Advertisement

Select Page

شعر تازه‌ای از کریم قیطانی فرد

کریم قیطانی فرد

توی همین لباس ها

توی همین تخت خواب

برای همین است 

که باید از زاویه ی فصل ها گذشت

از خیال پنجره

به چراغ خاموشی که عین بودن نبود

حتی باید از خودِ ترس ترسید

از عصیان واژه ها

 

اولین قرار یادت هست؟

با کلمات!

با انقلاب چند روزه ی یک شاخه گل

که الان سالهاست خشکیده 

حالا فقط خارهایش باقی مانده اند

و مدام در چشمانم فرو می ریزند

شاید گذشته ای نگذشته

آینده ای هم که نیامده

تا دست هایمان را به هم بفشارد

 

این پچ پچ قدم های توست

در چند سطر ساده

که می گویند 

باید 

بلند بشویم

و برویم 

در بی مکانی آسمان

به فکر آزادی مردمک ها باشیم

اما وقتی پلک هایت 

خود را به خواب زده باشند

خورشید باید به امید چه چیزی طلوع کند

انگار فایده ای ندارد

باید اضلاع کلمات را کوچه کوچه کوچ داد

به جایی که ضلع ها همه یکی می شوند

برای گرد شدن

با آغوش های موازی

در مرکزیت این ساعت 

در غیاب زمان 

 

باور کن این عقربه های بی احساس

به احساس ات رحم نمی کنند

– البته اگر هنوز چیزی از آن باقی مانده باشد-

 

بیا کمی بنشینیم

در لامکانی بوی هوا

 

عطر در عطر

هاله در هاله

بدن در بدن

 

آه

گندش بزنند!

چرا بیدارم می کنید!؟

 

با یکی شدن سایه ها

تازه دیوارها رفته بودند

از توی همین لباس ها.

لطفاً به اشتراک بگذارید
Advertisement

تازه‌ترین نسخه دیجیتال شهرگان

تازه‌ترین نسخه‌ی دیجیتال هم‌یان

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها:

Verified by MonsterInsights