجه‌ای از اشعار چاپ شد – هیچ‌گاه در ایران اجازه‌ی انتشار نیافت اما شما بعد از مهاجرت به سوئد همچنان از طریق سایت “مانی‌ها” و دیگر سایت‌ها و وبلاگ‌های ادبی، شعر خود را در دسترس مخاطب داخل ایران قرار دادید و حتی اطلاع دارم که از کتاب‌هایی که در این طرف آب چاپ کردید نیز نسخه‌هایی را برای تعدادی از شاعران ساکن ایران فرستادید و کتابتان در ایران نیز دست به دست شد و خوانده شد. به نظر شما هم‌اکنون شبکه‌های اجتماعی نظیر فیس‌بوک یا سایت‌ها و وبلاگ‌های ادبی می‌توانند برای شاعران مستقل و همچنین شاعران تبعیدی جانشین خوبی برای جلسات‌ شعر باشند؟ به بیانی دیگر، آیا این‌ها می‌توانند نقش شب شعرهایی مجازی را برای مرتبط ساختن شاعران مستقل و تبعیدی با مخاطب داخل ایران ایفا کنند؟ تا چه میزان؟ آیا این میزان ارتباط با مخاطب، برای شما راضی‌کننده است؟

راستش من مدت‌هاست که به دلایل شخصی امکان بسیار کمی برای استفاده از امکانات فضای مجازی داشته‌ام ولی تا آنجا که تجربه‌ام اجازه می‌دهد، تصور می‌کنم بسیار خوب و مؤثر است.

حضور در یک جلسه‌ی شعرخوانی به دلیل ارتباط نفس به نفس و چهره به چهره و امکان شنیدن شعر همزمان با دریافت‌های حسی و غیرزبانی، به عنوان مثال: زبان بدن و همچنین سادگی ارتباط همه‌ی شرکت‌کنندگان با یکدیگر مزیت‌های بیشتری به فضای مجازی دارد اما این امر باعث نمی‌شود از تنها روزنه‌های باقی مانده‌ی تنفس شعر تا سر حد امکان استفاده نکنیم. فضای مجازی هم مزیت‌هایی بر جلسات شعر دارد، به عنوان مثال از هر نقطه‌ای از جهان می‌توان در آن شرکت کرد یا این که ثبت و ضبط شعرها و مطالب مطرح شده در آن آسان‌تر است.

در اواخر دهه‌ی هفتاد، شما به همراه تنی چند از زنان شاعر و از جمله خود من، حرکتی اعتراضی را نسبت به وضعیت پخش کتاب در ایران شکل دادید و کتاب‌های خود را در محوطه‌ی جلوی تئاتر شهر و چند مکان فرهنگی دیگر به طور مستقیم به مخاطب عرضه کردید. یادم می‌آید که خریداران آن کتاب‌ها اگر در روزهای آینده نیز گذری به محل حرکت اعتراضی ما داشتند، دیدگاه‌های خود درباره‌ی کتاب‌های ما را به طور مستقیم به خودمان انتقال می‌دادند و در مجموع، خاطرات خوبی از آن روزهای ارتباط مستقیم شاعر و مخاطب برای من باقی مانده است… به نظر شما چرا چنین حرکت‌هایی دیگر ادامه پیدا نکرد یا شاید به صورتی کمرنگ و خنثی ادامه پیدا کرد؟ – با وجودی که مشکل شاعران جوان برای پخش کتاب‌هایشان همچنان به قوت خود باقی‌ست.

 پیش از هر چیز باید بگویم اعتراض من در آن اعتصاب به سانسور بی رحمانه‌ای بود که از کتاب من جزوه‌ای کوچک و بی آزار ساخته بود و با وجود این‌که بارها دستگیر شدم، اگر بیماری اجازه می‌داد آن را تا رسیدن به نتیجه‌ای روشن ادامه می‌دادم… متأسفانه با وجود همه‌ی شلوغی و پوشش رسانه‌ای اعتراض به هیچ نتیجه‌ای نرسید و این روزها به درجه‌ای از شدت رسیده که مانندی برایش نمی‌توان یافت.

حرف من این است که در اعتراض به چنین پدیده‌ای مریم هوله به تنهایی کاری از پیش نمی‌برد و باید همه‌ی شاعران و نویسندگان حمایت کنند، پشت هم باشند تا صدایشان به جایی برسد و قدرت را وادار به پاسخ‌گویی کنند.

