یادی از مانا-نامِ جهانِ نیستمندان؛ مهندس هوشنگ سیحون
نیمه شب ۲۶ ماه می زنگ تلفن دستی محمدکاظم آقاخانی به صدا در میآید و صدا از آن سوی گوشی میگوید، بابک حالم خوب نیست. کمکم کن.
بابک نامی بود که مهندس هوشنگ سیحون برای محمدکاظم آقاخانی انتخاب کرده بود و چندین بار هم در محاوره با من از بابک نام برد و وقتی حالت تعجب مرا دید با همان طنز و شیطنتهایش رو کرد و گفت: رفیق توست! چطور نمیشناسیش؟ که بعد گفت من این نام را بهجای محمدکاظم برای او انتخاب کردم. تو هم بابک صدایش کن.
هر بار که همدیگر را میدیدیم میپرسید: « آقا چه خبر؟ اوضاع را چطور میبینی؟ اینها رفتنی هستند؟!»
پیوسته به درخواست گفت و گو با من پاسخ مثبت میداد و یکبار نیز طرح نوروزی انحصاری برای روی جلد شهروند بیسی کشیده بود که از ثروتهای آرشیوی هفتهنامه شهروند بیسی است.
در یکی از روزهای زمستان ۱۹۹۶ وقتی به منزلاش رفتم تا یک نسخه از شهروند ونکوور را برایش ببرم گفت: «آقا! یک دقیقه بشین.» نشستم. سیاهقلم را برداشت و روی صفحهی بیخط دفتر نقاشیاش شروع کرد به کشیدن. در حالیکه لبهایش را جمع میکرد، یک درمیان نگاهی به من و به صفحهی دفتر نقاشیای که روی زانوهایش گذاشته بود، میانداخت. اغراق نیست که بگویم کمتر از ۱۰ دقیقه طول کشید که دفتر را از زانویش برداشت و ورقی که روی آن کشیدهبود، امضاء کرد و تاریخ گذاشت و از دفتر کَند و رو به من کرد و گفت: «این مال شماست!»
برای اولین بار شادمانی وصفناپذیری به تن و جانم ریخته شد و برای اولین بار از بودن در خارج از کشور و دور از زادگاهم عمیقاً شادمان شدم. شادمانیای که هنوز هم هرگاه به این اثر نگاه میکنم در من تکرار میشود اما افسوس و تاسف هرباره را نیز به دلیل رنجی که این هنرمند و مهراز برجسته با خود میکشید، در من مکرر میشود.
باری! در نیمه شب یا اولین ساعات بامدادی ۲۶ ماه می ۲۰۱۴، بابک در پاسخ به کمک مهندس سیحون از او میخواهد که اگر میتواند قفل درِ ورودی خانهاش را باز بگذارد تا اگر امداد پزشکی رسیدند بتوانند سریع وارد منزل شوند و کمکهای ضروری را انجام دهند. پس از این دیالوگ کوتاه بابک به ۹۱۱ زنگ میزند و خود نیز مسافت حدود ۲۵ کیلومتری را به سمت بیمارستان لایونزگیت طی میکند.
مهندس سیحون که از ناراحتی دریچه آئورت قلب رنج میبرد در بیمارستان تحت نظر قرار گرفت و اقدامات لازم انجام شد اما کهولت سن و ریسک بالای جراحی راه کمک موثر برای زنده ماندن را بر او بسته بود و تنها در لحظات قبل از مرگ، موفق به مکالمه تلفنی با دخترش در لسآنجلس میشود.
مهراز سیحون هرگاه که از او برای حضور در محافل فرهنگی و هنری دعوت بهعمل میآمد، تا جایی که امکان حضور برایش میسر و مهیا بود، شرکت میجست. او در آخرین ساعات عمرش نیز از حضور در برنامه فرهنگی دریغ نورزید و عصر یکشنبه ۲۵ ماه می ۲۰۱۴ نیز در برنامه فرهنگی یکی از نهادهای فرهنگی شرکت کرد و فردا روزش ۲۶ ماه می ۲۰۱۴ با جهان هستمندان وداع گفت تا پا به جهان نیستمندان بگذارد.
پیکر مهراز برجستهی ایرانی با مشتی از خاک ایران در تلی از خاکِ آرامگاهی در لسآنجلس بهامانت گذاشته شد. حتی پیکر این میراثساز ایرانی، اجازه آرامش ابدی در کشور زادگاهش را نیافت.
مانا نام هوشنگ سیحون در تمام سالهای دوری اجباری از وطن و زادگاهش، تنها زیست و تنها ماند. در صحبتهایش پیوسته از مرگ مونس خود – سگی که بسیار به آن علاقه داشت – یاد میکرد. در لحظه لحظهی تنهاییاش به ایران و میراث تاریخیآن فکر میکرد که خود او نیز سهمی بسزا در خلق این میراث فرهنگی در ایران داشت. آثار قابل شمار او از جمله بازسازی آرامگاههای فردوسی طوسی، خیام نیشابوری، ابوعلی سینا همدانی، کمالالملک و آرامگاه نادر شاه، بناهای ماندگاری از این مهراز برجسته ایرانی است.
وقتی با مهندس سیحون در خیابانقدم میزدی از طراحی بیروح معماری آمریکای شمالی و خانههای قوطی کبریتی آن گلهمند بود و معتقد بود مهندسی و معماری در اکثر ساختمانهای آمریکا شمالی بی بهره از همه ابعاد هندسی است. او علاقه شدیدی به دوایر و بیضی داشت و آن را از ویژهگی هنر و معماری ایرانی میدانست و بسیار شیفته و متاثر از بناهای تاریخی گنبدی شکل ایران بود.
هوشنگ سیحون (زاده ۳۱ مرداد در سال ۱۲۹۹ تهران – درگذشتهٔ ۵ خرداد ۱۳۹۳ در ونکوور کانادا) معمار، طراح، نقاش و تندیسساز سرشناس و نامدار اهل ایران بود. وی استاد معماری و رئیس پیشین دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود.
آشنایی با واژه «مهراز» را وامدار دوست فرهیختهام دکتر پیمان وهابزاده هستم. اولبار این واژه را از او شنیدم. وهابزاده در یادداشتی که به یاد مهندس هوشنگ سیحون در روز درگذشت مانانام سیحون نوشتهبود و در همان زمان ۳۰ ماه می ۲۰۱۴ در هفتهنامه شهروند بیسی چاپ شدهبود، از این واژه و خاطرهاش با مهندس سیحون یاد میکند. بازچاپ و بازخوانی آن را گزینهی مناسبی برای یاد و خاطره این معمار نامدار و کمنظیر ایرانی در نسخه چاپی شهروند بیسی یافتم.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
هادی ابراهیمی رودبارکی متولد ۱۳۳۳- رشت؛ شاعر، نویسنده و سردبیر سایت شهرگان آنلاین؛ مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کاناداست.
فعالیت ادبی و هنری ابراهیمی با انتشار گاهنامه فروغ در لاهیجان در سال ۱۳۵۰ شروع شد و شعرهای او به تناوب در نشریات نگین، فردوسی، گیلهمرد، گردون، تجربه، شهروند کانادا و مجله شهرگان آنلاین چاپ و منتشر شدند.
او فعالیت فرهنگی خود را در دیاسپورای ایران فرهنگی – کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز کرده و سپس در فرگشتی «آینده» و «شهروند ونکوور» را منتشر کرد و از سال ۲۰۰۵ تاکنون نیز سایت شهرگان را مدیریت میکند.
ابراهیمی همراه با تاسیس کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۳ در نورت ونکوور، به نشر کتابهای شاعران و نویسندگان دیاسپورای ایران فرهنگی پرداخت و بیش از ۱۰ کتاب را توسط نشر آینده و نشر شهرگان روانه بازار کتاب کرد. اولین انجمن فرهنگی-ادبی را با نام پاتوق فرهنگی هدایت در سال ۲۰۰۳ بههمراه تعدادی از شاعران و نویسندگان ایرانی ساکن ونکوور راهاندازی کرد که پس از تعطیلی کتابفروشی هدایت در سال ۲۰۰۷ این انجمن با تغییر نام «آدینه شب» برای سالها فعالیت خود را بطور ناپیوسته ادامه داد.
هادی ابراهیمی رودبارکی در سال ۲۰۱۰ رادیو خبری-فرهنگی شهرگان را تاسیس و تا سال ۲۰۱۵ فعالیت خود را در این رادیو ادامه داد.
آثار منتشر شده و در دست انتشار او عبارتاند از:
۱- «یک پنجره نسیم» – ۱۹۹۷ – نشر آینده – ونکوور، کانادا
۲- «همصدایی با دوئت شبانصبحگاهی» ۲۰۱۴ – نشر بوتیمار – ایران
۳- «با سایههایم مرا آفریدهام» گزینه یک دهه شعر – ۲۰۲۴ – نشر آسمانا – تورنتو، کانادا
۴- «گیسْبرگ درختان پائیزی» مجموعه شعرهای کوتاه و چند هایکوواره – در دست تهیه
۵- «ثریا و یک پیمانه شرابِ قرمز» گردآورد داستانهای کوتاه – در دست تهیه