UA-28790306-1
تبلیغات

صفحه را انتخاب کنید

مطابقت ملکۀ سبا (بلقیس) از شهر کیتار با بودامیترا ملکۀ کیداری

مطابقت ملکۀ سبا (بلقیس) از شهر کیتار با بودامیترا ملکۀ کیداری

 

در منابع یونانی نام سلماناسار (شولمان-آشارو، یاری شده توسط ایزد صلح) از پادشاهان آشوری با نام ایرانی هرمامیتره (یاری شده توسط ایزد عهد و پیمان و صلح) جایگزین گردیده است. این یعنی میتره با شولمان (سلیمان) از خدایان آشوری مطابقت داده می‌شده است. و این نام ملکۀ سبا (سوه، سغد، سرزمین گیاهان سودمند) یعنی بلقیس (ملکۀ سرزمین پر گیاه) از شهر کیتار و سلیمان مربوط به او را با ملکه بودامیترا از سلسلۀ کیداری در سمت سغد و افغانستان پیوند می دهد.

آصف (انجمنی،مغ) بن برخیا (خوب سخن گوینده با خدا) دانای علوم غیبی در رابطه با سبا (بلقیس، بودامیترا) و سلیمان (خداوند صلح) همان آذرپاد مهر اسپندان مؤبد مؤبدان عهد شاپور ذوالاکتاف به نظر می رسد که گفته میشود که قسمتی از اوستا و خرده اوستا را گرد آورد و برای جلب اعتماد حاضر شد که روی گداخته بر سینۀ وی ریزند و چنین کردند، آسیبی بدو نرسید. شاپور ذوالاکتاف با ملکه بودامیترا کیداری و کوشانیان مصالحه کرده بود، لذا در این باب می توانست مرد صلح (سلیمان) لقب گیرد. چنانکه پیشتر کوروش بدین لقب مسمّی گردیده بود و دخمه اش مادر سلیمان (مزار سلیمان) خوانده شده است. بودامیترا در هند همچنین نام راهبه معروفی در سه قرن پیش از این ملکه بودامیترا بوده است.

تصاویر سکۀ ملکه بودامیترا

 

ملکه سبا (بلقیس) در منابع اسلامی:

در سرزمین سبا، بانویی به نام «بِلْقَیس» بر ملت خود حکومت می‌کرد و دارای تشکیلات عظیم سلطنتی بود. ولی او و ملتش به جای خدا، خورشیدپرست و بت‌پرست بودند و از برنامه‌های الهی به دور بوده و راه انحراف و فساد را می‌پیمودند.

در قرآن  و نیز در عهد عتیق از دیدار و گفتگوی ملکه سبا با سلیمان سخن رفته اما نام او نیامده است، احتمالاً در فرهنگ اسلامی مفسران به دلایلی که روشن نیست نام بلقیس را به این داستان افزوده‌اند. سپس این نام در داستان‌های گوناگون و متعدد در ادبیات رایج شده است.

پیشینه و ریشه نام بلقیس بدرستی دانسته نیست. برخی آن را برگرفته از واژه احتمالاً یونانی Pallaxis، به معنای دختر باکره یا همخوابه دانسته‌اند و برای آن معادل‌هایی در زبان‌های آرامی و عبری برشمرده و بعضی ریشه یونانی آن را به معنای نوعی آلت موسیقی دانسته‌اند و معادل‌هایی در زبان سومری، اَکَدیِ بابلی و لاتین برای آن برشمرده‌اند. همچنین برخی بر این عقیده‌اند که نام بلقیس برگرفته از واژه اوستایی Pairika در دوره هخامنشیان است که بعدها در فارسی به صورت پری درآمده است. در هر صورت اینان متفق‌اند که این واژه وارد زبان عبری شده و در عربی به صورت بلقیس درآمده است. گفتنی است که نشوان بن سعید حمیری  بلقیس را مانند «حضرموت» و «بعل بک» نامی مرکب از دو اسم و در اصل «بلقیاس» دانسته و وجه تسمیه آن را تبعیت وی در شیوه حکمرانی از پدرش ذکر کرده است.

نام ملکه سبأ را “بلقیس بنت شراحیل” ‌ذکر کرده اند. بلقیس دارایی عظیمی داشته است و به نقل قرآن او و قومش آفتاب‌پرست بوده‌اند: «وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّن لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لَا یَهْتَدُون.»‌

 «او و قومش را دیدم که براى غیر خدا (خورشید) سجده می‌کنند و شیطان اعمال‌شان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته و از این رو هدایت نمى‌شوند!»

داستان ملکه سبا در روایات اسلامی شرح و بسط بسیار یافته و برخی نکات آن برگرفته از داستان‌های تورات و کتاب‌های یهود (رجوع کنید به اسرائیلیات) است، اما مشخص نیست از چه دوره‌ای نام بلقیس را به ملکه سبا داده‌اند. در نسب بلقیس گفته‌اند که وی دختر هَدهاد بن شَرْحَبیل (یا شراحیل) بن مالک، از بنی یَعْفر بن سَکسک و از حمیریان است. برخی یکی از والدین وی را از جنیان دانسته‌اند. درباره چگونگی به حکومت رسیدن بلقیس، وصف ثروت و عرش وی گزارش‌های بسیاری در دست است.

داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه سبأدر سوره نمل بیان شده است ،در این سوره از زبان هدهد این ملکه و قومش توصیف می‌شوند. او چنین می‌گوید :« إِنىّ‌ وَجَدتُّ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلّ‌ شَى‌ءٍ وَ لهَ عَرْشٌ عَظِیم‌ »

«من زنى را دیدم که بر آنان حکومت مى ‌کند، و همه چیز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمى دارد».

