زاینده رود
دین فرمانروا
ساچمههای سُربی ایمان را
با تفنگهای شکاری
به چشم و روی فریادها شلیک میکند
ایمان چه آسوده دل
به روی زنان اسید میپاشد
ایمان چه آسوده دل
جنگافزارهایش را
بر دوش خدایاش حمل میکند
ایمان چه آسوده دل
دستهای خونآلودش را
با آیههای خداوندش پاک میکند
بانویی خسته
در ژرفای چشمهای نابینایاش نشسته
مردی جوان،
دیدگانِ خونچکاناش را
از ساچمههای سُربی میشوید
و کودکی گریان،
چشمها و مادرش را فریاد میزند
چشمهای نگران ایران
به سوی زاینده رود پَر میکشند
چشمهای نگران ایران
کاسههای خالی چشمها را
از روشنایی پُر میکند