Advertisement

Select Page

سه شعر از سارا محمدی نوترکی

سه شعر از سارا محمدی نوترکی

 

خودم را می‌بندم

 به گیاهِ لاله‌ی مردار

طبیعتِ خونینِ

 دار و درختم

 بگوید: نه!

می‌گویم: بله!

چشمان  لرزاننده‌

ماهی

بیایند

من می‌روم در آب شُشِ رودخانه‌‌ای‌اش

آزادی یعنی:

جنگل با من است

و من به اثباتِ

حسن نیت‌ام

 به جنگل می‌روم!

 

۲

‌نخ‌‌ام را که می‌کشند

از جیب تو بیرون می‌آیم

با هم قدم می‌زنیم

یکی برای ما فندک می‌زند

و ما از مرگ نجات پیدا می‌کنیم

ما دو نفر

با هم شکل رقت بار زندگی را می‌گذاریم کنج لب‌مان

 و می‌گوییم مسالمت آمیز است!

 

۳

و ما که نتوانسته‌ایم

با انحنای ساق‌های‌مان

 راه برویم

دست‌های‌مان را

 نگه می‌دارند

تا تگرگ و  تیر و باران.

  آهای  درخت هوم

خون سپیدِ سرو چرا می‌‌ریزد!

ما

گروه خونی

  یک‌ تنه‌ایم

درست نیست برای پیراهن‌مان

دست بدوزند

و تو آن را از ما بپوشانی!

 

#سارا_محمدی_نوترکی

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights