Advertisement

Select Page

چند شعر از رویا مولاخواه

رویا مولاخواه

«منِ درخت»

 

مرا به خود کفایی ام ببرید

شما که در چاشت موسمی تان،

تلفظ خالی اتاق را /دونفره می کنید

من با درختان عطف تخت

که فصلی دگرباش دارند

در خلوت تخیلِ مدام

صندلی ام می گیرد

نیمکت سینه ام /را پشت می کنم به

عاطفه ی قهر

شباهت ناموسی  ام را پنهان می کنم

در سایه ی نارون شک

درختی که از پهنای خودش بلندتر است،

در رشد طولی اتاق، از خودش کم می آورد

می رود بیرون،

با کارت های اعتباری تن اش ،تبر می خرد

تبرهای قحبه را به تخت می برد

سایه سار لخت اش را ،بلند می کند

پوست اش را از ماهیت چوب ها می کشد

لای نظام  سبزبرگها ،

رو می کند/ به موریانیسم

می ریزد ازخودش..

اما/

من در اتفاق درخت ،

لباس جنسی ام را پشت و رو می کنم

خودم را می رسانم به انتصاب در،

 

اداره ی ذهنی ام را معطوف می کنم

به پنجره..

 

پوست مرده ی درخت را

می تکانم از خودم

تلفن را برمی دارم

وهزار کاکلی معرق را می پاشم

در تصنیف پتو

و برای ضعف شفاهی ماهوت ها،

با دست های غیر مذهبی ام

نقاره می زنم

نقاره می زنم

نقاره هام کتاب می شوند

کتابهام درخت…

 

کسی از درخت خودش تبر می شود/

کوتاه می آید از شاخه هاش

 و برای خوش رقصی موریانه ها،

تن سبز مرا صدا می زند

 

تلفظ دونفره ام بر می گردد به

خلوت تخیل اتاق

 

نقاره ام را کوتاه می کنم..

 

خودکفایی ام بلند می شود،

وسط والس پرده ها/

پنجره را می بندد

 

«رویا»

 

رویااا

رویاا

کمی از شاخه هایت بیا،

مرغ این خارزار ،به اتساع لبهای تو/

پریده است..

 

آن کوچه ی اتفاقی ،پشت پلکهایت،

از خطر کدام چاله ی بی صدا/

دارد به گودال می رسد؟؟

 

چشمهایت را که صمغ اند/

از کدام درخت ،چکیده ای ؟

می دوی به استحاله ی پله ها،

با التهاب انگشتانت به در می زنی/زده باشی

از انتهای آوند هایت دارد ،رگ می زند/

خون می سُرد ،روی دهلیز/

پاگرد اتاق ،دور می زند به سرت/تنت

نشسته ای به روبه رو/

رو به در/

در به روی دیوار/

رویا!

رویا!

کجا پریده ای به سقف/

به شیروانی آن لب ِپریده از فنجان ِفال/

در لنگرود تعویض شیفت/

در چمخاله ی بستری در بخش/

کجا رسیده ای /رساندنت…

 

داری برای ریزه های لیز،  از

خزیدن مارماهی ها ،روی دمانه ی

آب/آسمان/لاجورد

آکواریوم می کشی..

 

داری برای قتال ،در سرب ِدها نِ خبر،

نهنگ می کِشی..

 

داری با شلم/چه شوربا می پزی ،

که جنگ از کتف هایت خسته است..

با کف شوی این سکوت،

که دارد روی اعصاب تو  ،تی می کشد/

گریه می کنی؟؟

 

رویا!

رویا!

صدایت را پشت مبلها نتکان..

سرت که نویسنده بود ،

از شتاب ِچینه ها ،سطر می دزدید..

 

آفتاب تا آرنج تو قد نمی کشد،

آن چشم های یاسی را ،از دیوار

ملال /پایین نینداز..

هنوز کارد ها سر استخوان /گاو های

قصه ی تو را ماغ می کشند..

رویا!!

رویا ادامه ات را/

ممتد بنویس ..

چشمهایت را تاب نده…

 

«تهران ضمیمه ای از روایتِ آه»

 

چه میثاقی است، رأفت آبی دو واژه استکان

در مدخل بینامتن دونوشانوش؟!

از مسیر عصب درمواجه ات/

به کبودی گس یاس ،سلام کردم

آن وقت هنوز میراث آب ها ،بر اقلیم

لیوان /

گردهای مسموم تنفس زمان ،نبود

 

و تهران ضمیمه ای از روایتِ آه را،

در مسیر من و فرحزاد،

به تجانس شفاف سفره خانه ای زرد،

نمی دوخت

 

آن وقت چرای مداوم کلمه ها،

بره های نورس دهان ام را ،به رایحه ی علف

عادت نمی داد

 

به من زمان بده،

و بعد پیاده شو در سردی قوام آش/

پشت پاهای تاسفی که از خیابان می گذرد،

به فروشگاه می رود و از تن اسبی که

در شرایط فعلی باران ،معرق است/

بخار نجیب دویدن را ،می خرد

می دود به زغال های باربیکیو

می دود به منبت کاشی های ایوان

می دود به شعف پپسی

می دود به مارک تمساح /روی مساحت

عضلانی پیراهن ات

مرا از اصطحکاک لب های ات ،در تضرع

انار /دانه دانه کن

کسی عطف دکمه را در چارخانه ای که

از آستین ات افتاده، به ضعف عضلانی باغچه ها

ربط نمی دهد

به کسی مربوط نیست  ،آب ها ادامه ی

نخی از لباس تو اند یا /

ماه در اندام یک اسب ،از ساق های تو،

در جهان روانی من ،مدام می دود

 

اینجا که عاطفه ام ،

گله ای را به  انضمام سطر و علف،

از جلگه ای از نقطه ها و خط دوانده/

بی شک گلوله ها از گل ها خالی اند

بی شک نظام ابری مهیبی درشت ،فواصل

عینی مرا/

 به سیاه مبهمی که مدام از تصعید سیبی

در بهشت بلند می شود،و طول افقی ‌ِعمودی

 را می جود/مومن خواهد کرد

 

بی شک جهان ،در صدای تو که از اسب هایت

مرده ای /شب است

شب است

و صدای پلنگ از آفتاب می آید

چیزی شبیه ضعف عمومی ساق های اسب،

 از گمرک دره ای در روایت

پایین می آید و مارا

به شکارچی /عادتمان می دهد…

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights