UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

زیبایی نکبت‌بار بچه‌ها

زیبایی نکبت‌بار بچه‌ها

 

شبگیری را می‌ستایم که هرگز دروغ نبوده است

و صورت تابناک بچه‌ها را به هم رسانده است.

سکوهای فرسوده‌ی رود را با پنجه‌های قلمی سابیدیم.

حلقه‌های شاد و برنز یواش‌یواش جاده‌ی شکوفا را انباشتند، آه.

هر شب تا دیروقت یک شانه‌ام که سورمه‌ای بود، همسنگ چشمه‌ای می‌سوخت.

گاهی ناخواسته پهلو به پرچینهای سرد بهشت می‌دادیم

و هر بار که جیغ می‌کشیدیم، از ما بهتران تشتهای کوچولوی خود را

 با کلوخهای ماه  آذین می‌بستند.

جای خوبی بود پس از شامگاه تا بازی کنیم با

خشتهای و یالهای کوتاهی که شانه‌ها را سایه‌اندود کرده بودند، آه.

هوای شوری را که بر شانه‌هایمان دلمه بسته بود، می‌توانستیم در کنار بگیریم.

و در دلِ جوباره‌ی سخت گاهی ترکه‌ی خونی‌مان را فرو می‌کوبیدیم.

و شوریده‌وار براده‌های دیدگانمان می‌شکفتند.

آه آه آه، رفیق

رؤیاهایت، رؤیاهایت

سکه‌ی رؤیاهایت

صورتکهای آزرمگین

و کنیزان زرخریدی

که نشانگاه هیچ واژه‌ای را

تا امروز بلد نبودند

غبار رنگ‌وروی خاموشمان را

همه عمر پرستش می‌کنند.

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: