با زنها کمی به آسمان نگاه کنیم
(نگاهی به مجموعه داستان کوتاه؛ زن ها به آسمان نگاه می کنند؛ اثر: سپیده زمانی/ نشر سیب سرخ / سال انتشار۱۳۹۸/ نمایشگاه بین المللی کتاب تهران)
بابک ناصری؛ کارگردان، نویسنده ومنتقد ادبی
از سپیده زمانی پیشتر کتابهایی دیده بودم با زبان روان و ساده که خواننده را یک نفس تا نقطه پایان با خود همراه میکنند.
اگر مبنا همان سی و شش وضعیت نمایشی باشد* که در تاریخ ادبیات روایی سایه بر متن میاندازند، نکتهای که برای خواننده امروز ادبیات داستانی از اولویت ویژهای برخوردار است نظرگاه نویسنده به موضوع میباشد. به عنوان مثال رنج یا عشق یا صلح و موضوعاتی ازاین دست در ادوار مختلف از منظر نویسندگان متفاوتی از صافی خیال گذشته و هرکدام نیز عشق و نفرت مختص به خود را از دید خواننده به همراه داشته.
گاه موضوع چنان هنرمندانه پرداخت شده که مخاطب از سطح به متن همچون غواصی به ژرفنای خیال نویسنده سفر کرده و چه بسا کودک خیالش از خاطر برده است که پیش از این هم با همین موضوع در جایی دیگر مواجه بوده.
سپیده زمانی پیش از این در عرصه رمان اوروبروس/ دارواش با خوانندگان مختلفی ارتباط متنی برقرار کرده بود. اگر خطا نگفته باشم این سومین مجموعه داستانی ست که زمانی به بازار نشر روانه کرده و اینجا در این سطور غرض بنده نگاهی به کتاب اخیر اوست و به ناگزیر تنها به این مجموعه داستان می پردازم.
کتاب شامل دوازده داستان کوتاه است با مضمونی مشترک به زندگی زن در جوامع مختلف.
ابتدا باید بگویم وقتی داستان کوتاهی را برای خواندن انتخاب میکنم بنا به تجربه شخصی به توان نویسنده در انتخاب چند عنصر توجهی فراتر از عناصر دیگر میکنم که همین چند نکته هم خود در نمایش قدرت نویسنده نقش بسزایی برایم دارد.
در داستان کوتاه که به اعتراف بسیاری، از گونههای دشوار ادبی ست، گرد آوردن مضمون واحدی که قائم به خود متن باشد و در آن ایجاز هم با صناعتی وسواس گونه اجرا شده باشد، الحق خیال و دست هنرمندانهای میطلبد. در تاریخ شکلگیری داستان کوتاه که پس از اجرای قصه ملزم به رعایت اسلوبی ساختارمند بود، نویسندگان مختلف از ویژگی کار خود سخنهای بسیار گفتهاند که شاید خاطر مبارک خواننده جمله معروف همینگوی را در وصف کارهای خود پیشتر از دیگران به یاد آورند؛ آنجا که میگوید: داستانهای من همچون کوه یخی (آیس برگ) ست که سر از آب بیرون آورده و از شکوه و عظمت آن تنها تکهای از قله پیداست و خواننده کشف و شهود را برای تمامیت داستان باید معطوف کند به هردو روی پیدا و نهان اثر!
سپیده زمانی در چیدمانی که برای داستانها در کتاب به آن همت گمارده، به عقیدهام تقدم و تاخر زمانی را در اولویت اصلی کار قرار داده. زمان تقویمی در آفرینش آثار با داستان سربینه آغاز میشود. داستان با نقبی به عادات و رسوم در زمان متاخر چنان به جزئیات این سنت پابرجا در انتخاب دختر مناسب، پرداخت موشکافانهای دارد که خواننده جوان امروز نیز با همذات پنداری، به فرجام چنین رفتاری علاقهمند میشود. توجه به داستان از آنجا خواندنیتر میشود که خواننده در می یابد همه چیز در جهان ذهنی یک نویسنده است که تجسم عینی به خود میگیرد، درگیری نویسنده با کارآکتر و متقابلاً پدید آمدن موقعیتی چند وجهی!
همین جا تاکید میکنم داستان شرم در خصوص موقعیتی ویژه جان میگیرد که بنا به تجربه شخصی خودم آن را موقعیتی عالی و استثنایی تلقی میکنم! در کتابهایی که سالهای اخیر از نویسندگان معدود زن خوانده بودم، گاه به گاه داستانی را میدیدم که مستقیم به هوش و فراست نویسندهاش رهنمونم میکرد. داستان شرم از این مجموعه برای خواننده قطعاً دست مریزاد گفتن به نویسندهاش را درپی دارد.
قصدم پرداختن به یکی یکی داستانهای این مجموعه نیست تا خواننده هم با خواندنش به کشف شخصی خود بپردازد، اما نکتهای که برایم از اهمیت ویژهای برخوردار بود، دوسه داستان کوتاهی بود که از تجربه جنگ با ذره بینی به غایت محدب وقایع را پیش چشم مخاطب آغاز به کالبد شکافی مدبرانهای میکند و موحش بودن جنگ را به رخ میکشد. اصطلاح محدب از آن رو به خاطرم آمد که با خواندن این چند کار فضای جنگ را به عبارت سینماییها، چنان کند و اسلوموشن به عینیت تبدیل میکند که با دقت نشانت میدهد و با ظرافت از کلیت مفهوم جنگ متنفرت میکند.
جایی که دختر داستان به راوی اول شخص صراحتن میگوید: آقا حمید رو کشتم!
و داستان در دایرهای چرخان از انتها آغاز و دوباره در انتها به سرانجام میرسد.
زمانی در این مجموعه، پس از مجموعه کوچک باربودا این باور را در مخاطب تقویت میکند که همچنان هدفمند به بلوغ زبان در داستان نزدیک و نزدیکتر میشود. و دغدغه صناعت او را از نوشتن با زبانی ساده و روان دور نکرده. در چند داستان کوتاه دیگر از این مجموعه میشود به وضوح این نکته را دریافت که نویسنده با آنکه از وطن دور بوده (به شهادت گفتوگویی که سپیده زمانی در مصاحبهای تلویزیونی از یک شبکه خبری خارج از کشور میگوید) اما پرسه زدن حول محور واژگان شفاهی لهجه و گویش مازندرانی او را در نوشتن برخی از مفاهیم محاورهای همچنان همراهی میکند.
در کتاب اخیر هر آنچه که بر زن در ادوار مختلف به اجحاف یا زیاده روی تحمیل شده، را می توان بستری مناسب برای روایت آثار این نویسنده تلقی کرد. در جایی که زن برای اثبات حقانیت خود میخواهد حصار مالوف را در جبر جغرافیایی در هم بشکند، اینجاست که سرآغاز نقطهای بر روایتهای نویسنده شکل میگیرد. داستان از نگاه یک نویسنده زن است و به هیچ روی نمیتوان آن را زنانه تلقی کرد. به دور بودن از صفت زنانگی در داستان هم از آن نکات هوشمندانهای ست که سپیده زمانی برای تجلی آن ترکیبی متفاوت را برگزیده و گاه با فرافکنی از تک صفتی برخوردی دوگانه با جهان پیرامون را در پیش می گیرد (با استناد به داستانهایی در قالب جنگ یا خشونت).
در مجموع کتاب زنها به آسمان نگاه میکنند در نمایشگاه عرضه شد و بنده آن را در یک نشست خواندم و نکتهای که توجهم را برانگیخت این بود که میتوان در هرجای جهان بود و ایرانی بود و در هرجای جهان بود و خوب نوشت و در هرجای جهان بود از هیچ دارو دستهای هم مورد حمایت قرار نگرفت و همچنان خوب و خواندنی نوشت.
دست مریزاد به نویسنده خوب و هوشمندش خانم سپیده زمانی.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
- کتاب سی وشش وضعیت نمایشی / اثر ژرژپولتی / ترجمه: جمال آلاحمد وعباس بیاتی / نشرسروش
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید