UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

چند غزل از رضا حدادیان

چند غزل از رضا حدادیان

۱

آتش گرفتم بی تو و پروا نکردم

پروانگی کردم ولی پَر _ وا نکردم

 

مانند گیسویی به دست باد، هرگز

نقشی به جز آشفتگی ایفا نکردم

 

با پای دل دور جهان را گشتم، امّا

چیزی به جز یک مُشت غم، پیدا نکردم

 

وقتی که دیدم محرمی دور وبرم نیست

با هیچ کس جز آینه نجوا نکردم

 

در من هزاران جنگل خورشید روئید

زیر درخت سایه ها ماءوا نکردم

 

لب تشنه ماندم،قطره ای هرگز گدایی

از اَبرهای نانجیب امّا نکردم

 

تنها اَنار شاخه ی  افسوس بودم‌

خون جگر خوردم ،ولی لب وا نکردم.

 

۲

با تو مرور خاطره ها را بلد شدم

راه شکست دلهره هارا بلد شدم

 

از من عبور کرد خیابان، غزل غزل

تا التهابِ پنجره ها را بلد شدم

 

افتاد سنگِ چشم تو در ذهنِ برکه ام

تا حلقه حلقه ، دایره ها را بلد شدم‌

 

پُرشد اگر چه شعرِ من از لکنتِ خزان

امّا بهارِ حنجره هارا بلد شدم

 

بی شک هزار آینه در من شکسته شد

تا تکّه تکّه منظره ها را بلد شدم

 

از بس که شانه کرده دلم گیسوی تورا

من باز کردن گره ها را بلد شدم.

 

۳

عبور، اخرِ سر اتّفاق می افتد

به هر بهانه ، سفر اتّفاق می افتد

 

دوباره دریا دریا شکفتنِ آتش

به زیرِ خاکستر، اتّفاق می افتد

 

درخت باش و بمان روی ریشه های خودت!

قبول کن‌ که ثمر اتّفاق می افتد!

 

تویی که لبریز از شب شده ست  تقویمت

صبور باش! سحر اتّفاق می افتد

 

به محض تَر شدن چشم اَبر، بی تردید

به گوش خاک، خبر اتّفاق می افتد

 

اگر چه باغِ تو غرقِ اَنار خواهد شد

ولی به خونِ ‌جگر اتفاق می افتد.

 

#رضا حدادیان

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها
تبلیغات

نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: