اشعاری از ساناز داودزادهفر، به همراه ترجمهی انگلیسی آنها
ساناز داودزادهفر
دانشجوی کارشناسی ارشد روانشناسی
شاعر مجموعه شعر “امشی علی حروف میته / روی حروف مرده راه میروم”، نشر بیت الشعر، فلسطین
ترجمه به زبان عربی: محمد حلمی الریشه،شاعر و مترجم و پژوهشگر عرب
…………………………………………………………………………………………………
“به زنان سرزمینم”
توی بشقاب میریزم خودم را
کسی که در ساندویچی پنهان بود
میل کردهای
اشتهایت برای من کور
روی این بشقاب
عمریست
از دهن افتادهام
و باز
تنم زبالهای
راس ساعت شب
کنار در میگذاری
صبح ها برای صبحانه میفهمی
باید باشم
تکثیر میشوم
زیبا
مهربان
دوست داشتنی
تا شب زیر دندانهایت احساس میشوم
و باز ..
سالهاست
زنی گم شده
حوالی اتاق خواب تا آشپزخانهام،
گاهی که آب قطع میشود
شیر را باز کنی
آوازش
از لولههای خالی
به گوش میرسد.
“به مادران خاورمیانه”
جنگ بدون نقاب
در روزِ روشن
جلویِ چشمت
کودکت را دزدید
رویایی با روسری پر از رنگین کمان
عروسکی در بغل
سوارِ دوچرخه
خمپارهای راهش را بست
گلویش را گرفت
خندهاش را بُرد
و چند کیلو گوشت در گلهای لباسش
برایت جا گذاشت
مادر
گودال سیاری هستی
پُر از جنازه رویاها
خاک این حوالی
برای پُر کردنت کم است
صلح
خستهترازآن بود که فکر کند
سیگاری روشن کرد
روی مبل چرمی دراز کشید
سعی کرد تمام جهان را فراموش کند
کمی بعد
چون کودکی خردسال
خوابش برد
صلح
برگردان فرشته وزیری نسب
The peace
Was too tired to think
It lighted a cigarette.
Lay down on a leather sofa
And tried to forget the whole world
A little bit later
It fell asleep
Like a little child
آمدنم با گریه بود
ماندنم با فریاد
رفتنم را دوست دارم
تبسمی باشم
مثل مونالیز
I came to the world crying
I lived crying
I’d like to leave
With a smile
Like Mona Lisa
مرزها را بر میداشتی
بدون ویزا
در تو مهاجرت میکردم
مورد من
سیاسی نیست
من عاشقانه فرار کردهام
برگردم
زبان و لبم را
اخته میکنند
عشق
بی حرف
بامرز
بی وطن است.
If you removed the borders
I’d immigrate to you
Without visa
My case is not political
I’ve fled out of love
If I go back
They’ll mutilate
My tongue and my lips
Love is
Bordered
Wordless
Homeless.
دغدغهام آجرهایی
در فکرم بالا میروند
میشوم انسان
در انفرادی خودم میمیرم
بهترین آدم
جنینی که ثبت احوال
آمارش را ندارد
شناسنامه گرفت
سخت انسان میشود.
“به زندانیان عقیده”
زندان
برای من آنقدر سخت نبود
که من برای زندان
زندانبان
دادگاه
قاضی
برگهی احضاریه
وثیقهی آزادی
سربازی که مامور است و معذور
بند
تجربهایست
همهی عواملش زجر میکشند
با الفبای بیمار
آزادی را به اشاره باید زیست
به اشاره باید مُرد
به اشاره فکر کرد
قیمت مرگ
زخم
حصر
با صرفهتر از تمام درختان زیتون
سرتاسر زمین را نهال بکاریم
صلح از هزار فرسخیاش پر نمیزند.
زندان
شرمگین حضورم
دیوارهای سنگی
پنجره شدهاند
عوامل زندان پرواز
و سربازی که مامور است و معذور
پیش درختان زیتون
با بادبادک هوا رفته.
در گورهایمان
زندهایم
و در تختخوابهایمان مرده
زندگی به ما نمیآید
و مرگ سایز هیچ انسانی نیست
بودن، نبودن
مساله
اشتباه بزرگیست.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید
سلام شاعر خوش قریحه
کارهاى شما رو قبلا در صداى شعر خواندم متعهدانه عمیق ساده که پتانسیل جریان سازى رو دارند. امید که بیشتر از [آثار] معدود شاعران خوب زنى چون شما بخوانیم