شعری از صحرا کلانتری
دارم
قطره
قطره
از قطرهها چشم میریزم
UA-28790306-1
صفحه را انتخاب کنید
مرضیه برمال | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
از هبوط
از خواب زخمی
از بلند بلند بیدار شدن
ثریا خلیق خیاوی | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
پیراهنِ خونی و سوراخ را
به تیر/آهنی میپوشانم
لیلا آرمون | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی تو تا زندهام این بغض به من زنجیر است
مثل پروانه که با پیله خود درگیر است
رضا حدادیان | ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دائم پراست از چمدان، ایستگاهِ باد
انگار خانه کرده سفر، در نگاهِ باد
ابوالفضل حکیمی | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
بی سر و صدا به قفس برگرد
رو کردن به شانس را شلیک کن
هادی توزندجانی | ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
منتظر به او
و اوی منتظر
و میانه
خالی از فضا
مانا آقایی | ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
«مانیفست»
پنجرهی اتاق کارم
به کوهستان باز میشود
آفاق شوهانی | ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیگر نمیتوانم در حال و هوای آن روزها راه بروم خیز بردارم سمت صحرا
سارا محمدی نوترکی | ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
خودم را میبندم
به گیاهِ لالهی مردار
فرشین کاظمینیا | ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
این مطلب، را چند سال پیش در درشمارهی ۱۰۷ نشریهی «فلسفهی جدید»
زیبا حسینی جیرندهی | ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
میپرد پروانه از شهریور پیراهنم
در هوایت غنچه کرده باغ توت دامنم
ارمغان سیدین | ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
خواب دیدم بهار زیبا بود
زندگی عرصه ی تماشا بود
رضا عابد | ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
ما صدای “نه به جنگ” بودیم
صدا
تا کودکی که لی لی میکرد