در مورد مشکل چاپ و پخش کتاب‌های شعر هم باید بگویم طبیعی است که اوضاع باید به این شکل باشد، صدها سال است که سانسور و موانع سیاسی، اجتماعی، دینی و فرهنگی باعث گسست عمیقی در رابطه‌ی میان شاعر و خواننده شده است و به همین دلیل است که تیراژ کتاب در سرزمینی که مردمانش به تاریخ ادبیات خود می‌بالند و همه خود را شاعر می‌دانند، رقم شرم آور ۳۰۰۰ یا ۵۰۰۰ جلد است. اگر این رقم را با جمعیت مقایسه کنیم به عمق این فاجعه پی می‌بریم. در چنین اوضاعی پخش شدن یا نشدن دو، سه هزار جلد کتاب در میان هفتاد، هشتاد میلیون آدم تفاوت زیادی در اصل ماجرا نمی‌دهد. در همین سوئد به عنوان مثال تیراژ کتاب اغلب حدود صد هزار جلد است و جمعیت نه میلیون، می‌بینید چه دره‌ی عمیقی میان ما و خوانندگان وجود دارد؟

در سوئد محفلی ادبی وجود دارد که بتوان سراغ مریم هوله را به طور مداوم از آنجا گرفت؟ این محفل یا محافل ادبی این طرف آبی در مقایسه با آن شب شعرهای دهه‌ی هفتاد که در بالا به آنها اشاره شد، از نظر شما به عنوان یک شاعر جدی و مستقل ایرانی چه امتیازها و چه کاستی‌هایی دارد؟

 نه متاسفانه من در سوئد چنین جلساتی را سراغ ندارم و در ده سالی که اینجا بوده‌ام جلسه‌ای مداوم ندیده‌ام. جلسات گوناگونی به مناسبت‌های گوناگون و به اشکال گوناگون برگزار می‌شود اما بسیار به ندرت و هرگز به شکل مداوم و با حضور گروهی شاعر تکرار نمی‌شوند.

شعر شما در عین رویکردهای جسورانه به مفاهیم و مضامین ممنوعه (ممنوع از نظر قوانین و خط قرمزهای ایران امروز)، شعری زبان محور نیز به شمار می‌آید. رمز آفرینش اشعاری چنین منحصر به فرد در چیست؟ پای کوششی از جانب شما وسط بوده یا فقط جوششی شعری؟

کوشش که چه عرض کنم، گاه کوشیده‌ام کمتر بنویسم! شعر همیشه اتفاق می‌افتد و گاهی برای من بسیار اتفاق می‌افتد! در یک لحظه که اغلب هیچ بستگی به موقعیت و حال و هوای اطرافت هم ندارد، ناگهان انباشته می‌شوی از واژه‌هایی که باید پا به پایشان بدوی و تا آنجا که می‌توانی جایی بنویسی‌شان… هرگز تصمیم نگرفته‌ام شعری بنویسم و شعر است که همیشه تصمیم می‌گیرد نوشته شود و من هرگز جسارت نمی‌کنم تصور کنم شعری کار من است، مثل پیام‌رسانی هستم که پیامی را از جایی به جایی می‌رساند…

در زندگی هم تابوشکن هستید یا فقط در شعرهایتان؟ یا بهتر است سؤالم را این گونه مطرح کنم: در زندگی بیشتر تابوشکن هستید یا در شعرهایتان؟ چرا؟

سئوال سختی است. زندگی من شعر است و شعرم زندگی، از هم جداً نیستند و هر یکی بازتاب دیگری‌اند. شدت و ضعف رفتارهای تابوشکنانه البته تغییر کرده است. در ایران، در زندگی‌ام یاغی‌تر و عصیانگرتر بودم اما زندگی در فضای سرد سوئد از من زنی سی و سه ساله ساخته است که جز نوشتن هیچ کار دیگری ندارد و از آنجا که اغلب تابوهایی که پیرامون مرا فرا گرفته بودند، اینجا فراموش شده‌اند، با نوعی دیگر از عصیان خو کرده‌ام و با تابوهای دیگری در ستیزم…

حاصل این سال‌ها ده جلد کتاب است که پس از پشت سر گذاشتن یک دوره‌ی طولانی بیماری، کار تایپ‌شان به پایان رسیده و حالا مشغول ویرایش و آماده‌سازی آنها برای چاپ هستم… نشستن بی فایده بود، دوباره دارم از جا بلند می‌شوم.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

۱ Comment

  1. هرمز سعدالهی

    درود بر شما
    مصاحبه بسیار عالی و زیرکانه‌ای بود..
    جون در دهه ۷۰ جلسات شعر از بهترین جلسات تاریخ معاصر ما بود
    حضور بسیاری از جمله مریم هوله هم در این جلسات حسن خاص خودش را داشت..

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights