اوکراین ۱۴۰۰ در هشت اپیزود
“ربطی ندارد به جنگ جدید قرن”
۱
تنها مهاجر زمستان
نهال گردویی است،
نرسیده به روز درخت!
خاک نمیپذیرد،
کتف مجروح من، نمیتواند
سپیدهدم، یخزده است
اجساد معطلاند در چپ و راست این مرز بیقرار
کودکان سرگشتهاند در ازدحام زنان پریشان،
ایستگاههای انتظار
مبهوت اینهمه دیر یا نرسیدناند
_که هر روز بیشتر میشود_
اینها
ربطی ندارد به جنگ جدید قرن!
۲
فکرم درد میکند
تلاش میکنم بخندم
و فراموش کردهام
تقلا میکنم تا دست مهربانی را بفشارم
درجا میزنم
اینها و ریشههای قطع شدهی نهال
ربطی ندارد به جنگ جدید قرن!
۳
به نهال گفتم:
“این خاک طعم و بوی باروت ندارد
این صدای مهیب، غرش جنگندههای روسپیهی متجاوز است
نترس، باور کن!
هر چیز،
تازهاش خوب است!
این هوا
این آب.
مطمئن باش تو مهاجری و میهمان!”
۴
نهال با ریشهی قطع شده زیر بغل و پهنای گریه گفت:
“هر چیز تازه؟
انفجار،
آوار،
آتش،
و بیخانمانی در مهاجرت تازه؟
خون انسان تازه؟
در جنگ تازه؟
سرخط و خبرهای تازه؟
اروپا
امریکا
اتحادیه
در بیانیه و بیانیه و بیانیههای تازه؟
کشتار زنها و مردها
و کودکان در نقشهی اوکراین تازه؟
خوشحالم، خوشحال از اینهمه طرح و طراوت در تغییرات تازه!
۵
اروپا،
آمریکا
فیفا
فیلا
به جبران غیبب آدم
در بحرانهای مدام خاورمیانه، اکتفا میکنند
به بیانهای
بی تفاوت از کنار خاموشی چراغها و لبخندها میگذرند
باید نگران گلهای حسرتی منتظربهار،
در زیر بستر یخی
و فقدان تبسم مادر و کودک
در اوکراین چشم آبی بود!
۶
من از سردشت، خواهر حلبچه آمدهام!
آنجا که اشک و عشق
رقص و ترس
خاک و خون
ننگ و نام
در کسری از ثانیه
به هم آمیخت
نگاهی نگران اگر شد که نشد
نه تاک با تاکستان
نه درخت با کوهستان
نه ستارههای فروغلتیده با آسمان
نه انسان با تنهاییاش
دیگر آنجا شکوه نمیکنند.
سخن از مهر سوخته و عشق مثله
در کوبانی و عفرین در میان است!
حلبچه،
زجر و بیپناهی تاریخی سایهها در فروریخت آخرین دیوارهاست
و تنفس تنگ تنهایی آدم!
آنجا
نام خرمشهر و هویزه،
و پاشش اخگر آخرین چراغ در
حمص و حلب،
در پسکوچهها واگویه میشود هنوز.
سخن از سوسنگرد و آمار موشکهای بالستیک منفجر شده!
کدام انصاف حماقت رئیس جمهور پوفیوز را توجیه میکند،
برای لجاجت در شلیک بالستیک دوازده متری
برعرض خاطرات کوچهی ششمتری؟
اینها و بسیار دیگر در خاورمیانه،
خاطری را
نه آشفته
نه پریشان و مکدر نکرد و نمیکند
نه اشک و نه همدرد
حین زخم،
حتا پشت دیوار خیال
حتا دم در آخرین ایستگاه امید!
۷
سردشت با ریهی تاول زده
برای ایستادن دوباره،
با پای مجروح
دست به تاکهای پیچیده بر قامت درختان جنگل گرفت
و ایستاد!
اینها و بسیار دیگر
در خاورمیانه
اتفاقی معمول و گذرا است!
چه فرق میکند؟
حین جنگ،
لبخندها پا به پای آدمها میمیرند
وعاشقان میگریزند.
عشق اما نمیمیرد!
اطمینان و آرامش
در موج وهمگین و لهیب سهمگین انفجار
خاکستر میشود.
مواظب تبسم تلخ شهرها حین سقوط باشیم
و کلاغهایی که تف میکنند به ریش ما و میخندند!
هنوز در جیب پدربزرگها، خاطر مادربزرگها
و روی تنهی درختهای گردوی خاورمیانه،
داغ بمبهای خوشهای پیداست
جای پای رییسهای وحشی،
بر یادها و آرزوها
نمایان است!”
۸
به نهال فکر میکنم
و کودکی که در ازدحام و توقف ماشین جنگ
میشاشد بر شنی و تفکر تانکها!
و تراکتوری که زرهی را ربوده تا زندگی زنده بماند.
قلب فرزندان خاورمیانه
با چشمان سیاه و اشکی زلال
پیوسته میتپد
تا اکراین دوباره بایستد!
اسفند ۱۴۰۰ سهامآباد
- درباره نویسنده:
- تازهترینها:
In touch with the Iranian cultural diaspora.
Shahrgon is an online magazine for Canada’s Iranian cultural diaspora and Persian-speaking languages.
Shahrgon started working in Vancouver, Canada, in 1992 with the publication “Namai Iran” and then in the evolution of “Ayandeh” and “Shahrvand-E Vancouver,” it transformed into Shahrgon.
Shahrgon; The magazine of the Iranian cultural diaspora;
شهرگان مجلهی دیاسپورای ایران فرهنگی در ونکوور کانادا از سال ۱۹۹۲ با نشریهی «نمای ایران» آغاز بهکار کرده و سپس در فرگشتی از «آینده» و «شهروند ونکوور» به شهرگان فراروئید