آیا ما دوباره تاریخ را تکرار میکنیم
آیا ما حافظه تاریخی نداریم؟ بر ما چه میشود؟ دوباره تحت تاثیر جوسازیهای سیاسی عمومی خلق شده در خارج از ایران قرار میگیریم و روایت جاری نوشته شده را، بدون توجه به اینکه نویسندگان آن چه کسانی میباشند، باور و قبول میکنیم. بخاطر حفظ همبستگی ملی، به سیاهی لشگر آن دسته از طیفهای اجتماعی تبدیل میشویم که اگر روی کار بیایند، از جمهوری اسلامی ایران نیز بدتر خواهند بود. میگویند الاغ دوبار از جویباری که در آن به گل نشسته بود، رد نمیشود. ولی غریزه تمکین انسانی، بخاطر اینکه وقتی حس میکند بادهای قدرتمند از سمت خاصی میوزند، به آن جهت سمتگیری نموده و بهروایت حاکم میپیوندند. سخن از چیست؟ این موضوع را از زوایای مختلف میشود مورد ارزیابی قرار داد.
آیا ما به اهداف انقلاب مشروطیت دست یافتیم؟
اهداف اصلی انقلاب مشروطه بر این اساس بود که مردم بتوانند بر پایههای آزادیهای فردی و اجتماعی احزاب سیاسی مختلف را تشکیل داده، پلاتفورمهای سیاسی خود را به میدان نقد بگذارند. آنها بتوانند در انتخابات شهری، ناحیهای و کشوری شرکت نموده و نمایندگان خود را جهت تصمیمگیری به پارلمان بفرستند. آنها در آن زمان میخواستتند قدرت شاه را به سلطنت و تشریفات محدود نموده و اداره امور کشور به بدست نمایندگان مردم بسپارند. امروز ما به پایهای ترین اهداف انسانی در زمینههای حقوق بشر دست نیافتهایم. سلطنت سرنگون شده است. پسر محمد رضا دوباره میخواهد حکومت کند، نه سلطنت. بخشی از احاد خسته از راه طولانی کاروان چپ، نه فقط حافظه سیاسی تاریخی خود را از دست دادهاند، بلکه از بابت تحلیل عینی شرایط به قهقرای فقر تئوریک سقوط کرده و طلوع مبارکه آیتالله جدید را در سیمای مبارک ایشان یافته و از ذوق در پوست خویش نمیگنجند. آنها در پیوستن به این صف ارزاق همایونی از همدیگر سبقت میگیرند.
روایتهای سیاسی (نرتیو) تحولات کلان کشور ما را چه کسانی نوشتهاند؟
هر دوران گذار آبستن تحولاتی میباشد که در آن هدف از گذار پاسخ تاریخی به یکسری نیازهای کلان اجتماعی میباشد. در بالا به نیازهای کلان انقلاب مشروطیت اشاره شد. نهضت جنبش نفت زمان دکتر مصدق، پاسخ با نیاز تاریخی کلان و مشخص را در دستور روز قرار داده بود. به این نیاز تاریخی دکتر مصدق از یک طرف، حزب توده ایران از طرف دیگر؛ حکومت شاه از یک زاویه دیگر و امپریالیستهای آمریکا و انگلیس از زوایای متفاوت روایت خویش را تشریح نموده و بصورت پلاتفورم اجرائی در آورده و اجرا میکردند. روایت و پلاتفورم و پروژهای که در نهایت غالب آمد، پروژه کودتای آمریکائی بود.
از جمله نیازهای کلان انقلاب ۵۷ میشود پاسخگویی به آمال انقلاب مشروطیت، بعلاوه بر داشتن سلطنت بود. این پاسخ و روایت تاریخی را میشود در تشکیل جمهوری دموکراتیک بر پایههای آزادیهای فردی و اجتماعی تعریف نمود. فدائیان خلق برای این دوران گذار راهکار جمهوری دموکراتیک با سمتگیری سوسیالیستی را مطرح میکردند، حزب توده ایران جبهه متحد ضد دیکتاتوری با سمتگیری پیوند با اتحاد شوروی و در تقابل با آمریکا را مطرح مینمودند. برای این دوران گذار؛ آمریکا، انگلیس، روایت سیاسی جایگزینی حکومت اسلامی عدل علی را بصورت پروژه سیاسی به میدان آوردند.
حمایت ما از جریان خمینی بخاطر حفظ همبستگی ملی
ما فدائیان خلق و دانشجویان پیشگام، نه توان مالی مقابله به مثل با آلترناتیو امپریالیستی را داشتیم، نه امکانات رسانهای تبلیغاتی درخور. ما نه تشکیلاتی به وسعت شبکههای روحاینت در سرتاسر کشور را داشتیم، نه ایدئولوژی و آرمانهای ما به اندازه ایدئولوژی اسلامی در جامعه ریشه دوانده بود. ما در مقایسه با سازمانهای امنیتی و اطاقهای فکری سرمایهداری کلان جهانی از امکانات و تجربیات مشابه برخوردار نبودیم. ما بر پایه توان و تجربیات محدود خویش، در جنبش سرتاسری حضور فعال یافته و بر پایههای آرمانها واهداف مردمی انسانی خود، بر پایههای فداکاریها و جانفشانیهای خود توانستیم به نیروی نسبتاً قدرتمندی در پهنای سیاسی کشور تبدیل گردیم.
برای گذار از سلطنت، احتیاج به همبستگی ملی بود. برای ما؛ “گذار از سلطنت” آنقدر کلان و عمده بود، که چندان توجهی به این موضوع که آلترناتیو جایگزین چه خواهد بود و کدامین قدرتهای بینالمللی این آلترناتیوها را بر ما نسخه پیچی کردهاند، نمیکردیم.
ما بخاطر حفظ همبستگی ملی به مساجد میرفتیم و زیر پای منبر ملایان مینشستیم. ما در تظاهرات آنها شرکت میکردیم. ما حتی شعارهای آنها را تکرار میکردیم و خوشحال بودیم اگر قادر میشدیم یکی دو تا از شعارهای خود را در تظاهرات داده باشیم. ما بخاطر حفظ وحدت و همبستگی ملی، به خیلی چیزها چشم میبستیم.
وقتی رهبری خمینی را برای ما نسخه پیچی کرده و ایشان را به نوفل لوشاتو منتقل کردند، بخاط حفظ همبستگی ملی جهت گذار از سلطنت، به گفتههای ایشان در این زمینه که احزاب سیاسی، زنان، ملیتها، کمونیستها و نیروهای چپ آزاد خواهند بود، باور کردیم. بخاط فحش و بد و بیراههای ایشان به آمریکا، بر خودمان قبولاندیم که ایشان ضد امپریالیست میباشد، و بخاطر حفظ همبستگی و وحدت ملی در صفوف “ضد امپریالیستی” آنها به پیکار با آمریکا ادامه دادیم. روایت روی کار آورده شدن خمینی را کدامین قدرتهای کلان بر انقلاب مردمی نوشته و پروژه آن را پیاده نمودند؟
تحلیل ما از شرایط فعلی و راهکار استراتژیک ما
نیازهای کلان دوران گذار امروز، کدامین آمال و آروزوها میباشند؟ روایت گذار و رسیدن بر چنان آمالی را کدامین راهکارهای سیاسی میتوانند بر آورده نمایند؟ برنامه گذار آلترناتیو سرمایه داری کلان جهانی چه میباشد و چه اهدافی را تعقیب مینماید؟ نیروهای چپ، از جمله حزب چپ ایران (فدائیان خلق) کدامین راهکار گذار را جهت پاسخگوئی به این نیازهای کلان مطرح مینمایند. نئولیبرالهای داخلی ایران در کجای چنین تصویری قرار دارند؟ نیروهای آزاده، دموکرات، عدالت جو و جمهوریخواه غیر چپ در کجای این روایت قرار میگیرند؟ اینها از جمله سوالهایی میباشند که امروزه لازم است ما به آنها پاسخهایی شفاف بدهیم.
بحث کوتاهی داشتم با یکی از دوستان از نسل سال هشتاد و هشت. میگفتند ما میخواهیم اشتباهات نسل شما را تکرار نکنیم. ما نمیخواهیم ایران سوریه و عراق شود. ما آنقدر بین بد و بدتر، بدها را انتخاب خواهیم کرد، تا از طریق اصلاحات تدریجی، بالاخره به یک نظام دموکراتیک و ازادی دست یابیم. این هم از راهکار اصلاح طلبی.
روایت دخالت خارجی
من در مورد دخالت خارجی و آلترناتیوسازی و سناریو نویسی خارجی سه تصویر مختلف را میبینم. تصویر روایت آلترناتیو سازی سرمایهداری کلان جهانی به رهبری آمریکا که امروزه بخشی از آن را در محاصره اقتصادی میبینیم، بر آلترناتیوسازی نئولیبرال از خارج، و با حمایت سرمایه داری کلان داخلی و نئولیبرالیسم داخلی میباشد. امروز همان رسانههای جهانی که طی مدت پنج روز تظاهرات خیابانی و کشتار مردم در خیابانها سکوت کرده بودند، به این نتیجه میرسند که بر اساس برجسته نمودن پروژه “ققنوس” آمریکائی، روایت شاهنامهای و فریدون را برای مردم ایران نسخهپیچی نموده و در کرنای تبلیغاتی خویش بدمند.
روایت دوم، به نوعی روایت انگلیسی میباشد که همزمان با مماشات با جناحهای مختلف حکومتی برای دوام جمهوری اسلامی ایران از طریق جابجائی جناحهای مختلف، از ارباب آمریکائی خویش عقب نمانده و در شرایط قرار گرفتن در بین دوراهی، از پروژه آمریکائی حمایت نموده و تمامیت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را زیر ضرب بگیرند.
روایت سوم، روایت روسی میباشد. این روایت بر این اساس که چون آمریکا مستقمیا در امور سیاسی داخلی ایران دخالت میکند و برای حکومت ایران جایگزین تعیین میکند، حکومت ایران را یک حاکمیت ضد آمریکائی تلقی کرده و در حالت کلی در پیکارهای کلان جهانی در کنار آنها قرار میگیرند. عمده کردن نقش تاثیرات تحریمهای اقتصادی آمریکا علیه ایران در تظاهرات گذشته بازتاب چنین نظرگاهی میباشد. البته در این مورد مناسبات اقتصادی و قراردادهای معاملاتی فی مابین نیز تاثیری تعیینکننده دارد.
پاسخ چپ به بحران کنونی
منظور من از “چپ”، آن نیروهایی نیستند که تنها پیام آوران “مرگ بر” و “نابود باید گردد” میباشند. منظور من آن بخشی از چپ است که به موازات طرح شعار گذار کامل از نظام جمهوری اسلامی ایران، برنامه سیاسی و اجتماعی جامعی را برای آینده طرح ریزی نموده باشند. فرهنگ و ادبیات سیاسی ما یکی از شاخصهایی میباشد که نمایشگر ارزشهایی است که راهکار جایگزین ما میتواند آنها را نمایندگی نماید. پیام آوران “مرگ بر” و “نابود باید گردد” میتوانند با خودشان نوع دیگری از دیکتاتوری و مرگ و نابودی را به ارمغان بیاورند.
حزب توده ایران که به تنهایی خود را حزب طراز نوین طبقه کارگر ایران میداند، و انتظار دارد تا دیگران زیر پرچم آن گرد بیایند، شعار “طرد رژیم ولایت فقیه” از طریق “تشکیل جبهه واحد ضد دیکتاتوری” را مطرح مینماید. اگر در این شعارها بهجای کلمه “ولایت فقیه” کلمه “شاه” را بگذاریم، این شعارها طی پنجاه سال گذشتهای که من به خاطر میآورم، عوض نشدهاند. آیا زمان آن نرسیده است که این حزب با توجه به تحولات تکنولوژیک، اجتماعی، ژئوپولیتیک، اقتصادی، زیست محیطی و غیره خود را اندکی به روز نموده، تکانی به شعارهای خود بدهد؟
حزب چپ ایران (فدائیان خلق)، از این نظر که در روند گردآوری هر چه بیشتر نیروهای چپ زیر یک ساختار سیاسی حرکت نموده و وحدت جبههای خویش را با نیروهای آزاده، دموکرات، سکولار و جمهوریخواه مطرح مینماید، در مسیر درستی قرار گرفته است. همزمان، حزب باید بصورتی نسبتا عاجل بر یکسری چالشهای سنگین رو در رو غلبه نماید. چند مورد از این چالشها را میتوان تیتروار در زیر مطرح نمود.
حزب چگونه از نظر رسانهای و تبلیغاتی قادر خواهد بود با رقیب، یا رقبای خویش برابری نماید؟ چگونه قادر خواهد بود در مدرسه، محل کار، خیابان، کارگاه و محله در کنار مردم در چالشهای سیاسی روزمره آنها حضور داشته و شرکت نماید؟ حزب چگونه قادر خواهد بود در روند پیکار روزمره، رهبران و نمایندگان شایستهای را از میان مردم تربیت نماید؟ چگونه قادر خواهد بود از اتحاد جبههای با تعداد اندکی از نیروهای جمهوریخواه فراتر رفته و وزنههای سیاسی سنگینتری را به این مجموعه بیافزاید. چگونه قادر خواهد بود با نسل جوان، خصوصا دانشجویان پیوندی استوار برقرار نماید؟
سخن پایانی
اعلیحضرت میخواهد حکومت کند، نه سلطنت. ایشان میخواهد درها را برای سرمایه گذاری آمریکائی و غربی در ایران در امتزاج با نئولیبرالیسم داخلی باز نماید. این مساله میتواند به تسلط شرکتهای آمریکائی بر صنایع نفتی ایران بیانجامد. ادامه چنین روندی میتواند به تاسیس پایگاههای نظامی آمریکا در ایران و منطقه منتج شود. در شرایطی که روند جهانی در راستای عقب نشینی پروسه جهانی شدن و تقویت نیروهای پوپولیست افراطی “ناسیونالیستی و یا دینی” میباشد، چنین جریانی با خواستههای خودگردانی ملی مردم در کردستان و مناطق دیگر میتواند رفتاری خشن داشته باشد. چنین سیستم ایدئولوژیکی یقینا بعد از دوران ماه عسل اولیه خویش، هیچگاه ظرفیت تحمل سازمانهای سیاسی چپ با راهکار سوسیالیستی را نخواهد داشت. بقول خودشان، کتاب دینی آنها شاهنامه، پیغمبر آنها فریدون، قهرمان آنها رستم و امام آنها اعلیحضرت میباشد. باقی مطلب را خود بخوان از این مجمل.
۲۵ نوامبر ۲۰۱۹