Advertisement

Select Page

جنبش جهش در مقابل برند ترامپ: مروری بر «نه کافی نیست»

جنبش جهش در مقابل برند ترامپ: مروری بر «نه کافی نیست»

نائومی کلاین را به روزنامه‌نگاری تحقیقی می‌شناسند، هرچند بیشتر از آنکه در مجله‌ها سراغ آثارش بروید، او را در میان پرفروش‌های کتابفروشی‌ها و پرخواننده‌ترین آثار کتابخانه‌ها پیدا می‌کنید.

او که از والدینی یهودی، صلح‌طلب و طرفدار برابری اجتماعی و مهاجر از امریکا در شهر مونترال، در کبک کانادا متولد شده، هم‌اکنون همراه خانواده‌اش در ساحل سان‌شاین در بریتیش کلمبیا زندگی می‌کند و همزمان، برخی از سخت‌ترین سوال‌های جهان معاصر را به کنکاش می‌نشیند.

کلاین در کتاب مشهورش، «بدون لوگو،» سراغ تاثیرگذاری برندها بر زندگی معاصر می‌رود.

در «دکترین شوک،» موضوع شوک در تغییر اجتماعی ملل مختلف دنیا را بررسی می‌کند و سپس در «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد،» جنبش مردمی محیط‌زیستی را در مقابل نظام کاپیتالیستی قرار می‌دهد.

تا درنهایت به تازه‌ترین کتابش می‌رسد: اثری که ظهور برند ترامپ و به قدرت رسیدن او را به کاوش می‌نشیند تا درنهایت راه‌حل‌های پیشنهادی جلوی خواننده‌اش قرار بدهد و بگوید مردم معمولی در مقابل این موج شوک چه کارهایی که می‌توانند انجام بدهد!

کتابی که در فاصله کوتاهی از انتشارش، صحبت جمع‌های آزادی‌خواه سرتاسر زمین شده است. مثالش را در فهرست جمله‌های چهره‌های نام‌آشنای جهان می‌توان دید که به تحسین «نه کافی نیست، مقاومت در مقابل سیاستگذاری‌های تازه‌ شوک‌ و برنده شدن دنیایی که لازمش داریم» سه صفحه نخست اثر را پر کرده‌اند.

نوام چامسکی می‌نویسد، «ضروری، به موقع و واجب،» آرونداتی روی می‌گوید، «راهنمای یک فرد معمولی به امیدواری. این کتاب را بخوانید.» بیل مک‌کیبن در ادامه می‌گوید، «یک کار اساسی که خواننده را جذب خودش می‌کند… این کتاب را باید خواند.»

کتابی که برخلاف دیگر آثار کلاین، با عجله نوشته شده‌اند تا در اولین ماه‌های دولت دونالد ترامپ به دست خواننده خود رسیده باشند و تاثیر خود را بگذارند.

خودش قبل انتشار کتاب گفته بود امیدوار است تا به‌زودی مجبور نشود تا ویرایش تازه‌ای از کتاب عرضه کند، چون دولت حاکم جنجالی حیرت‌انگیز شروع کرده باشد.

مثال آن را در کتابش می‌آورد، به عنوان مثال جنگ امریکا – به ترتیب با سوریه، یمن و ایران – تا بتواند فضای عمومی را از آنچه در امریکا می‌گذرد دور کند.

هرچند کلاین در این کتاب خواننده‌اش را همراه خودش به بازدیدی از جهان معاصر می‌برد تا آنچه در ماه‌های اخیر گذشته، با هم مرور کنند و در کنار آن، جمع‌بندی نظریه‌های پیشین او همراه این بازدید می‌شوند تا مخاطب بتواند درک بهتری از فضای کنونی و انتخاب‌هایش کسب کند.

وقتی نه دیگر به هیچ عنوان کافی نیست

در روایت کلاین در «نه کافی نیست،» ترامپ و همراهانش، شوک را به فضای سیاسی و اجتماعی امریکا آورده‌اند و بدون آنکه به جامعه فرصت نفس کشیدن را بدهند، افراد طبقه متوسط و کارگر را از حقوق اجتماعی، مدنی و سیاسی‌شان تهی می‌کنند.

کافی است نگاهی بکنید به آنچه در هفت ماه اخیر بعد از به قدرت رسیدن این دولت گذشته، سپس آنچه رسانه‌ها بحث می‌کنند در مقابل فهرست قوانین مصوب کنگره، قوانین در حال تصویب و سپس دستورهای ریاست‌جمهوری بگذارید.

تفاوت فاحش است: خیلی از مهم‌ترین حقوقی که از مردم عادی نقض شده‌اند، نه به رسانه‌ها راه یافته‌اند، و نه حتی در بیشتر موارد، توسط سیاستمدارها کامل خوانده شده‌اند.

تمامی این‌ها در یک نمایش بزرگ به رهبری ترامپ رخ می‌دهند. در این اثر، ترامپ و همراهانش با استفاده از هر ابزاری، حتی اگر لازم باشد با وقاحت تمام، ذهن‌ها را از واقعیت دور می‌کنند تا بتوانند پشت پرده و در خیال راحت همه‌چیز را تغییر بدهند.

هرچند این نمایش درنهایت همان دکترین شوک است که کلاین پیش‌تر مثال‌هایش را از اسراییل تا افریقای جنوبی تا بخش‌هایی از امریکا از جمله شهر نیویورک تا عراق، افغانستان و شیلی نشان خواننده داده بود، اینکه چطور برنامه‌ریزی شدند، اجرا شدند و به نتیجه رسیدند.

در همین زمینه در شهرگان بخوانید: ۲۶ سوال تغییرات اقلیمی از برندگان انتخابات؛ گزارش سازمان محیط‌زیست: کانادا به اهداف پیمان پاریس نمی‌رسد

این نمایش البته در صدای رسا و کوبنده تیک تاک ساعت رخ می‌دهد: وقت و زمانی دیگر وجود ندارد تا بتوان تغییرات اقلیمی را مهار کرد و جهان به‌سمت نابودی کشیده می‌شود.

مثالش همین تازگی منتشر شد. آن هم به فاصله کوتاهی پس از انتشار این کتاب و پیش از شروع اجلاس کشورهای گروه ۲۰، وقتی فراتر از ۶۰ دانشمند جهان در مجله نیچر به رک‌ترین شکل ممکن به ملت‌های جهان تذکر دادند:

خواه تا سه سال آینده – بله، فقط تا سه سال آینده، نه حتی یک روز بیشتر از آن – گام‌های جدی در کاهش تولید گازهای گلخانه‌ای برداشته‌اید یا اینکه دیگر همه‌چیز به نفع تغییر اقلیم تمام شده است.

یعنی دولت‌های سرتاسر جهان بایستی تا ۲۰۳۰ برنامه‌های جدی‌ را با این هدف عملی کرده باشند که تا نزدیک به ۸۰ درصد از تولید گازهای گلخانه‌ای کاسته شده باشد و تا ۲۰۵۰ وابستگی تمامی کشورهای جهان به مصرف کربن به صفر کاهش یافته باشد، یا اینکه تمدن بشر، از کانادا و امریکا گرفته تا ایران و اروپا یا هر نقطه دیگر زمین، قربانی تغییرات اقلیمی خواهد شد.

یعنی اینکه بتدریج و در دهه‌های آینده، به آنجا خواهیم رسید که تا پیش از ۲۱۰۰ میلادی، آن‌طور که جیمز هنسن، دانشمند بازنشسته ناسا و پدر تغییرات اقلیمی می‌گوید، سطح آب‌های جهان سه تا شش متر بالاتر آمده باشد و در کنار دیگر نقاط جهان، بخش‌های عمده‌ای از مترو ونکوور از شامل بر بخش‌های‌ عمده‌ای از ریچموند و دلتا را به زیر آب برده باشند.

یا آن‌طور که استیون هاوکینگ در جشن تولد ۷۵ سالگی‌اش همین چند روز پیش گفت، تصمیم‌هایی مثل خروج امریکا از پیمان پاریس می‌تواند زمین را در آینده‌ای نزدیک به سیاره زهره تبدیل کند و او سپس مثال زد، «سیاره‌ای که دمای هوا تا ۲۵۰ درجه بالا می‌رود و از آسمان باران اسید سولفوریک می‌بارد.»

در همین زمینه در شهرگان بخوانید: نسخه فارسی مانیفست جهش؛ آینده‌ای سبز با مانیفست جهش؛ پادکست «۲۰۵۰: درجه‌های تغییر»‌ در توصیف آینده بی‌سی

کلاین البته به ناامیدی در مقابل شرایط موجود بسنده نکرده است، بلکه او در انتهای روایتش مخاطب را به جنبش جهش به عنوان نمادی از امیدواری به آینده‌ای نزدیک می‌رساند.

جنبشی که در کانادا شروع شد، به مانیفست جهش تبدیل شد و هم‌اکنون به شکل یک رسانه برای هماهنگی فعالیت‌های مردمی در سرتاسر جهان به منظور مقابله با جریان‌هایی همانند برند ترامپ، تبدیل شده است.

برندها: یا توهم ثروتمندی

«این کتاب (منظور «بدون لوگو،» است – مترجم) متمرکز لحظه‌ای کلیدی در تاریخ شرکت‌هاست – وقتی نام‌های بی‌پرواز، ولی قدرتمند همانند نایکی و آپل دیگر به خودشان به عنوان شرکت‌هایی فکر نمی‌کردند که کار اصلی‌شان تولید کالاست و درعوض خودشان را اول و مقدم بر همه، خالق برندها شناختند.

این برندینگ بود – که خالق حسی از هویتی گروهی شد – و آنها هم فکر می‌کردند که پول خوبی در این زمینه نهفته است.

لحظه‌ای که این شرکت‌ها متوجه شدند که بخش عمده سودشان از تولید یک تصویر می‌آید، این برندهای پوشالی به این نتیجه رسیدند که واقعا اهمیتی ندارد چه کسی تولیدکننده کالاست و چه درآمدی به کارگرها پرداخت می‌شود. آنها همه‌چیز را به مقاطعه‌کارها واگذار کردند.»

«بدون لوگو» در دسامبر ۱۹۹۹ و چند روز مانده به شروع هزاره‌ای نو منتشر شد. این کتاب که با عنوان دوم «هدف قرار دادن برندهای قلدر» عرضه شد، هنوز هم یکی از کتاب‌های پرخواننده بازار امریکای شمالی است.

کتاب به نوعی اثر مقدس جنبش ضد جهانی‌سازی شد و بحث آن متمرکز برندهاست، یا اینکه چطور تبلیغات آنچنان به زندگی انسان معاصر نفوذ کرده‌اند که واقعیت از چشم آدمی دور شده و تردید به سادگی در جای حقیقت نشسته است.

تا بدانجا که در جهان معاصر، همه‌چیز محدود به لوگو یک شرکت و تصویر یک موسسه است.

برای همین هم به عنوان مثال – همان‌طور که کلاین در «نه کافی نیست» مثال می‌زند، افراد برای قهوه استارباکس تا سه برابر قیمت مرسوم را پرداخت می‌کنند، چون تصویر جایی بین کار و زندگی را خلق می‌کند.

آن هم وقتی دیگر فضاهای عمومی برای زندگی اجتماعی در اکثر شهرها وجود خارجی ندارند.

یک تصویر جای واقعیت را پر کرده است تا افراد در وهم حقیقت، لبخند بزنند.

کتاب «بدون لوگو،» به چهار بخش «بدون فضا، بدون انتخاب، بدون کار و بدون لوگو» تقسیم می‌شود.

سه بخش نخست، تاثیرگذاری منفی برندینگ را مد نظر قرار می‌دهد. اینکه کارخانه‌ها و کارگاه‌های تولیدی در امریکای شمالی تعطیل شدند تا کار به دیگر کشورها برود. در این کشورها، شرایطی نزدیک به برده‌داری برای کار کردن مهیا شده و سود اصلی نه به جیب کارگر، بلکه به جیب مقاطعه‌کارهایی می‌رود که کالاها را به هر قیمتی– حتی اگر شده با استثمار مشخصا کودکان و زنان – تهیه می‌کنند.

بخش آخر کتاب راه مقابله را معرفی می‌کند: اینکه چطور می‌توان لوگوها را از زندگی کنار گذاشت و بدون توجه به برندها، به واقعیت بازگشت.

این همان فرمولی است که کلاین در «نه کافی نیست» استفاده می‌کند.

گام‌های تدریجی بازگشت به واقعیت

کتاب تازه کلاین به پنج بخش، همراه با یک مقدمه و یک نتیجه‌گیری تقسیم می‌شود.

«بخش نخست: چگونه ما به اینجا رسیدیم: ظهور سوپر برندها؛ بخش دوم: حالا کجا هستیم: اقلیم نابرابری؛ بخش سوم: چطور بدتر از این می‌تواند بشود: شوک‌های پیش رو،» همگی تصویری واقع‌گرایانه از وضعیت کنونی جهان معاصر بخصوص در امریکای شمالی را در ذهن مخاطب می‌سازند.

دنیایی که در آن رییس‌جمهور امریکا رسانه‌ها و ذهن جامعه را با یک اکانت توییتری و نخست‌وزیر کانادا با مجموعه‌ای از جوراب‌ها و عکس‌هایی که هدفمندانه در شبکه‌های اجتماعی پخش می‌شوند، کنترل می‌کنند.

کلاین در این کتاب به زبانی ساده می‌نویسد و هر بخش کتاب را به فصل‌هایی کوتاه‌تر تقسیم می‌کند و هر فصل نیز باز به بخش‌هایی کوتاه، ساده و موجز تقسیم می‌شوند که رک و گویا، حرف نویسنده را می‌گویند و امیدوارند به دل خواننده هم بنشینند.

او مرتب هم به خواننده‌اش یادآور می‌شود که در مقابل موج هولناک داده‌های عرضه شده در این اثر تسلیم نشود و تا پایان کتاب جلو برود. جایی که در بخش پنجم، «چطور اوضاع می‌تواند بهتر بشود،» او گام به گام مثال‌های برنده را از دنیای امروز کنار هم می‌چیند.

اینکه در کشورهای مختلف، از آرژانتین تا اسپانیا، چطور مردم تسلیم موج شوک‌ نشدند و درنهایت راه مقابله ممتد و دنباله‌دار را برگزیدند.

آخرسر او به نتیجه‌گیری‌اش می‌رسد،‌ »اکثریت دلسوزی که در دسترس است،» و بعد از آنکه کتاب تمام شد، یک نسخه از «مانیفست جهش» را به عنوانی مثالی یاری‌دهنده پیشنهاد می‌دهد.

مانیفستی که خواستار این است تا به جای دولت فدرال و استانی، شهرها و روستاها قدرت را در دست داشته باشند.

به‌جای خصوصی‌سازی، کنترل آموزش و پرورش، انرژی و بهداشت و سلامت به دست مردم برگردد.

هدف‌های جدی برای کشور مشخصی بشود: ۱۰۰ درصد انرژی کشور در یک تاریخ مشخص – تا قبل از ۲۰۵۰ – از انرژی‌های پاک تامین بشود.

همچنین دیگر هیچ سرمایه‌گذاری در موضوع اکتشاف، استخراج و عرضه سوخت‌های فسیلی در کانادا نشود.

به‌جایش متمرکز نابودی فقر، نابرابری و تبعیض بشویم و همه‌چیز از بهبود وضعیت بومیان کانادا شروع بشود.

همچنین همه‌چیز در جهش‌هایی پیاپی، سریع و هدفمند به سمت دنیایی بهتر برای همه باشد.

ولی پیش از آنکه بتوان به چنین جهانی دست یافت و پیش از هر جهشی، بایستی از موج شوک‌ها گذشت.

از ایران تا امریکا: ظهور کاپیتالیسم فاجعه

ابتدا در بغداد پایتخت عراق بعد از سقوط صدام حسین و سپس در به زمین نشستن طوفان کاترینا در ۲۰۰۵ میلادی در نیو ارولئان در امریکا بود که کلاین، حاضر در هر دو منطقه و شاهد آنچه می‌گذرد، متوجه یک فرمول ساده شد.

اینکه چطور به شکل‌های مختلف – جنگ، رویدادهای شدید آب و هوایی، زلزله‌های بزرگ، فروپاشی نظام اقتصادی یا در مثال اخیرش، به قدرت رسیدن دونالد ترامپ – تمامی جامعه به شوک فرو می‌رود.

و در همین زمان است که آنچه او کاپیتالیسم فاجعه می‌خواند،‌ موج تغییر را جلو می‌کشاند.

یعنی وقتی هنوز مردم نمی‌دانند با آنچه پیش آمده بایستی چه کنند است که مایک پنس – معاون اول فعلی دولت فدرال امریکا – سرپرست تیمی می‌شود که پیشنهادهایی برای رویارویی با فاجعه طوفان کاترینا را عرضه می‌کند.

تا مردم به خودشان بیایند، نیو ارولئان بخش عمده‌ای از مدارس دولتی خودش را از دست داده است و صاحب بیشترین درصد مدارس خصوصی – و اغلب وابسته به مذهب مسیحیت – در امریکا شده است.

مدارسی که از دولت فدرال کمک می‌گیرند ولی خصوصی و برای کسب سود فعالیت می‌کنند.

هنوز مردم با این شوک نمی‌دانند چه کنند که گستره‌ای از ساختمان‌های اجاره‌ای متعلق به دولت – حتی در بخش‌هایی از شهر که طوفان کاترینا آسیبی به آنها نزده بود – در نیو ارولئان نابود شدند تا به‌جایشان واحدهای خصوصی برای افراد ثروتمندتر ساخته بشود.

این چیزی است که کلاین، دکترین شوک می‌خواهد.

کتاب او با همین نام که در ابتدا قرار بود پروژه‌ای برای بازگویی حقایق جنگ بر علیه صدام حسین و تغییر حکومت در عراق باشد، در عمل تبدیل به یکی از پرخواننده‌ترین آثار علم سیاست امروزی شد.

او در این اثر مفصل و لبریز از جزییات، خواننده‌اش را به سرتاسر دنیا می‌کشاند تا مثال‌های مختلف از دکترین شوک عرضه کند.

همچنین او بدنبال نظریه‌های اقتصادی ورای این دکترین می‌رود، زمینه روان‌شناختی آن را بررسی می‌کند – به عنوان مثال اینکه چطور یک آزمایش علمی به‌نظر ساده در موضوع خواب در کانادا در دهه ۱۹۷۰ درحقیقت یک برنامه بررسی عملکرد بدن رودرروی الگوهای شکنجه بود.

بودجه آن را سیا پرداخت کرده بود و چطور نتایج این برنامه بعدها به شکل‌های مختلف برای بازجویی و شکنجه از کشورهای امریکای جنوبی تا ایران و اسراییل و کشورهای اروپای شرقی، اجرا شدند.

حالا در «نه کافی نیست،» کلاین مجدد تمرکز خودش را بر همین نظریه گذاشته است:

اینکه هنوز جامعه در شوک به قدرت رسیدن ترامپ است که دولت او، با گستره‌ای از فرمان‌های ریاست‌جمهوری، قوانین تازه که اغلب بدون خبررسانی و بررسی‌های کافی به تصویب کنگره با اکثریت جمهوری‌خواه می‌رسند، در حال تهی کردن امریکا از قوانین محیط‌زیستی، مقررات بانکی و سرمایه‌گذاری، کاهش مالیات، نابودی نظام بهداشت و سلامت، گسترش خصوصی‌سازی زندان‌ها و در عمل نابودی فزاینده طبقه متوسط هستند.

بخش عمده‌ای از «نه کافی نیست،» به همین موضوع اختصاص دارد.

اینکه امریکا چطور به شوک فرو رفته است، چرا باید از شوک رها بشود و اینکه به جای دنبال کردن نمایش برند ترامپ، بایستی تمرکزش را به واقعیت‌ها مشغول کند. واقعیت‌هایی که البته به لطف تبلیغات، در مورد تمامی‌شان تردیدهایی وجود دارد.

هرچند که واقعیت، حقیقت دارد و تردیدهای آدمی جلوی رخ دادن آن را نمی‌گیرد.

تغییرات اقلیمی در نگرشی اقتصادی

در «این همه‌چیز را تغییر می‌دهد،» کلاین زیست‌بوم و تغییر اقلیم را در مقابل کاپیتالیسم قرار می‌دهد. واقعا چرا تلاش‌های مردمی در دهه ۱۹۸۰ برای مهار گرمایش فزاینده دمای زمین که درنهایت رفتارهای آب و هوایی را متفاوت از گذشته می‌کنند، به نتیجه نرسیدند؟

کلاین این موضوع را در نگرشی اقتصادی بررسی می‌کند. هرچند این بیانی ساده در توصیف کتاب مفصل اوست که گام به گام، مخاطب را همراه خودش به سفری طولانی و زجرآور می‌برد. زج اینکه تماشا کند چگونه با ذکر جزییات کامل، بارها و بارها تلاش شد تا بتوان محیط‌زیست را از شر حرص و طمع آدمی نجات داد، یا حداقل بخش قابل‌توجه‌ای از آن را حفظ کرد، ولی هیچ‌کدام از آنها به نتیجه‌ای تاثیرگذار نرسیدند.

حالا هم زمان چندانی دیگر باقی نمانده است. اگر قرار باشد کاری بشود، باید همین الان اتفاق بیافتد. برای همین ترامپ و کابینه‌اش خیلی مهم می‌شوند – هرچند کلاین مرتب در کتابش تذکر می‌دهد، با حذف ترامپ جریان همراه او کنار نمی‌رود.

ترامپ برود، پنس هست. پنس برود، ردیفی از چهره‌های حریص آماده پیش‌برد برنامه نابودی زمین هستند تا بتوانند در کوتاه‌مدت سود ببرند، نظام کنونی جهان را نابود کنند و به‌جایش زندگی متعادل فقط برای بخش خیلی کوچکی از مردم جهان را نگه دارند – چیزی که مشابه‌اش را در آثار سیاه علمی‌تخیلی مکرر دیده‌ایم:

دنیا نابود شده است، بخش عمده‌ای از بازماندگان در بدبختی هستند و اقلیتی کوچک به لطف زور اسلحه، آنچه باقی مانده را در دست خودشان دارند – اسم‌شان می‌تواند در واقعیت خلافت داعش در سوریه و عراق باشد یا می‌تواند در تخیل، اقلیت مقیم پایتخت در مجموعه فیلم‌ها و رمان‌های عطش مبارزه (Hunger Games) باشد.

کلاین تاکید می‌کند که مشکل فقط ترامپ نیست، بلکه مشکل میلیونرها و میلیاردهایی هستند که دیگر نقاب سیاستمدارها را لازم نمی‌بنند و همراه برند ترامپ، یکپارچه جلو آمده‌اند تا دنیای معاصر را ویران کنند.

یا آن‌طور که استیو بَنِن، در گردهم‌آیی جمهوری‌خواهان گفت، این دولت نبردی هر روزه برای ساختارزدایی از دولت است.

بدین شکل که مقررات حمایت‌گر مردم عامه حذف بشوند، راه برای سودجویی بی‌حد و مرز باز بشود و هر وقت هم در قمار بانک‌ها و شرکت‌های بزرگ، آنها باختند، بدون هیچ نگرانی از تعقیب قضایی، بتوانند راحت دست در جیب دولت بکنند و دوباره دست به قمار بزنند – همان‌طور که در ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ میلادی چنین کاری را کردند.

ولی به‌رغم آنکه وقتی باقی نمانده، کلاین هنوز امیدوار است.

در ناامیدی بسی امید است یا الان وقت جهش است

برنامه بیل اورایلی در شبکه فاکس نیوز پرمخاطب‌ترین برنامه تلویزیونی همین چند ماه پیش بود – بالاترین نرخ توجه را در سرتاسر امریکا داشت، ولی بعد چند پرونده سوءاستفاده جنسی از او منتشر شد.

این پرونده‌ها تاثیری بر حضور در تلویزیون نداشت، ولی یک جنبش مردمی به دنبال سرمایه‌گذارهایی افتاد که کالاها و تولیدها و برندهایشان را در برنامه او تبلیغ می‌کردند. وقتی یکی بعد از دیگری این سرمایه‌گذارها، تبلیغ‌هایشان را از برنامه او گرفتند، شبکه فاکس این برنامه را کنسل کرد.

هرچند اورایلی ۲۰ میلیون دلار خسارت گرفت، ولی دیگر تلخکامی صحبت‌هایش به گوش مخاطبی گسترده نمی‌رود.

کلاین همین مثال را در «نه کافی نیست»‌ می‌زند تا بگوید اگر سوزن را به جای مناسب فرو کنید، حباب برندها، از جمله برند ترامپ می‌ترکد.

این امیدی است که او در اوج ناامیدی کنونی می‌بیند: امید به آینده‌ای که در آن جامعه به جهش روی آورده باشد، از برندها و ترامپ و همراهانش گذشته باشد، فقر محو شده باشد، تبعیض و نابرابری دیگر نباشد.

آینده ممکن باشد و تغییر اقلیم مهار شده باشد.

همه‌چیز ممکن است، فقط اگر بخواهیم. این جمله، خلاصه کل اثر است.

«نه کافی نیست،» در ۲۷۴ صفحه در نسخه شومیز به بهای ۲۵ دلار کانادا توسط انتشارات آلفرد ک. کناف کانادا در نخستین هفته ماه جون ۲۰۱۷ میلادی منتشر شده است.

عنوان انگلیسی کتاب:

No Is Not Enough, Resisting the New Shock Politics and Winning the World We Need, Naomi Klein By

 

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights