اندوه بی وطنی – گذشتههای نوستالوژیک
یادداشتی بر کتاب “عطر زنی در آسانسور” سرودهٔ الهام گُردی
در برخورد با شعرهای الهام گُردی دو چیز است که شدیداً در فضای کتاب او قابل دریافت هستند. نخست غم و اندوه حاصل از دوری و مهاجرت و دیگری رفتارهای نوستالوژیکگونه شاعر که گاه به تکرار رسیده است. نباید از این موضوع غافل بود که فراز و نشیب در شعرهای گُردی فراوان به چشم میخورد. گاهی ایجاد ارتباط بین سطرها بسیار دشوار و ناممکن است و عدم ارتباط بین سطرها به وضوح قابل رویت. در این مورد میتوان به شعرهایی چون شعر شماره ۷ و شعر شماره ۲۵ اشاره کرد. الهام گُردی در شعرهای کوتاهش موفقیت شعرهای بلندش را هرگز ندارد. شعرهای شماره ۵، ۹، ۱۲، ۲۱، ۲۴ و ۲۸ شعرهایی از این دست هستند. با بررسی دقیقتر میتوان گفت چرا این شعرها درگیر این کاستیها میشوند. وجه مشترک اکثر این شعرها فضای پرداختهای ساده و آشنای آنهاست برای ما، پرداختهایی که فاقد کمترین کشف لازم هستند و میتوان نمونه چنین شعرهایی را بارها در آثار دیگر شاعران مشاهده کرد. در شعر کوتاه میتوان با ارائه تصویرهای منحصربفرد و بکر دست به خلق آثاری ویژه زد اما اغلب این آثار جز یک اثر (شعرشماره ۱۵) عاری از کشفهای لازم و خلاقیت و نوآوری هستند.
اما کتاب “عطر زنی در آسانسور” شعرهایی نیز دارد که به نسبت سایر شعرهای کتاب حوزه تأویل گسترد هتری دارند، شعرهایی که تا حدی دست مخاطب را در خوانش باز میگذارند و فضاهایی تاویلمند خلق میکنند. شعرهای شماره ۳ و شعر شماره ۸ هر دو شعرهایی هستند با این ویژگیها.
دست نجار است
که صندلی را تکان میدهد
وگرنه درختها
از مهاجرت خوششان نمیآمد
خوششان نمیآمد
به آنها بگوییم
میز
درخت
صندلی.
برخوردی که شاعر در این شعر کوتاه با اشیاء دارد نسبت به سایر شعرهایش متفاوت است. او در حقیقت جلوه دیگری از آنها را به ما نشان میدهد که کاش این نگاه و نگرش در کتاب الهام گُردی بیشتر بود!
در مورد شعر شماره هشت نیز باید گفت نوع بیان گُردی از یک واقعهٔ اجتماعی بسیار زیرکانه است و البته همراه با چاشنی طنز در بکار بردن کلمه برادر و سهم، البته این نگرش طنزگونه نیاز دارد در آینده برّندگی بیشتری داشته باشد:
سهمهای زیادی دارد
و در هر سهمی
جنازههای زیادی را به گرو گذاشته است
باید روسریام را جلوتر بیاورم
این را برادری میگوید
که برادرهایش
برای گرفتن سهمهایش
به جبهه رفتهاند
در برخی شعرها شاعر با نتیجه گیریهایی که در شعرهایش انجام میدهد گویا تنها بدنبال راهی برای بستن و پایان بخشیدن به شعرش بوده است، پایانهایی که به کلیت شعرهای او ضربه میزنند. یکی از مصادیق همین نوع شعرها، شعر شماره ۱ است که گویا تب استفاده از کلمهٔ “شعر” در شعر که طی این سالها مد بوده، بر شاعر ما نیز غلبه کرده و او تنها برای پایان بخشیدن به شعرش میگوید:
” پیراهن دیگری میپوشم
و از این شعر بیرون میروم”
واقعاً اگر شعر اول این کتاب این سطر پایانی را نداشت آیا خللی در کلیت اثر ایجاد میشد؟ آیا نبود سطر پایانی بالعکس نمیتوانست به نفع این شعر باشد؟
در شعر دوم کتاب نیز این موضوع قابل رویت هست با تمام اینها نمیتوان از ذکر این نکته اجتناب کرد که با توجه به ویژگیهایی که هر شعری ممکن است داشته باشد وجود پایان بندی ممکن است لازم باشد و شعر شماره دو را من با این نگرش بررسی میکنم. شعری که در آن شاعر سعی کرده به اعداد و اعمال ریاضی هویت بدهد، هویتی که شدیداً در ارتباط با زندگی انسان است.
الهام گُردی راوی مهاجرت انسانها و خاطرات نوستالوژیک است، خاطراتی که به دنیای شخصی شاعر نقب میزنند و در همین اثنا در مخاطب همذات پنداری ایجاد میکنند، در شعرهای او گاه سنتهایی کلیشه شده مورد نیش و کنایه قرار میگیرند و گاه البته این سنتها با مسائلی مذهبی و همین طور اجتماعی در آمیخته میشوند (در این مورد میتوان شعر شماره ۶ و شعر شماره ۱۳ را نام برد)
مادرم میخواست زنی باشم شبیه مادرش
مادرش میخواست زنی باشم شبیه دخترش
و من از هرچه خواستن بود بدم میآمد
از پرده
که نجابت پرده را کتمان میکردند
……….
از قورمه سبزی
که چون جاسوسی سیاه در آشپزخانه پرسه میزد
و با هزار چشم بلبلیاش
از احوالات خانه نسخه برمیداشت (سطرهایی از شعر ۱۷)
و سپس از همین سطرها به توضیح خاطراتی شخصی تر و نوستالوژیک تر میرسد. خاطراتی که قدرت ایجاد ارتباط با مخاطب را دارند علیرغم شخصی بودنشان:
من فکر میکردم
به سمعک بازیگوش پدربزرگ
در جهان بزرگ گوشهایش
………
به زنی که در اخباری نیم روزی گم شده است
به بوی تند قرمه سبزی
به هفتههای ….
و باد
آخ باد لعنتی …. (سطرهایی از شعر ۱۷)
شعرهایی چون شعرهای شماره ۶، ۱۰ و ۱۶ نیز مانند شعر شماره ۱۷ از لحاظ شیوه روایت بسیار بهم نزدیک هستند.
کشف از دیگر مواردی است که در برخی شعرهای گُردی به چشم میخورد، شعر شماره ۱۵ و ۲۶ سطرهایی دارند که کشفهای ویژهٔ آنها قابل ردیابی است:
“همدیگر را چه گرم میبوسند
دو میلهٔ بافتنی” (شعر شماره ۱۵)
در شعرهای گُردی حسرتها و خواستههای کودکانه بیشتر وجود دارند تا اینکه شاعری واقعاً در شعرها با زبانی کودکانه حرف بزند. شعر شماره ۲۶ شعری است که نگاه کودکانه شاعر در او قدرت کشفهای تازهای را پدید آورده است و البته شعر در فضایی بین گذشته و حال در رفت و آمد است.
باغ فیلم کوتاهی بود
که با عصای پدربزرگ اکران میشد
من اما تماشاچی خوبی نبودم
فکر میکردم پرتقال، سرطان خون دارد
درختها شیمیایی شدهاند
و انگور، داروی بیهوشی خورده
فکر میکردم
در اتاق عمل، میشود انار را به قلب مادربزرگ پیوند زد
تا با انگشتهایش یاقوت دوخته شود
…………….. (سطرهایی از شعر شماره ۲۶)
شاعر کتاب عطر زنی در آسانسور گاهی در شعرهایش از تکنیکهایی استفاده میکند که با جست و جویی مختصر میتوان مشابه آنرا در آثار سایر شاعران نیز دید، تکنیکهایی که اگر با زیرکی استفاده نشوند همان بوی آشنا را برای ما دارند و فاقد تاثیرگذاری خواهند بود. نمونهای از این تکنیکهای مشابه در شعر شماره ۲۵ است جایی که تکرار قصد دارد اثربخشی بیشتری داشته باشد اما آیا واقعاً چنین است؟
من خوابم میآمد
خوابم میآمد
خوابم میآمد
و حالا زنی سی سالهام
که در کف دستهایش
نقشهٔ زندگیاش را مطالعه کرده است
نمونه دیگر این نوع از تکنیکهای استفاده شده شعر شماره ۱۴ است که قرار نیست در این شعر اتفاقی بیفتد و شاعر تنها در حیطهٔ کلام بسیار صریح سعی میکند از عملی حرف بزند که اتفاق افتاده ولی بعلت نداشتن لحن مناسب و نداشتن فضاسازیهای لازم این شعر نمیتواند اثری در دل مخاطب ایجاد کند، شعری که حتی بسیار انتزاعی خودش را به ما نشان میدهد.
محوریت شعرهای گُردی را عاطفه و سطرهایی کاملاً حسی که در تقطیع شعرها نیز نقش دارند بر دوش میکشند. پرداختهای حسی ویژگی خوبی است برای یک شاعر و کمک میکند که عاطفه که در طی سالهای اخیر در شعر فارسی کمرنگ شده بود دوباره بازگردد و به جایگاه واقعی خود برسد. اما یک شاعر نمیتواند صرفاً بر عاطفه تکیه کند، خلاقیتها و آشنایی زداییهای زبانی و حتی تصویری در شعر گُردی کم هستند، و نحوهٔ برخورد او با اشیا غالباً در سطح باقی میماند (جز شعر شماره ۳)، و همین موضوع پویایی آثار او را کم میکند و اگر صمیمیت و زبان ساده شعرهایش به کمکش نمیآمد او شاعری میشد بسیار عادی. او میتواند با دخل و تصرف بیشتر در حوزهٔ زبان، گستردهتر کردن نگاه و کشفهای شاعرانهاش و خارج شدن از فرمها و ساختارهای شعری یکسانش یکنواختی موجود در شعرهایش را کمرنگ کند، او شاعر است و حتماً میتواند رویکردها و رفتارهای گوناگونی را در آثارش اجرا کند.
به امید آن روز.
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید