اشعاری از مجموعهی “زمستان معشوق من است” سرودهی مانا آقایی
مانا آقایی سال ۱۳۵۲ در شهر بوشهر بدنیا آمد. از سال ۱۳۶۶ در کشور سوئد (شهر استکهلم) زندگی می کند. تا کنون سه دفتر شعر به نام های "مرگ اگر لب های تو را داشت" (۱۳۸۲)، "من عیسی بن خودم" (۱۳۸۶) و "زمستان معشوق من است" (۱۳۹۱) و همچنین دو اثر پژوهشی تحت عنوان "فرهنگ نویسندگان ایرانى در سوئد" (۱۳۸۱) و "کتابشناسى شعر زنان ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۸۳" (۱۳۸۶) منتشر کرده است. فارغالتحصیل رشتهی ایرانشناسیست و بعنوان مترجم رسمی مشغول به کار است. در حال حاضر دو عنوان ترجمه در دست انتشار دارد که یکی از آنها گزیدهای از اشعار ذن بودائی شاعر کرهای "کو اون"، و آن دیگری منتخبی از اشعار دوازده شاعر آسیای دور تحت عنوان "بهار در جادهء کیونگین" است.
زمستان
زمستان معشوق من است
مردى که حافظهاى سفید دارد
و گردن بلندش را
با غرور بالا میگیرد
زیر برفها به قوى زیبایى میماند
که روى دریاچهی یخزدهاى میرقصد
در آغوشش میکشم
آب میشود
کمکم
کمکم آب میشود
و میریزد
انگار هیچوقت نبوده
مرد مهاجرى که قرار بود گرمم کند.
راهنمای فصلها
جادهی تابستان از وسط آفتاب میگذرد
اما برای یافتن پاییز
باید رویِ برگهای زرد ریخته راه بروی
به انتهای آن فصل که رسیدی
کنار نیمکتی تنها
ماشین سفیدرنگی منتظر توست
سوارش شو
و بیتوقّف از میان زمستان بگذر
لطفا احتیاط کن
سر راهت یک سراشیبی لیز و خطرناک است
که تا امروز
فقط باد از آن جان سالم به در برده
یادت باشد بهار اگر بیاید
تصادفی نمیآید.
مسافران
شال و کلاه میکنند
دست به سینه میایستند
چشم بر هم میگذارند
و بیصدا میروند زیر زمین
هیچکس نمیتواند مثل آدم برفیهای محلهی ما
اینطور شاعرانه به آفتاب فکر کند.
آخر پاییز
این روزها به هرچه از آسمان میآید
شک دارم
نکند آن گنجشکهای پرچانه
که روی شاخهها صف کشیدهاند
و مثل اعضای یک هیأت ژوری کوچک
در گوشِ هم پچپچ میکنند
دارند دربارهی من حرف میزنند؟
شاید آن کلاغ سیاه که لب دیوار نشسته
و با قارقار خود خانه را روی سرش گذاشته
قاضی بداخلاقیست
که شروع جلسهی مهمی را اعلام میکند
و این درختان که برگهایشان را
یکی پس از دیگری پیش پای من میریزند
شاکیانی هستند
که علیهام شهادت میدهند
راستش من از کار پاییز سردرنمیآورم
او هر بار از راه میرسد
حیاط ما را به دادگاهی شلوغ بدل میکند
و تا میآیم چشم به هم بزنم
محکومیّتم را یک زمستان دیگر
روی زمین تمدید کرده است.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید