UA-28790306-1

صفحه را انتخاب کنید

چند شعر از جعفر ترنجی

چند شعر از جعفر ترنجی

۱

 مترو

مترو – درآغاز پایانه تکرارمسافرها

پا به پای استخوان هاوغبارمانده ازسردابه های دور

شکل مخفیگاه رازآلوده دنیا

عده ای آغازراه و عده ای پایان

میزبان های دروغین نگاهی گنگ

بوی رفتن آمدن های شتاب آلود

نیمرخ های شکسته خسته ومغموم

خواب استخراج انسان تکیه برگردونه های نور

مترو – درخاموشی رگ واره های شهر

دربتون های برآماسیده وهمسان

درجوارپنجره های بدون ماه

چاله گاه سایه هاتاچاره فردا

لانه ماری مسخ گشته درشکنج گنج

درجزیره زارساعت های سرگردان

مترو – خواب مردگان راهم براشفته ست

زندگی رابا نقاب نقرسی ازایستگاهی به ایستگاه دگر بردست

– هرز میچرخدتهوع های تهویه

– هرز میچرخدتلاش پره های پله برقی ها

– هرز میچرخدسکوت وهمهمه های سراسیمه

این نخستین سرگذشت خواب انسان ست

این خیال دست کنده های سنگین واره درغارست

اولین جای پناه آوردن انسان به زندان ست

فروردین ۹۸

۲

نعش ماه

مات مانده – بین رقاصی افعی های زنگ

درمهار لاعبی دستاربند

– برلبانش بوق پیچان وبلند

رقص شان پرطمطراق وپرکنش

سربرآوردندازقوطی جادوی دورنگ

مات مانده – درسیاهی چراغ غول شر

بختک غلتیده برقندیل شب

فوج فوج پیسه ای وارکلاغ

درسترون ابرنافرمان پذیر

سایه اش تاریک بردیوارودر

مات مانده – مات مات

مثل نعش ماه برمرداب سبز

لکه سرخ غروب

– برردای دام شب

انعکاس بغض سنگین صدای مردگان

بهت تکرارنگاه جغدها

– درنظاره گاه خواب اسمان

دیماه ۱۳۹۷

۳

 خیابان

قدم های سریع خیابان

درتناقض بی دست وپای عصا

میان جدول عابرین پیاده

وبریده بوق های عجول

نگاه های درخود نشسته ی

– شیشه های اتوبوس

به رفتار بی حوصله زرد چراغ

به هوارسوت ازحلقوم قانون

وچیروچار آمبولانس

– برای امتدادزندگی

بلوار- فراغت دراز کشیده درخیابان

گوشی های بلاتکلیف

باتابلوهایی ازپنیروموش وگربه

قضیه به این سادگی هم نیست

سیگنال ها

– پچ پچ درختان رابرای بادمخابره می کنند

ومادرقرنی نفس می کشیم

که مردمک مداربسته ها

سایه بروجدان ماانداخته

۴

 بی کوله بار

باتوام باتوغزل ٬ ازخاکسارانم غزل

سینه پردردسنگ روزگارانم غزل

سایه ایی سردرگریبان درعبورفصل سرد

خالی از ره توشه بابی کوله بارانم غزل

رعدخاکسترنشین آسمان ابری ام

سرگذشت گونه های خیس بارانم غزل

چشمه ها میجوشداززخم خیال شعرمن

شیرنوش تیشه ی شیرین شکارانم غزل

می نویسم شعله های اتش اما سردسرد

سردسرداماشراب نوبهارانم غزل

کوچه های سوخته راز قدم های تهی

شعله ایی ازناله های رهگذارانم غزل

تشنه ی مستی عشقم آبی افشان برلبم

تابرویدشعله ای ازسبزه زارانم غزل

هم نفس باشرم شب شرم ستاره شرم ماه

ذره ای ازسرنوشت بی شمارانم غزل

۵

طبل

بایدازخواب دروغ روزگاران بگذریم

ازسراب تشنه این ابروباران بگذریم

خوش بیارامیم روی ململ مهتاب شب

از زر قربال خورشید بهاران بگذریم

باکدام ایینه ازاندوه خود اگه شویم

تاغبارازخود بشوییم شادواران بگذریم

یک نظربرماه نون ویک نظرلوح قلم

پای بردریانهاده شرم ساران بگذریم

آمدیم ازسرگذشت سایه های هیچ وپوچ

تابه دیدارسحرگه باسواران بگذریم

روبه میقات اوریم ازاتش بیهوش عشق

باسیاوش ازمیان شعله زاران بگذریم

آی انهایی که سردربرف دنیا کرده اید

سربرون آریدبایدبا هزاران بگذریم

سبقت ازبال شب وبال ستاره بال ماه

هم نفس بابال بال بیقراران بگذریم

خویشتن بی خویش گردانیم درخاموش خویش

سرفرودآریم پس سربرنداران بگذریم

این صدای کندن از افسانه های زندگی ست

تابکوبدروی طبل وهوشیاران بگذریم

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

ویدیویی

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: