از “بغض گلو” تا “عشق سالهای وبا”
نگاهی به مجموعه داستان ” لیلا و داستانهای دیگر” نوشتهی مهدی م.کاشانی
” لیلا و داستانهای دیگر”، مجموعهایست از سیزده داستان کوتاه، اولین مجموعه داستان منتشر شده از مهدی مصطفوی کاشانی. هر چند نام کتاب و طرح جلد زیبایش داستانِ ” لیلا” را از دیگر داستانهای این مجموعه جدا میکند و توجه خاص نویسنده را به خود نشان میدهد، داستانهای دیگری در این مجموعه هستند که هم در نام و هم در نشان، ذهن بکرطلبِ خواننده را بیشتر به خود جلب میکنند. داستانی نظیر ” ترنج خونی” که بیمقدمه، داغ و به زیبایی، از زبان راویِ زنی درحلقهی هفت زن مصری آغاز میشود. نویسنده با جملهای که از زبان راوی نقل میکند با زیرکی و هوشمندی شاعرانهای، تاریخ را گواه میگیرد تا داستان خود را از دل داستان ” یوسف و زلیخا” بیافریند:
“ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﻳﺪﻡ. ﻫﻤﻪ ﺑﺮیدیم. ﻫﻔﺖ ﺯﻥ ﻣﺼﺮﻱ، ﺑﺎ ﻭﺭﻭﺩ ﻳﻮﺳﻒ، ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﺗﺮﻧﺞ، ﺩﺳﺘﺎﻥﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮیدیم. ﮔﻮﺍﻫﻲﺗﺎﺭﻳﺦ ﺻﺤﺖ ﺩﺍﺭﺩ. ﻧﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻲﺷﻨﺎﺳﻴﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺳﺎ یر ﻣﻬﻤﺎﻥهاﻱزلیخا را. ﺻﺮﻓﺎ ﻣﺎ ﺯنهاﻱ ﺩﺭﺑﺎﺭ ﻓﺮﻋﻮﻥ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﮐﻪ ﻣﺪﻫﻮﺵ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﻳﻮﺳﻒ، ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺗﺮﻧﺞ ﻧﺸﻨﺎﺧﺘیم. ﻫﻮﻳﺖ ﻣﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﻧﻲ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺷﺪ ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﮔﺮﻭﻫﻲ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻓﺮﺩﻳﺖ، ﻓﻘﻂ ﺑﻮﺩﻩایم ﺗﺎ ﺧﻮﺏ روﻳﻲ ﻳﻮﺳﻒ ﺛﺎﺑﺖ ﺷﻮﺩ.” (ترنج خونی، صفحهی ۳۱)
همچنین داستان ” بغض گلو”، که یکی از داستانهای متفاوت این مجموعه است. نام داستان در تناقض نَرمی که با ماجرای خیانت در داستان قرار میگیرد و مکانی که داستان در آن اتفاق میافتد، از دل برشی روزمره و تکراری از زندگی، داستانی جذاب و خواندنی را نوید میدهد.
مهدی م.کاشانی در این مجموعه نشان میدهد نویسندهایست که از تجربه کردن نمیهراسد و در هر داستان سعی دارد با شناختی درست از عناصر داستان، مخاطب خود را با پازلهای تازهای مواجه کند و در دل همین تجربه کردنها، لذت خواندن، کشف کردن و غافلگیر کردن را به مخاطب منتقل کند. هر چند معتقدم این لذتها معمولا شامل پایانبندیها نمیشود. معمولا داستانها آغازی محکم دارند و به راحتی مخاطب را با خود همراه میکنند و به کشف میرسانند و لحظهای ضربهزننده را میآفرینند ولی درست در جایی که باید تمام شوند تمام نمیشوند و با توضیحات اضافه راه را برای ادامهی روند کشف بعد از اتمام داستان میبندند. برای مثال میتوان به پایانبندی داستانهای ” بغض گلو” و ” ضد نور” اشاره کرد. در داستان” بغض گلو” این جملهها میتوانستند پایانی بدون توضیح و کامل باشند:
ﮐﺎﭘﺸﻦ ﻣﺮﺩ ﻫﻢﭼﻨﺎﻥ ﺍﺯ ﮔﻴﺮﻩ ﺁﻭﻳﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺟﻴﺐ ﭼﭗﺍﺵ ﺑﺎﺯ ﻭ ﺧﺎﻟﻲ ﻓﮑﺮﻱ ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺳﻴﺪ، ﮔﻨﮓ ﻭ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺩﺭ ﺣﺲ ﮔﻨﺎﻩ. ﮐﺎﻏﺬ ﺧﻴﺲ ﺭﺍ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺟﻴﺐ ﭼﭙﺎﻧﺪ[…]ﻭﻗﺘﻲ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺷﺪ ﺁﺏ ﺗﺎﺯﻩ ﻭ ﺗﻤﻴﺰ ﺩﺭ ﮐﺎﺳﻪ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﺑﺎﻻ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ.
داستانهای این مجموعه اما حتی در آنجا که صرفا بر پایهی مشاهدهی راوی اول شخص در ساحلی در شهر ونکوور استوار میشود ، با ورود بهجا و خوشموقع رمان” عشق سالهای وبا” اثر مارکِز و انتخاب بخشی از رمان به واسطهی خواندنش توسط راوی، لایههای دیگری را هم در خود ایجاد میکند (اشاره به داستان ” ضد نور” اولین داستان مجموعه) و این شگرد تقریبا دراغلب داستانهای این مجموعه دیده و یکی از ویژگیهای کتاب محسوب میشود. اتفاقات از زمینههای معمولی و سطحی خود فاصله میگیرند و ابعادی دراماتیک و چندوجهی پیدا میکنند. از اشارههای مستقیم و غیر مستقیم به رمانها، فیلمها و موزیکهای اغلب شناخته شده و حضور وتاثیرمحسوس و غیر محسوسشان بر روند اتفاقات داستانی تا بازآفرینی ادبیات کلاسیک، همگی نشان دهندهی آگاهی نویسندهایست که کولهباری پربار برای نوشتن و قلمی توانا برای پرداختن دارد.
این کتاب حتما نشان از نویسندهای جدی و چندوجهی دارد که باید مشتاقانه کارهای بعدیاش را انتظار کشید.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید