نگاهی به جهان شعر لوئیز گلوک برنده نوبل ادبی ۲۰۲۰
نجواگر رازها
شعر گلوک حقایقی را رو می کند که اکثر مردم و بیشتر شاعران، آن را انکار می کنند؛ شعر او برای روحیه بخشیدن به مخاطبان نیست. اغلب شعرهایش در امتداد یکدیگرند و با روایت ها و نتیجه گیری ها، یکدیگر را می سازند و جابجا می کنند. گلوک شاعر خرد است:
تلسکوپ
لحظه ای بعد از دور کردن چشمت وجود دارد
وقتی فراموش می کنی کجا هستی
چون به نظر می رسد، زندگی کرده ای،
جایی دیگر، در سکوت آسمان شب.
تو اینجا، در جهان بودن را متوقف کرده ای.
تو در جای دیگری هستی،
مکانی که زندگی انسان معنایی ندارد.
تو موجودی در بدن نیستی.
همانطور که ستاره ها وجود دارند، وجود داری،
شریک در سکون وعظمت آنها
پس تو دوباره در جهان هستی.
شب، روی تپه ای سرد،
تلسکوپ را جدا می کنی
بعد از آن می فهمی
نه اینکه تصویر نادرست باشد
اما رابطه نادرست است.
دوباره می بینی چقدر دور است
هر چیزی از همه چیزهای دیگر.
لوئیز گلوک معلم است، حکیمی برای هزاران دانشجو در موسسات مختلف. تدریس، برای شخصیت هایی نظیر او، اغلب به معنای سخنرانی های نوشتاری و بعدها گرفتن هزینه سفر برای یک تجربه هیجان انگیز است. گلوک معلم است، در خانه؛ در یک گروه کوچک یا دور یک میز. ده ها کتاب عالی، با ویرایش هوشیارانه نوشته و برنده جوایز متعدد بوده است. شخصیت او در کلاس، که اغلب در آپارتمان و باغ او در کمبریج هم ادامه داشت، شکل گرفت و حالا این زندگی با اعلام جایزه ادبی نوبل شناخته شده است.
۱۲ مجموعه و دو دفتر شعری که گلوک تا به امروز منتشر کرده از نظر سبک و مضمون بسیار متفاوت هستند اما آنچه همه این کارها را به هم پیوند می دهد نگاه او به زندگی ست:
یک هلو در سبدی حصیری
بود
یک کاسه میوه بود
پنجاه سال.
پیاده روی ای چنین طولانی
از در به میز.
این گلوک کلاسیک است، با شعری که زمان را تقطیر می کند تا زیبایی و دوسوگرایی عاطفی را نشان دهد. فقط کنایه ادبی به پیچیدگی سهولت ظاهری خیانت می کند: هیچ شاعری نمی تواند از شنیدن “عشق از من استقبال می کند …” از “جورج هربرت” اجتناب کند، اگرچه مخاطب شعر به چنین دانشی نیاز ندارد. با گذشت چندین دهه از شعر انگلیسی-آمریکایی که بین اعتقاد و اعترافات، خاطره نگاری و بدبختی در تناوب بود، گلوک با ظرافت بسیار، به نوشتن شعر با نگاه به تجربه زیسته ادامه داده است.
گلوک اطمینان دارد که تجربه یک زن می تواند نمونه ای انسانی ارائه دهد. با این کار او قبلاً ، بدون جدال، توانسته به چندین نسل از زنان اطمینان دهد که زندگی آنها مانند هر مردی، واقعی و به اندازه معیار، انسانی است. گلوک به طور مرتب مسیری را با این معیار برای هر کسی که احساس می کند خود را از قاعده مرد سفید پوست خارج کرده، نشان داده است. گلوک در کتاب “شکل نزولی” (۱۹۸۰) ، با ترفندهایی، چگونگی انجام این کار را نشان می دهد – مانند شعر “پرتره”:
کودک طرح کلی بدن را ترسیم می کند.
او می تواند هرچیزی بکشد، اما در کل سفید است،
او نمی تواند آنچه را که می داند آنجاست، پر کند.
در مسیری حمایت نشده، او می داند
که زندگی از دست رفته است …
این تنظیم مجدد تجربه زیسته در کارهای گلوک جریان دارد. “خانه ای در مارشلند”، یک کتاب پر از خواهر و برادر و شوخ طبعی فرزندان است که نشان می دهد زندگی روزمره فوق العاده است.
حتی اکنون این چشم انداز در حال جمع شدن است.
تپه ها تاریک می شوند.
گاوها
خواب،
این بیان بسط پیدا می کند. هیچ چیز منفعلانه و معنوی در این مورد وجود ندارد، اما اتفاقی هیجان انگیز احساس می شود:
و دانه ها
جدا جدا، طلا ، صدا زدن
بیا اینجا
بیا اینجا کوچولو
و روح از درخت بیرون می ریزد.
گلوک نوشتن چنین شعرهای پیراسته ای را از مجموعه دوم خود تجربه کرده است. جای تعجب نیست که گلوک با شروع دو بورس تحصیلی گوگنهایم و چندین بنیاد ملی برای هنر افتخارات برجسته ادبی ایالات متحده را دریافت کند. چهارمین کتاب خشن و غمگین او، پیروزی آشیل (۱۹۸۵)، برنده جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی شد:
این شهر به نوعی شکوه برخاست
هرچه وحشی ست به سطح زمین می آید
و گلوک ادامه داد و ادامه داد تا به سطح بیاید. در سال ۱۹۹۳ “زنبق وحشی” برنده جایزه پولیتزر شد. در سال ۱۹۹۹، او جایزه “بنیاد لانان” را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۱ ، جایزه بولینگن ؛ در سال ۲۰۰۳ ، برنده جایزه شاعر ایالات متحده شد. او علاوه بر نوبل، جایزه ترانسترومر را هم دریافت کرده است، جایزه ای که به یاد شاعر بزرگ سوئدی “توماس ترانسترومر” اهدا شده است.
گلوک، چشم اندازی جامع از درک و سرنوشت انسان دارد. توانمندی او در دو مجموعه مقاله، اثبات و تئوری ها (۱۹۹۴) و اصالت آمریکایی (۲۰۱۷) اثبات شده است. گلوک در مقاله “آموزش یک شاعر” می گوید: “تجربه اساسی نویسنده، درماندگی است و با احساس موفقیت، آرام نمی شود.
شعر گلوک، مثل هنر گوش دادن به درون در کارهای “کیتس” و چیزی متمایز از ایده “دیدن” در کارهای “ریلکه” است. گلوک در شعر “گل های مزرعه” که با صدای گل ها سروده شده است، می پرسد:
آیا کفایت می کند؟
فقط نگاه به درون است؟
نه – کسی با شما صحبت می کند.
گوش های خود را بیرون بیاورید و گوش دهید.
گلوک در یکی از شعرهایش، به آنچه از رویاها و خیالات اش باقی مانده گوش می دهد. در شعر “قطره های برف” از مجموعه “زنبق وحشی” ، ۱۹۹۲ برنده پولیتزر:
آیا می دانید من چه بودم ، چگونه زندگی کردم؟
می دانید
ناامیدی چیست
بعد
زمستان باید برای شما معنی داشته باشد.
زمستان با وضعیت سختی جسمی و اغلب تعلیق عاطفی همراه است. برای یادآوری، “ریلکه” ، شاعر آلمانی وضعیت متروک فراق را با “زمستان گذرانی” در یکی از شعرهای سونات ها تا اورفئوس، مقایسه می کند:
زیرا در میان آن زمستان ها یک زمستان بی پایان وجود دارد
قلب شما فقط با زمستان گذرانی زنده می ماند
در مورد درد هیچ گرمایی وجود ندارد. درد، تنفس سرد قلب است:
انتظار نداشتم زنده بمانم
زمین سرکوبم می کند
انتظار نداشتم
دوباره بیدار شوم،
احساس کنم
در زمین مرطوب
بدنم دوباره توان واکنش دارد
به یاد آورد
بعد از این زمان طولانی دوباره چگونه باز شود
در نور سرد
از اولین بهار
برف یخ زده هستی، از ناامیدی تا نوید، آرام آرام به گل بهار باز می شود. کلمه کلیدی در اینجا شاید “پاسخ” باشد. ناامیدی ما را در گردابی از خود می بلعد. زندگی یک حرکت فتوسنتزی است، جایی که روح و بدن به نور پاسخ می دهند. این آگاهی خود باعث می شود احساس کنیم از تاریکی جان سالم به در برده ایم.
زمستان، درباره جنگ هم هست. گلوک در “تمثیل گروگان ها” ، درباره جنگ تروا، می نویسد:
چه می شود اگر جنگ
فقط یک نسخه مردانه از لباس پوشیدن باشد،
بازی طراحی شده ای برای جلوگیری از
پرسش های عمیق معنوی؟
جنگ چه پرسش هایی را نادیده می گیرد؟ یکی از عمیق ترین پرسش های معنوی که جنگ از آن چشم پوشی می کند دقیقاً این است که موضوع جنگ چیست؟ پاسخ: مرگ. ایده جنگ این است که با جدا کردن مرگ از زندگی، معنای آن را تحریف کند. جنگ راهی است که با توسل به آن مردان از پرسش های زندگی پرهیز می کنند. جنگ گوش ندادن به خود و دیگران است. گوش دادن، چیزی نیست که ما را صرفاً به روایتی از زندگی روزمره وصل کند، بلکه عمل به مسئولیتی عمیق تر است.
با کنایه ای ملایم ، گلوک در اوایل شعر می نویسد:
این ها
مردان عمل هستند، آماده رفتن
بینش برای زنان و کودکان
جنگ کور است و از این رو آن را پایان بینش می دانیم. مردان در جنگ، بار بینش را به دوش زنان و کودکان می گذارند. این بار بصیرت چیست؟ برگردیم به شعر گلوک:
جنگ قابل قبول است
بهانه ای ست برای غیبت
در حالی که
جستجوی ظرفیت فرد برای انحراف
نیست
بنابراین، جنگ، انحراف از مساله حضور است. جنگ حضور را به غیاب تبدیل می کند. جنگ توسط مردانی انجام می شود که می خواهند از فعالیت معنادار زندگی ناپدید شوند. جنگ هیچ گونه مسئولیتی در قبال زندگی ندارد و حتی قبل از شروع، آن مسئولیت را کنار می گذارد. جنگ، به قول گلوک، ناامیدی از تاریخ، تاریخ ناامیدی است.