به روایت عهد عتیق بلقیس پس از شنیدن آوازه فراست بی‌نظیر و دانش بی‌منتهای سلیمان و به قصد آزمودن وی، با همراهان و تحفه‌های بسیار به اورشلیم آمد تا حکمتِ سلیمان را از نزدیک دریابد. او پس از گفتگو با سلیمان و آگاهی از دانشِ وی به بزرگی او اقرار کرد و به سرزمین خویش بازگشت. در قرآن داستان با سراغ گرفتن سلیمان از هدهد شروع می‌شود، پس از مدتی غیبت، هدهد حاضر شده و خبر از ملکه سبا و خورشیدپرستی وی می‌دهد. سلیمان نامه‌ای با سرآغاز «بسم الله الرحمن الرحیم» برای ملکه می‌فرستد و او را برای تسلیم شدن (ایمان آوردن) به نزد خود می‌خواند. ملکه پس از مشورت با بزرگانِ بارگاه خود، پیشنهاد مبارزه و رویارویی با سلیمان را نمی‌پذیرد و این کار را موجب نابودی سرزمینش می‌داند؛ در عوض هدایایی برای سلیمان می فرستد. با این حال سلیمان پیام پیشین را همراه با تهدید باز پس می فرستد. بلقیس با هدایایی نزد سلیمان می آید اما آنها را در برابر ثروت سلیمان ناچیز می یابد. پیش از آمدن وی، سلیمان از راه حکمت و به یاری فردی صاحب «علم کتاب»، که او را وزیرش آصف بن برخیا یا خضر یا جبرئیل دانسته‌اند، عرش بلقیس را به کوشک «صرح» خود می آورد. بلقیس با دیدن آن و نیز شفافیت و تابندگی آبگینه کفِ قصر که وی به خطا آب پنداشته بود، به ظلم و شرک خود اقرار کرده ایمان می‌آورد.

هنگامی که سلیمان(ع) از آمدن بُلْقَیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «کدام یک از شما توانایی دارید، پیش از آن که آنها به این جا آیند، تخت ملکه سبأ را برای من بیاورید.»

عفریتی از جنّ (یعنی یکی از گردن‌کشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو می‌آورم، پیش از آن که از مجلست برخیزی. اما «آصف بن برخیا» که از علم کتاب آسمانی بهره‌مند بود گفت: من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.»

لحظه‌ای نگذشت که سلیمان، تخت بُلْقَیس را در کنار خود دید و بی‌درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت و گفت:

«هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ؛ این موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا می‌آورم، یا کفران می‌کنم.» سپس سلیمان(ع) دستور داد تا تخت را اندکی جابجا کرده و تغییر دهند تا وقتی که بُلْقَیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش که آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب می‌دهد. و نیز قبل از ورود بُلْقَیس به قصر، سلیمان(ع)، دستور داده بود صحن یکی از قصرها را از بلور بسازند، ‌و از زیر بلورها آب جاری عبور دهند. (و این دستور به خاطر جذب دل بُلْقَیس، و یک نوع اعجاز بود)

طولی نکشید که بُلْقَیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند. شخصی به تخت او اشاره کرد و به بُلْقَیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است؟!.»

بُلْقَیس دریافت که تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است.

هنگامی که ملکه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یکی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو! »

ملکه هنگام ورود به صحن قصر گمان کرد که سراسر صحن را نهر آب فراگرفته است، از این رو تا ساق، پاهایش را برهنه کرد تا از آن آب بگذرد، در حالی که حیران و شگفت‌زده شده بود که آب در این جا چه می‌کند؟ اما به زودی سلیمان(ع) او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: «این حیاط قصر است که از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست که موجب برهنگی پای تو شود.»

درباره محل ملاقات سلیمان با بلقیس اختلاف نظر وجود دارد. در داستان‌های یهودی آمده که بلقیس از مملکت سبا، واقع در جنوب غربی عربستان، عازم دیدار سلیمان (حک: ۹۷۲ـ۹۳۲ق م) در اورشلیم شده است و احتمال داده‌اند که این سفر دریایی بوده و حدود سه تا هفت سال به طول انجامیده باشد.اما در مقابل، برخی از مفسران اسلامی بر این نظرند که سلیمان پس از اتمام بنای معبد در بیت المقدس، بنا به قولی سوار بر باد، عازم سفر حج شد و در راهِ رفت یا برگشت از مکه ـ که مورد اتفاق نیست ـ به سوی سرزمین سبا رفت و در وادی خشکی فرود آمد.وی درصدد یافتنِ آب برآمد و سراغ از هدهد گرفت که شروع داستان از اینجاست.حتی «وادی النمل» را، که در آیات پیش از این داستان نقل شده، در سرزمین طایف دانسته‌اند.

گذشته از این، در تفاسیر آمده که دیوان و جنیان از سر مذمت و کاستن ارج و قرب بلقیس در نزد سلیمان تا مبادا با وی ازدواج کند و فرزند ایشان به سبب نسبت بلقیس با جنیان اسرار آنان را آشکار سازد، به سلیمان خبر دادند که بلقیس پاهای پر مو و سُم دارد. پس سلیمان وی را بر کوشک آبگینه گذراند تا هنگامی که وی دامن از پاها برمی‌گیرد به صحت این سخن پی ببرد. به روایتی دیگر به دستور سلیمان برای بلقیس، نوره و زرنیخ و حمام ساختند.



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آرشیو نوشته‌ها و شناسایی نویسنده:

>> واپسین نوشته‌ها

جواد مفرد کهلان محقق تاریخ اساطیری ایران

تبلیغات

آگهی‌های اجاره خانه:

آگهی‌های تجاری:

ویدیوی تبلیفاتی صرافی عطار:

شهرگان در شبکه‌های اجتماعی

آرشیو شهرگان

دسته‌بندی مطالب

پیوندها: