دو شعر از ابوالفضل حکیمی
فرض بگیریم نزدیک بهار است چمدان
بیشتر بخوانیدUA-28790306-1
صفحه را انتخاب کنید
ابوالفضل حکیمی | ۲۸ اسفند ۱۴۰۲
فرض بگیریم نزدیک بهار است چمدان
بیشتر بخوانیدابوالفضل حکیمی | ۱۹ اسفند ۱۴۰۲
خودش را که پرت می کند
دریا از بیچارگان است
ابوالفضل حکیمی | ۲۸ بهمن ۱۴۰۲
می خواهم پنکه را
خودم را به خون دماغ
می زنم
در فتوا
ابوالفضل حکیمی | ۱۸ بهمن ۱۴۰۲
از وحشتناک بلندتر است
ترجیح دادن ریاضی به تو
ابوالفضل حکیمی | ۴ بهمن ۱۴۰۲
جسدهای آبستن
زیر درخت
کباب می خورند
ابوالفضل حکیمی | ۲۱ دی ۱۴۰۲
۱
از اواسط کبریت مینویسم
با توجه به چشمهایت
ابوالفضل حکیمی | ۵ آذر ۱۴۰۲
طبق نقشه پیش رفتن
سازها سرشان به سنگ
ابوالفضل حکیمی | ۷ آبان ۱۴۰۲
نان افتاده وسط کلاس از درخشیدن فکاهی
بیشتر بخوانیدابوالفضل حکیمی | ۱۴ مهر ۱۴۰۲
به اختصار قتل و
کتک خوردن کلاسیک
ابوالفضل حکیمی | ۳۰ شهریور ۱۴۰۲
۱
اجازه ندارد
عوض کند شلاقش را
صدای ترومپت
ابوالفضل حکیمی | ۱۹ تیر ۱۴۰۲
مثال زدم و باران اسبم را تقطیع کرد
ابوالفضل حکیمی
شعری از ابوالفضل حکیمی
ابوالفضل حکیمی | ۸ خرداد ۱۴۰۲
۱ حاشا می کند شانسمان را و میگذارد اسمش را بالای سرمان سقف سینه که تا گوشهای تیز رختخواب...
بیشتر بخوانیدابوالفضل حکیمی | ۱۵ آذر ۱۴۰۱
۱ به کجا می رسند باز و بسته شدن مدام درهای خراطی شده...
بیشتر بخوانیدابوالفضل حکیمی | ۵ بهمن ۱۴۰۰
۱ از خونخوارها که می مکند خنده ها را از واقعیت که خواب ها را می گزد از دره های خیره...
بیشتر بخوانید