در عشق حتی از ناامیدی گریزی نیست. در شعر “نماز صبح”، از مجموعه “زنبق وحشی” که بنوعی تلاقی بین “کتاب ایوب” و “مزامیر داود” است، گلوک ایده عشق را به عنوان چیزی که گاهی اوقات، به آنچه دریافت نمی کند، مشروط می شود، بررسی می کند:
اگر بگویم دوستت دارم
مرا ببخش …
نمی توانم دوست داشته باشم
چیزی که من نمی توانم تصور کنم،
و تو فاش می کنی
عملا هیچ چیز: مثل درخت زالزالک هستی؟
همیشه همان چیز در همان مکان،
یا بیشتر گل انگشتانه هستی،
ناسازگار
از نظر گلوک، عشق، ثبات وحی متقابل است. گلوک با استعاره نشان می دهد، طبیعت بشر با حس کاذب سازگاری و تغییرپذیری او را فریب می دهد. عشق در پاسخ به یک ثبات بیان تصور می شود. عشقی که وانمود می کند خیلی طبیعی است، تصور می کند وجود بیش از حد غیر واقعی است.
در نسخه دیگری از “نماز صبح ” ، شاعر روابط پرتنشی را می نویسد:
اما غیبت
از همه احساسات،
حداقل نگرانی ست برای من
ممکن است ادامه دهم
به یافتن نشانی درختان غان
استفاده گلوک از رمزگذاری های طبیعت و استعاره های طبیعی نوعی رمانتیسیسم کنایه آمیز است که در آن احساسات از طریق پاسخ هایی ارزیابی می شوند که به تلاش انسان برای بیان، نزدیکترند تا بی تفاوتی موجودی کاملاً طبیعی.
در زمانه ای که جهان از سر و صدای پوپولیسم تهاجمی مسموم و متزلزل شده است، صدای جدی و انتقادی گلوک انسان را به ترک جنگ و گوش دادن به خود و دیگران فرا می خواند.
این که آکادمی نوبل گلوک را با “امیلی دیکنسون” مقایسه کرده، جای تامل دارد. صدای گلوک را در “من نمی توانم با تو زندگی کنم” مقایسه کنید با دیکنسون، جایی که می نویسد:
و آیا تو بودی – نجات یافتی –
و من – محکوم به بودن
جایی که نبودی –
آن خود – برای من جهنم بود –
با مکث های دردناک، شاعر به مکان تنهایی و فراقی که ملاقات می کند می رسد: به ناامیدی.
آکادمی سوئد امسال شاعری را انتخاب کرده است که از تبار یهودیان مجارستانی است که به آمریکا مهاجرت کرده اند. می توان اخلاق شنیداری یهودی- مسیحی را جزو حساسیت های شاعرانه گلوک قلمداد کرد جایی که گوش هوشیار او نسبت به جنگ و ویرانی انسان به همان اندازه شنواست. ناامیدیی که شعر گلوک را دنبال می کند ، هم تاریخی است و هم شکست تاریخ و فرهنگ در پرداختن به این پرسش واقعی که به دنبال چه هستیم؟ اگر انسان به دنبال عشق است، باید آرام تر از قبل گوش دهد.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
محمد آزرم متولد تهران است و از سال ۱۳۷۱ به طور حرفهای در حوزهٔ ادبیات در مطبوعات قلم زده است. به تازگی کتاب شعری از او با نام «هوم» توسط انتشارات بوتیمار در ایران منتشر شده که گزیدهای از شعرهایی را در بر میگیرد که در خلال سالهای ۸۴ تا ۸۸ سروده است. محمد آزرم پیش از این کتاب «عکسهای منتشر نشده» (گزیدهای از سرودههایش در خلال سالهای ۷۲ تا ۷۶) و کتاب «اسمش همین است محمد آزرم» (گزیدهٔ شعرهایش در سالهای ۷۶ تا ۸۱) را در حوزهٔ شعر تجربی منتشر کرده است. از او مقالات بسیار متنوع و متعددی در دههٔ اخیر در زمینهٔ تئوری ادبی به چاپ رسیده که از آن جمله است:
– نظریهپردازی شعر «متفاوط» به عنوان موقعیت جدیدی در شعر نوشتاری؛
– خوانش انتقادی شعر پس از نیما به ویژه چهرههای شاخص جریان شعر نیمایی؛
– توضیح و تبیین مفهوم پرفرمنس یا اجرا در نوشتار.
او تا به حال کارگاههای متعددی نیز در زمینهٔ بداههنویسی شعر برای دانشجویان ایران و همچنین مراکز غیردولتی برگزار کرده است