دو شعر از جمشید عزیزی
جمشید عزیزی شاعر و زندانی سیاسی زندان لاکان – رشت
-خط قرمز
در غاری اسیرم
با انگشتانی خونبار
هر چیز که بر دیوار میکشم
پاک میکنند
نئاندرتالها
از شعر میترسند
■
با چماقی در دست
بالای سرت میایستند
مینویسی
و آنقدر میزنند
که دفترت کبود میشود!
زندان لاکان – ۱ مرداد ۱۴۰۳
-وینچستر
پشت این شعرها نخوابیدهام
کوه و جنگل مرا خوب میشناسند
به شبنم روی لالهها سوگند
یک روز
گند همه چیز در خواهد آمد
ما آزادی را میبینیم
حتی اگر کورمان کرده باشند!