انسان در عصر اینترنت
انسان در عصر اینترنت: روبوتی با سیمهای اتصالی کرده یا کودکی که از اختگی میترسد؟
اشاره: میثم سراج، شاعری متولد تهران است که آشنایی با ادبیات و سرودن شعر را از همان دورهی کودکیاش آغاز کرد. به گفتهی خود شاعر، مطالعه و پیگیری ادبیات کلاسیک ایران و جهان زمینهی ورودی مناسب به شعر آوانگارد را برای او فراهم آورده است. سراج فعالیت ادبی خود را از سال هزار و سیصد و هشتاد و پنج به طور جدی ادامه داد و آثاری از خود در سایتهای ادبی مختلف ارائه کرد. در سال هزار و سیصد و هشتاد و نُه، برای ادامهی تحصیل به ایتالیا، شهر میلان رفت و اکنون در آکادمی هنرهای زیبا (بِرِرا) مشغول به تحصیل است.
مقالهی زیر که حاصل تحقیقات سراج به عنوان یک پژوهشگر هنر است، مُهر تاییدیست بر صحت نظریههای فروید در باب هنر و نشان میدهد که چگونه «هنر در عصر مدرن، می تواند به عنوان راهگشایی برای فرد و جامعه در نظر گرفته شود»؛ به گونهای که «هنرمند با تولید مکانیکی می تواند فرد را که تحت انقیاد شیئی هنری قرار می گرفته از آن حال و هوا جدا کرده و هویت از دست رفته ی او را میان جهان شوک و ارتباطات به او باز گرداند. خروج فرد از تجربه ی خیال انگیز شهر به منزله ی دور شدن از تاثیرات منفی رسانه های در دست قدرت است.»
امروزه تاثیر رسانه ها بر بشر به واسطه ی پیشرفت تکنولوژی به حدی رسیده است که پیدا کردن کسی دور از این تاثیرات غیر ممکن به نظر می رسد؛ رسانه هایی اعم از تلویزیون، رادیو، سینما، ماهواره، روزنامه، اینترنت و … هر کدام به نوبه و اندازه ی خود تاثیر قابل ملاحظه ای را بر خودآگاه و ناخودآگاه انسان مدرن گذاشته اند.
بشر که به واسطه ی کمرنگ شدن مرزهای ژئوپولتیک خود را در دهکده ای جهانی می دید با توجه به در نوردیده شدن مرزهای اطلاعاتی و رسانه ای بیشتر و بیشتر خود را در این جهان شهر احساس می کند. جهان شهری که صاحبان قدرت آن به خوبی در یافته اند بهترین راه برای اداره اش کنترل اذهان عمومی به واسطه ی همین رسانه ها می باشد. از اجرای ملموس این قدرت می شود به نحوه ی انتخاب و چیدن اخبار در رسانه ها و از اجرای نا ملموس آن بعضا به ورود به مرز های ناخودآگاه بشر توسط هنرهایی از قبیل مد ، سینما و … با استفاده از تلفیق ایدئولوژی و یا زنده نگه داشتن زوایای زیباشناسانه ی دوران کلاسیک بورژوازی اشاره کرد.
نقش اینترنت سوای از تقسیم اطلاعات و مفید واقع شدن اش در پاره ای موارد در این کنترل بشر قابل بررسی است ، اینترنت با ارائه ی فضاهای مجازی خصوصی به فرد نوعی احساس نیاز او را به حق مالکیت اش که باید به واسطه ی بالا بودن این حق در دنیای واقعی جبران شود برآورده می کند.
با توجه به دیدگاه فروید بشر نیاز به مالکیت را از همان ابتدای زندگی خود به واسطه ی تکاپو و تلاش برای تصاحب مادر و پدر تجربه می کند ، تلاشی حامل لذت که در راستای داشتن محیطی امن و خصوصی نیز شکل می گیرد و در آخر منجر به همان عقده ی ادیپی مشهور فروید می شود.
شبکه های ارتباطی با بخشیدن سخاوتمندانه ی اراضی خود به فرد تا جایگاه مادر و پدری خیالی پیش رفته و این احساس مالکیت و لذت را به گونه ی خیالی برآورده می کنند.
والتر بنیامین فیلسوف و منتقد وابسته به مکتب فرانکفورت تجربه ی فرد از شهر را در دنیای مدرن تجربه ای خیالی می داند که در این تجربه ” شوک ” یا همان از هم گسیحتگی فردیت او را تشکیل می دهد ، فرد که در گذشته ای نه چندان دور مجموعه ای واحد سرشار از امنیت خاطر و رضایت باطن بود امروزه با توسعه ی شهر در جهان پاره پاره ای تشکیل شده از شوک سیر می کند و این به منزله ی تجربه ای حاوی ابعاد گوناگون و حالت های متضاد است.
جهان سرمایه داری به عنوان جهانی خیال انگیز شهری خیالی از شوک که همان حالت تشدید شده ی خیالات است را به وجود می آورد، فرد در دنیای اشیا و اخبار که خود بانی و جذب کننده ی شوک هستند از غالب سوبژکتیویته ی خود خارج و تبدیل به تکه پاره هایی از خیالات می شود . در این حالت است که علاوه بر تاثیرگذاری مستقیم توسط اخبار ورود به ناخودآگاه فرد و ایجاد تاثیر برای صاحبان قدرت و سرمایه داری کار ساده و البته حائز اهمیتی می شود .
فرد در محاصره امواج و اشیا و در کل دنیای رنگارنگ خیالی مدرن که از آن کسب لذت و امنیت می کند به روبوتی با سیم های اتصالی کرده و یا کودکی خیالاتی در ترس از اختگی و از دست دادن داشته های خیالی خود بدل شده و در این افسون زدگی و جهان متناقض اش به راحتی قابل هدایت می شود ، به همین دلایل عموما حرکات اعتراضی او یا از پیش توسط قدرت حاکم کنترل شده است یا به سرعت جنبه ای صرفا نمایشی به خود می گیرد.
در عصر مدرن، هنر می تواند با توجه به دیدگاه فروید به عنوان راهگشایی برای فرد و جامعه در نظر گرفته شود ، فروید هنر را در دوران بورژوازی کلاسیک سرشار از پدیده های زیباشناسی که به وجود آورنده ی لذتی مازوخیستی است می داند ، اثر هنری و جذابیت که در دوران بورژوازی کلاسیک مجموعه ای واحد را تشکیل می دهند به واسطه ی Aura یا همان هاله و حال و هوای هنری با ایجاد لذتی مازوخیستی فرد را دچار نوعی افسون زدگی و از خودبیگانگی می کند.
در عصر مدرن هنرمند با تولید مکانیکی می تواند فرد را که تحت انقیاد شیئی هنری قرار می گرفته از آن حال و هوا جدا کرده و هویت از دست رفته ی او را میان جهان شوک و ارتباطات به او باز گرداند. خروج فرد از تجربه ی خیال انگیز شهر به منزله ی دور شدن از تاثیرات منفی رسانه های در دست قدرت است.