اشعاری از کتاب جدید فرزانه قوامی، «بعد از هفت ساعت و بیست و نه دقیقه گریه»
فرزانه قوامی
دانش آموختهی زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه علامه طباطبایی
آثار منتشر شده:
– گفته بودم من از نسل شهرزادهای مضطربم (نشر میر کسری-۱۳۸۱) – کاندید جایزهی شعر کارنامه- بخش روزنه
– از من فقط النگویی میماند (نشر آرویج-۱۳۸۴) – کاندید جایزهی شعر خبرنگاران –کاندید ماهنامهی شعر نگاه نو
– بعد از هفت ساعت و بیست و نه دقیقه گریه-نشر نیلوفر – ۱۳۹۰
این همه چند بالای صفر
سرد بودم
توی تیرماه و این همه چند بالای صفر
ریزش یکریز خاک بر گونهام
گیجی موروثیام
– مرا به بینالنهرین بردهاند
به شطی که العرب نبوده و حتمن باز
ریزش یکریز آب بر گونهام
زیاد است
این همه سنجاق بر گیسوانم زیاد است
پیدایم کنید و بر کمرگاهم رسن بربندید
و در که باز شد
من هنوز فکر میکنم کسی باید از قطار ۴۵/۷ پیاده شود
– میزنند مرا به تیرهای غیب
آه! خوشبختیام بود
زیر چرخهای ۴۵/۷
و زنی که دارد پیاده میشود از هر روز
در فاصلهی این همه دویدن
به جایی که نمیخواهد نمیرسد
زنگ میزنند و من پشت گلویم
تاری است به اندازهی گیسوی بافتهی مادربزرگ
باز ریزش یکریز خاک بر جمجمهام
و من که هر روز مواظبم
– خوشبختیام زیر مترو نرود
– پروانهای که به موهایم چسباندهام از خواب نپرد
– پاهایم خواب نماند
در فاصلهی این همه دویدن
خوشبختیام بود زیر چرخهای ۴۵/۷
و ریزش یکریز آب بر گونهام
اتفاقی جزئی
از دست میروی
توی حادثهای در دیروز
فقط اتفاق افتاده همین
افتادهای در دیروز
افتادهای فقط از حادثه
از دست که میرفتی حادثه تویش نبود
اتفاقی جزئی
طرحی نافرجام از حادثه
که میرسید به چینشی دوباره
قرارت میدهند توی قطب و بغل
آن روزهای بیتو پرسه
از دست که میرفتم حادثه تویش نبود
فرجام بود و طرحی از چینش
جزئی از جزئیاتی که میتواند بیفتد
به فرجام خندههام
از افتادهام به اشک
سوئی توی ظنهای همیشه
به حادثههای از دست میروم
از اول بیا
قرارم بده توی قطب و بغل
چینشی دوباره از من
به آن دورهای با تو پرسه
به جزئی از من
به از دست که میرفتی
در دیروز
جراحات
پزشکی قانونی اعلام کرد
جراحاتی در گردن
کبودی رودهها
و شکستگی در ناحیهی دو بال
گزارش کامل است
و مرگ دلیلی بر رگ بریدگی است
و مرگ میتواند ناشی از رفتگی برق باشد
یا ایستگاه قلبی شلوغ
لازم نیست افق خونی شود
مِه به رنگ ارغوان درآید
و لشکریان از بام تا شام بجنگند
و اسبها شیهه از سر گیرند
و مادران مویه برکشند
و زخمها ناسور شوند
و مردها رنجور…
زمین پاسخی است به گامهای اسبهای افسار بریده
مرا ببر تا بار حرمسرای حرامیان را بر دوش کشم
بند بیندازم
و تو را
و او را
آنان ِ پریشان را به رشتههای در بند بیاویزم
تا هجوم آثار مغول را بسوزانم
یا به اسکندریه و آیینهاش بخندم
مقدونی مغموم من
به کمخونی دچار شدهای
آتش هم گرمت نمیکند
افسارم را بسوزان
بگذار تا کنارههای آمودریا شیهه برکشم
اینجا ایستگاه قلب من است
ماوراالنهر خرابههای شوش جبال خونآلود
ری بیمارستان دی
و مرگی که رگ بریدگی است
یا شکستگی در ناحیهی دو بال
زمینهای دوباره
به دنیا آمدم
با سنگی توی دستهام
و گیسوانی که نذر نخلهای قبیلهات کرده بودند
زمینهای دوباره از روییدنم میگریند
در فاصلهی گیج مژههام
با شورابی تلخ
نعش تو را میشویم
بگو!
چند غسل دیگر را بدهکار توام؟
تو را در بد شگونی موهام
به شبهای شانهام سپردم
مادر همیشه میگفت
شگون ندارند شب و شانه و این همه غسلهای تکراری!
در فاصلهی گیج مژههام
به صبحهای تکراریام برمیگردم
با سنگی توی دستهام
نمیدانم زیر کدام نخل چالت کنم
زمینهای دوباره
نعش تو
و گیسوانم که دیگر بلند نمیشوند
دیدی!
توی این همه مریم من مجدلیه شدم…
آنالی
جغجغهات را کوک کن
لبخند بزن
سلام کن
قرار نیست همیشه مورچه بمانی
کمکم موهایت را میبافی
دست عروسکت را میگیری
ویترینها را نشانش میدهی
– این عصر تابستان است
– این پارک و سرسره است
– این گوجهسبز است
– این دوچرخه است
– این روز است
– این شب است
– این زندگی است
آنالی
قرار نیست دنیا همیشه بزرگ بماند
قرار است تو بزرگتر شوی
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید