غزل تازهای از رضا حدادیان
تا چشم حسود، با دلم دشمن شد
فیروزه ی چشم تو، پناه من شد
UA-28790306-1
صفحه را انتخاب کنید
رضا حدادیان | ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
تا چشم حسود، با دلم دشمن شد
فیروزه ی چشم تو، پناه من شد
رضا حدادیان | ۱۵ فروردین ۱۴۰۳
آتش گرفتم بی تو و پروا نکردم
پروانگی کردم ولی پَر _ وا نکردم
رضا حدادیان | ۱۴ بهمن ۱۴۰۲
شکسته کشتیام اما، نمانده ساحل من
هجوم لشکر موج است و سعی باطل من
رضا حدادیان | ۱۳ دی ۱۴۰۲
چشم زلیخا تشنهی دیدن نمی میماند
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۷ آذر ۱۴۰۲
دو غزل و یک دوبیتی از رضا حدادیان
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۲۵ مهر ۱۴۰۲
چند شعر سپید کوتاه از رضا حدادیان
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
جادهی رنگین کمانات را نمیبیند کسیایستگاه آسمانات را نمیبیند کسیدر غبار ابر پنهان هستی و جز...
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۱۶ دی ۱۴۰۱
۱ جا مانده است در دل من ردّ پای تو این است ماجرای من و ماجرای تو ای آنکه چادر از سرت...
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۱۹ شهریور ۱۴۰۱
معرفی: رضا حدادیان متولد ۱۳۵۳ – کرمانشاه، شاعر و منتقد ادبی است. او در قالبهای غزل،...
بیشتر بخوانیدرضا حدادیان | ۱۷ اسفند ۱۴۰۰
۱ لشکر چشمت اگر مست تماشا بشود وای، بر او که در این معرکه تنها بشود آبروداری ام ای دوست!...
بیشتر بخوانید