Advertisement

Select Page

معنی و ریشۀ برخی نام واژه های تاریخی و جغرافیایی کهن [خراسان و]

معنی و ریشۀ برخی نام واژه های تاریخی و جغرافیایی کهن [خراسان و]

[show_avatar email=29 align=left user_link=authorpage display=show_name]


معنی نامهای قدیمی قوچان و شیروان و بجنورد

نامهای قدیمی قوچان/خووشان (خبوشان، استوا) به معنی محل خورشید (آفتابگیر) بوده اند:

گفته میشود “سلسله اشکانی از ۲۵۶ سال قبل از میلاد تا ۲۲۴ میلادی بر ایران حکومت داشته‌ اند. اولین پایتختشان در حوالی قوچان امروز بوده‌ است” ولی چینیها نام پایتخت اولیه اشکانیان را که دورتر از فاندو (پنج ده، پنجکند سمت سمرقند) بوده، با نام هدو آورده اند که در سنسکریت به معنی شهر محصور در درون حصار  یعنی همان شهر بجنورد یا صد دروازه (هکاتوم پولیس) است. خود شهر قوچان (خووشان) در اساس خوروشان (محل آفتابگیر) بوده است که یاقوت تحت نام استوای آن بدان اشاره کرده است:

اگر نام شهر آساک را به معنی شهر محل تهیه چرم بگیریم و نام بجنورد (بیجین ورد، دژ اصلی) این دو نام مطابق گردیده و شهر بجنورد به جای همان شهر آساک باستانی خواهد شد و نام شهر باستانی استابنه هم در آن حوالی به صورت خشئته-بانه (محل شاهنشین) مطابق شهر شیروان (شاهنشین) می گردد. بر این اساس نام استوای قوچان (خبوشان) که یاقوت آنرا به معنی آفتابگیر آورده حتی به معنی عام شاهنشین خواهد شد چه واژۀ کهن ایرانی خشئته (اشته، استه) هم به معنی شاه و هم به معنی درخشان (خورشید) بوده است. در نقشه های بطلمیوسی هم نام خوآره (سرزمین آفتابگیر) در جای شهر قوچان است:

نام باستانی چرمغان (محل چرم) در جنوب بجنورد مترادف نام آساک در هیئت آچاک آن و یاد آور قیام کاوهٔ آهنگر دارای چرم کیانی (ارشک) است:

चर्म m. n. charma  skin

आच्छ्यति verb Acchyati {Achcho} skin


معنی نامهای قدیمی شهر درگز

سه نام قدیمی شهر درگز (محل دارای غذا) یعنی “آ-پاو (پیو)-ورت-کن (کان)” یا همان “اَ-پی-ورد”(محل دژ فربه کننده)، داراگرد (تقریباَ معادل همان درگز/دارا-گاس= محل دارا) و پارت (پَرتَوَ= پُرتوان) مترادف می باشند.

نام شهرهای توس و نیشابور در نقشه های بطلمیوسی

در نقشه های بطلمیوسی نامهای سوفسَ (دارای چشمۀ خوب) و میسیه (مه-سایه/مه-نیسایه= نیسای بزرگ) یادآور توس (شهر دارای چشمۀ نیرومند) و نیشابور (پرتوَ نیسایه خبر ایزیدور خاراکسی= شهر بزرگ دارای استراحتگاه کاروانها) می باشند. حمدالله مستوفی در نزهۀ القلوب از چشمۀ آسیاب گردان چشمه سبز بین شهرهای طوس و نیشابور سخن رانده است، همان چشمۀ توس که گویا یزد گرد پدر بهرام گور در کنار آن با لگد اسب کشته شد. در بندهش خود آب شهر توس به نامهای کاس (کا-اوس، چشمۀ مطلوب) و وه رود (رود خوب) نامیده شده است. و در مورد نام نیشابور متصف به ابر شهر هم گفتنی است که نیسا به معنی محل استراحت کاروانها و جزء بور (پور) به معانی فراوانی و بزرگی بوده است. در مجموع یعنی شهر پر کاروانسرا.

از ایــدر ســوی چشــمۀ ســو شــود/چــو بخــت شهنشــاه، بــد رو شــود

بـه شـادی نظـاره شـود سـوی تـوس/فـراز آورد لشـکر و بـوق و کـوس

معنی نام بیرجند مرکز خراسان جنوبی

نظر به واژۀ اوستایی بئیری (نگهبانی) نام بیرجند (بئیری کنت) به معنی شهر دارای باروی نگهبانی خواهد بود. شهرهایی مثل بروجن (محل بارو) و بروجرد (دارای باروی گرداگرد) هم از همان واژۀ بئری (بارو) و به معنی مشابهی هستند.

تصویر ارگ بیرجند برگرفته از کتاب ایران در آستانه مشروطیت.

مطابقت نام جبرئیل (مرد خدا) با خدای سومری اِن-بی- لولو (مردِ  روحانی خدا)

در متن انکی (اِئا) و نظم جهانی اِن بی لولو “بازرس آبراهه ها” نامیده شده و ایزد پیام و وفور نعمت است. در میان خدایان بابلی او در میان هوا-خدایان و پسر ائا/انکی (خدای خرد و آبها و زمین) ظاهر میشود. صفت بازرس و هوا-خدا بودن او نیز یادآور جبرئیل (مرد خدا) و همچنین عزرائیل (بندۀ خدا، یاور خدا) است. وی در مقام فرشتۀ شبه خدای پیام و وفور نعمت مطابق میکائیل (فرشتۀ شبه خدای وفور نعمت و پیام) و نیز یادآور نام نریوسنگ ایرانی (مرد روحانی پیام) است.

معنی نام دیوان اوستایی و پهلوی

اکومن (بدمنش)، ایندره (کشنده حریف)، سئوروَ (مار)، ناونگهیثی (دارندۀ دم هراس انگیز)، تریچ (خرد کننده)، ترومت (خود پسندی)، زریچ (آزار رسان)، ائِشمَ (خشم)، میتوخته (دروغگو)، ارشک (رشک)، ویزرش (ناراست)، اکَ تش (بد نهاد)، زرمان (پیری)، چشمغ (بد چشم)، ودغ (کُشنده، شریر)، وَرنو (شهوانی)، بوشاسپ (سستی و تنبلی)، سیژ (نابود کننده)، نیاز (محرومیت و بد بختی)، ازی (گمراه کننده)، نَس (مردار)، فریفتار (فریب دهنده)، سپرگ (مفتری)، ای غَش (شور چشم)، بوذ (بوی بد)، استوویذاتو (استخوان شکن)، اپَ اوش (کشنده باران)، اسپن جرویه (سپوزگر)، کوندک (پشتی، مفعول).

معنی نام مهمی دیو

نام مهمی دیو به قول ازنیک کلبی نویسندۀ ارمنی سدۀ پنجم میلادی دیو رابط و خبرچین اهورامزدا در نزد اهریمن است، به صورت مهه-میه دیو در سنسکریت به معانی خدای بزرگ توهم و دانایی و شادی است که خود یادآور اسرمزش کتابخانه آشوربانیپال است به مفهوم آشّوربزرگ (خدای خندان بزرگ) است که تمثالش مشابه فروهر اهورامزدا است.

بر این پایه به نظر می رسد خود اهریمن و اهورامزدا دو جنبهٔ متضاد بومی ایرانی شده و خارجی خدای واحد اسرمزش (آشور بزرگ، آسورا/اهورای بزرگ) بوده اند.

اتیمولوژی محتمل مُرغ

واژهٔ پهلوی مَرو/مُرو (مُرغ) در ترکیب سنسکریتی مارَ (مانع) یا مورَ (حصار) و وه (پرنده) به معنی پرنده ای است که در درون حصار نگهداری شود، لذا منظور از آن مرغ خانگی است:

मार m. mAra hindrance, मार m. mAra obstacle. मुर n. mura surrounding, वे m. ve bird.

اتیمولوژی واژۀ کنگره

جزء اول آن مرکب از کلمۀ کُنج است. جزء دوم آن می تواند خلاصۀ شده یا تبدیل شدۀ ور یعنی  کنار و پهلو باشد یعنی در مجموع دارای کنارۀ کنج دار.

عنبر معرّب از واژۀ مرکب فارسی اَن-بَر است

اتیمولوژی عَنبَر :

From Middle Persian ʾmbl (ambar, “ambergris”). Wiktionary

و عَنبَر (اَن-بَر) به معنی محصولی است که از راه دفع به دست می آید. چون مطابق ویکی پدیا “عنبر یا به فارسی شاه‌بوی، ماده‌ای مومی است که از نهنگ عنبر به دست می‌آید. در گذشته بیشتر در عطرسازی به کار می‌رفت. عنبر در دستگاه گوارش نهنگ عنبر ساخته می‌شود و از راه مخرج یا دهان این جانور دفع می‌شود. قطعه‌های عنبر دفع شده روی آب دریا یا در ساحل به دست می‌آید.”

واژۀ عنبرنساره هم در واقع ان-بر/نیژ-اره است یعنی محصول اَن پاک کننده.


ریشهٔ سنسکریتی نام عود

عود به صورت اودّاهیه در سنسکریت به معنی به یکباره سوزنده است:

उद्दाह्य adj. uddAhya deflagrable

طبق ویکیپدیا عود یا داربوی، که در اوستا وهوکرته (Vohukereta) و در پهلوی هوکرت (Hukart) نامیده شده ‌است، تکه چوبیست بریده شده از درختی خاص که در جزایر هند و چین می‌روید، و چون آن را می‌سوزانند دودی خوش‌بو از آن حاصل می‌شود. عود در کشورهایی چون هند و چین بیشتر در آیینهای مذهبی سوزانده می‌شود. این ماده از گذشته تاکنون در ایران نیز به عنوان خوش‌بوکننده استفاده می‌شد.

اتیمولوژی واژۀ اَورنگ (تخت پادشاهی)

نظر به واژۀ اَوَرَ که در آذری به قسمت فوقانی کرتهای بلند تاک اطلاق میشود و بر گرفته از واژۀ اَپَر (اَبَر) پهلوی به معنی قسمت فوقانی و عالی است و نیز با توجه به جزء انگ که در اوستایی به معنی خم شده و دارای قسمت تحت در بالا می باشد، اَورنگ در مجموع معنی آن چه را که در بالای خود دارای قسمت تحت است، می دهد.

معنی کنگاور و ملارد

نام کنگاور را میشود در ترکیب کنگَ (خم و گرداگرد و مدور) و ور (دژ، پناهگاه) به معنی دارای دژ گرداگرد گرفت. نام دو روستای ملارد شهریار و ملارد لاریجان را با توجه به نامهای ملایر (محل دارای انگور) و ملکان (انگوران کهن) به معنی ده دارای انگور معنی نمود.



تاق روی سنگ همان تخت رستم سمنگان

به احتمال زیاد هر دو تخت رستم شهریار و تخت رستم سمنگان در اساس “تاق روی سنگ” نام داشته اند که به تخت رستم تحریف شده اند. تاق را به تخت، روی سنگ را به رستم تبدیل نموده اند. چون این “تاق روی سنگ مجزا بودن” ویژگی هر دوی این تخت رستم ها است. به نظر می رسد از تاق (تخت) در اساس خود همان قسمت رویی سنگ مجزای زیر بنا منظور بوده است. در این صورت رستم (نیرومند) اشاره به خود سنگ سخت و بزرگ یک پارچه است.

تفسیری بر شیر در حال غلبه گاو در تخت جمشید

نظر غالب بر این است که در نقوش تخت جمشید پریدن شیر بر پشت گاو غلبه گرما بر سرما است. و نیز می توان بروز دادن حاکمین، خود را در نقش شیر و دشمنانشان را در نقش گاو عاجز دانست. لذا احتمال زیاد دارد داریوش را در نقش شیر و گائوماته را در نقش گاو تجسم کرده اند. در این صورت ظاهر نام داریوش را درندهٔ درخشان (شیر سمبل خورشید) و ظاهر نام گائوماته را به معنی گاو تیره و زخمی ماه و زمستان گرفته اند.

दार adj. dAra tearing up, ओष adj. osha shining

गव adj. gava cow, माथ m. mAtha hurting

داریوش در نقش کتیبه بیستون هم به نشانهٔ غالب شدن، گائوماته مغ (سپنتداته) را زیر پای خود انداخته است.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights